اساساً فکر کردن کار خوبیه و با اینکه بعضی از مردم به اندازه
کافی اینکار رونمیکنن، برخی در این زمینه واقعاً زیاده روی میکنن.
از هر دو جنسیت زن و مرد در هر دو این دستهها داریم. امروز
میخوام درمورد کسایی حرف بزنم که خیلی فکر میکنن.
بعضیها اونقد فکر میکنن که خود شون رو خسته ،مضطرب و بیمار میکنن.
این افراد گرایش دارن که هر مسئله ساده ای رو پیچیده، هر چیز آسونی
رو سخت و هر مشکل کوچیکی رو بزرگ و بغرنج جلوه بدن. اونا عادت
دارن وقتشون را برا آنالیز بیش از حد هر چیز و هر کس هدر بدن. اونا
متخصص تفسیر غلط حرفهای همه
هستن و اگه کوچکترین راهی
وجود داشته باشه که احساساتشون جریحه دار بشه، اون رو پیدا
میکنن. حتی به دنبالش میگردن. اونا معمولاً افرادی وسواسی و
ایدآلیستن. بیش از حد نگران میشن. تقریباً درمورد همه چیز و
همه کس. اونا سعی میکنن همیشه همه رو خوشحال و راضی نگه دارن و
میخوان که تغییر ایجاد کنن اما این فرایند تغییر اونا را میترسونه
برای خراب کردن آرزوهاشون به بقیه آدما نیاز ندارن، خودشون
هم خوب از پس اون برمیان. اونا همونایی هستن که بیش از حد
فکر میکنن.
وقتی به درون کیفش نگریست و چشمش به کارت دعوت خانه دوست افتاد کمی مات و مبهوت ماند... تنها نگاه کرد و بغض گلویش را گرفت
با خود می گفت: یعنی من می روم... یعنی به من هم اجازه داده است؟؟؟
و همینطور که می بارید ، سوال می کرد از خود...
باید به او حق داد، حرمت شکنی کار کوچکی نیست... گستاخی بزرگی است... دلش خون می شود وقتی به تقویم نگاهی می اندازد و ساعت را می بیند که چه زود حتی سریع تر از هرموقعی به جلو حرکت می کند
خوشحال است و ناراحت... آری سخت است سرت را به زیر بیاندازی و با کوله باری از اشتباه به خانه اش قدم بگذاری..
و این فکر که آیا قبولت خواهد کرد آیا پذیرایت هست،، بارها تو را می کشد..
آری او سخت دل شکسته است
شنیده است صاحب خانه مهربان است.... نه... خیلی مهربان است.. اما به خود می گوید با این همه گستاخی آیا جوابم را می دهد.؟ اجازه صحبت چه؟
باید خوشحال باشد اما می ترسد از جواب رد..
می ترسد نتواند خوب درددل کند..
شنیده است صاحب خانه رازدار است... صاحب خانه گوش شنوایی است برای دردهایش
دست گره گشایی است برای مشکلاتش
آرامشی ست برای قلب رنجیده اش
او می داند اگر از قافله عقب بماند مانند کشتی بی سامان در دل اقیانوس بارها می شکند.. بارها غرق می شود
تنها دست مهربان صاحب خانه است که او را نجات خواهد داد.. او می داند... ولی باز می ترسد
ولی باید برود با خود می گوید: می روم و امید دارم که در را به رویم باز می کند.. من اولین کسی نیستم که اشتباه کرده ام!!!
بیایید براش دعا کنیم که یارش پاسخش را بدهد، صدایش را بشنود، و مرهمی باشد برای دل زخمی اش
تصاویر ناهارخوران گرگان / جمعه 91/1/25/ ساعت حدود 17:30
.
مهرآفرینا!
سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم
تا ذره ذره وجودم را به معراج نگاهت،
پرواز دهم
می ایستم به قامت دربرابرت تا عظمتت راسپاس گویم
به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم
و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم…
چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست
چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یادت…
پروردگارا! دستان دعایم را
به عرش الهیت برسان ،
دلم را به حلاوت دوستیت
و چشمان باران زده ام رابه دیدارت
نورانی گردان .
بعضی چیزا دست خود آدم نیست
دست عقل نیست
این دله که تعیین میکنه کی غمگین و کی خوشحال باشه
هر چقدر با هاش حرف بزنی حرف تو گوشش نمیره که نمیره
اصلا طبیعیه آدم از بی وفایی
بی مرامی تو رفاقت
صدا کردن کسی ولی اون طرف آدم نیادو بی احترامی میشکنه
بعضی موقع صدای شکستن قلبتو با گوشای خودت میشنوی
آقا وقتی دلم میشکنه نمیدونم ناراحت باشم از دست اونا که دل شکستن یا نه
ولی میگم دستشون درد نکنه
آخه منو یاد محبوبم میندازن
یاد تو
یاد وقتی که دلتو میشکنم
یاد اون موقع که صدام میکنی و نمیشنوم
یاد اون وقتی که با هام هستی و نمیبینمت
اصلا گاهی نیازه دل بشکنه تا بفهمی با دل امام زمونت چه کردی
رفیق وقتی کسی زخمی به دلت میذاره یاد آقا بیفت
نکنه با کارامون زخمی به دلش بذاریم
به خودم میگم :
اگه دلت از بی وفایی بی محلی بی مرامی تورفاقت میشکنه
حواست باشه تو رفاقت با آقات بی مرام نباشی دلشونشکنی دردی به دردهاش نباشی
آقا گاهی پیش میاد آدم یه کسایی رو دوسشون داره ولی اونا با کاراشون ورفتارشون به آدم میگن ما رو ول کن از دوستی با خودت خط بزن
اون موقع ترسم اینه که تو هم منو از صف نوکرات خط بزنی
نمیدونم
اصلا شاید تو صف نباشم که بخوام خط بخورم
آقا
ولی آقا
تو رو جان مادرت زهرا منو رها نکن
من تو زمونه بی چراغ هدایت تو دوام نمیارم
گاهی دلم میگیره و نمیدونم چرا؟
اون موقع آقا جونم یاد تو میفتم
آخه میگن وقتی دلت گرفته و نمیدونی چرا؟
حتما دل محبوبت گرفته ست و تو غافلی
محبوب من از خدا میخوام که دیگه دلتو نشکنم
آمین یا رب العالمین