چرا شیعیان نمازهای پنج گانه را در سه نوبت می خوانند؟
پاسخ :شیعه بر آن است که هر یک از نمازهای ظهر و عصر و نمازهای مغرب و عشا، یک «وقت خاص» دارند و یک «وقت مشترک».
الف - وقت خاص نماز ظهر، از آغاز ظهر شرعی(وقت زوال) است تا مقدار زمانی که چهار رکعت نماز خوانده میشود، در این مدت محدود، تنها نماز ظهر را می توان به جا آورد.
ب- وقت خاص نماز عصر، زمانی است که از آن لحظه تا وقت غروب تنها به اندازه مدت خواندن نماز عصر، فرصت باشد.
ج-سخن شیعه آن است که در تمام این وقت مشترک، میتوانیم نماز ظهر و عصر را با هم و بدون فاصله بخوانیم، ولی اهل تسنن معتقدند، از اول ظهر شرعی(وقت زوال) تا آنگاه که سایه هر چیز، به اندازه خود آن چیز، گردد، به نماز ظهر اختصاص دارد و نباید نماز عصر، در این مدت خوانده شد، و از آن پس تا موقع مغرب، به نماز عصر اختصاص دارد و نمیتوان نماز ظهر را در آن وقت به جا آورد.
د- وقت خاص نماز مغرب، از آغاز مغرب شرعی است تا مقدار زمانی که سه رکعت نماز خوانده شود و در این مدت محدود، تنها نماز مغرب را میتوان ادا نمود.
ه- وقت خاص نماز عشا، زمانی است که از آن لحظه تا نیمه شب شرعی، تنها به اندازه خواندن نماز عشا فرصت باشد. در این مدت کوتاه، تنها نماز عشا را میتوانیم به جا آوریم.
و- وقت مشترک بین دو نماز مغرب و عشا، از انتهای وقت خاص نماز مغرب تا ابتدای وقت خاص نماز عشا ادامه دارد.
شیعه معتقد است: در طول این مدت مشترک، میتوانیم نماز مغرب و عشا را با هم و بدون فاصله بخوانیم، ولی اهل سنت میگویند، از اول غروب تا هنگام زوال شفق از مغرب، به نماز مغرب اختصاص دارد و نباید نماز عشا در این مدت خوانده شود. و از هنگام زوال شفق از مغرب تا نیمه شب شرعی، به نماز عشا اختصاص دارد و نمیتوان نماز مغرب را در آن به جا آورد.
نتیجه این که: بنابر نظریه شیعه، پس از فرا رسیدن ظهر شرعی، میتوانیم نماز ظهر را بخوانیم و بلافاصله به خواندن نماز عصر بپردازیم، یا نماز ظهر را پیش از فرارسیدن وقت خاص نماز عصر به پایان رسانیم و سپس نماز عصر را بخوانیم و بدین سان، بین نماز ظهر عصر، جمع نماییم، گرچه مستحب است نماز ظهر را پس از زوال و نماز عصر را هنگامی که سایه هر چیز به اندازه خود آن گردد، به جا آوریم.
همچنین میتوانیم به هنگام فرا رسیدن مغرب شرعی، نماز مغرب را ادا نماییم و بلافاصله پس از آن، به خواندن نماز عشا بپردازیم و یا نماز مغرب را تا نزدیک وقت خاص نماز عشا به تأخیر اندازیم به طوری که نماز مغرب را پیش از فرا رسیدن وقت خاص نماز عشا، به پایان رسانیم و سپس به خواندن نماز عشا مبادرت ورزیم و بدین سان، بین نماز مغرب و عشا جمع کنیم، گرچه مستحب است نماز مغرب را پس از مغرب شرعی و نماز عشا را بعد از زوال شفق از جانب مغرب به جا آوریم.
این بود نظریه شیعه، لیکن اهل سنت، جمع بین دو نماز ظهر و عصر و یا دو نماز مغرب و عشا به این نحو را به طور مطلق در همه جا و همه وقت جایز نمیدانند. بنابراین محل بحث، عبارت است از جمع میان دو نماز در همه زمانها و مکانها، به طوری که هر دو نماز،در وقت یکی از آنها ادا شود، مانند جمع میان دو نماز عرفه و مزدلفه.
همه مسلمانان در این مسأله اتفاق نظر دارند که پیامبر گرامی میان دو نماز، جمع نمود، ولی در تفسیر این روایت، دو نظر وجود دارد:
الف - شیعه میگوید: مقصود این است که در نخستین اوقات نماز ظهر، پس از اتمام نماز ظهر، نماز عصر را به جا آورد و همچنین در نخستین اوقات نماز مغرب، میشود پس از خواندن نماز مغرب، نماز عشا را ادا نمود، و این مسأله به زمان یا مکان و یا شرایط خاصی بستگی ندارد بلکه در همه جا و همه وقت، جایز است.
ب- دیگران میگویند: مقصود روایت این است که نماز ظهر، در آخر وقت آن و نماز عصر در اول وقت آن به جا آورده شود و نیز نماز مغرب در آخر وقت و نماز عشا در آغاز وقت آن ادا گردد.
اکنون به منظور روشن شدن مسأله، به بررسی روایات در این زمینه می پردازیم و ثابت میکنیم که مقصود از جمع در این احادیث همان است که شیعه میگوید؛ یعنی دو نماز را در وقت یکی از آنها به جا آوردن، نه ادا نمودن یکی از آنها در آخر وقت آن و به جا آوردن دیگری در اول وقت آن:
اینک روایات
1- احمد بن حنبل - رهبر گروه حنابله - در مسند خود از جابر بن زید، چنین روایت میکند:
«جابر بن زید گوید: از ابن عباس شنیدم که میگفت: با پیامبر گرامی هشت رکعت نماز (ظهر و عصر) را با هم و هفت رکعت نماز (مغرب و عشا) را نیز با هم به جای آوردم. میگوید به «ابوشعثا» گفتم: فکر میکنم رسول خدا، نماز ظهر را به تأخیر انداخت و نماز عصر را زودتر ادا نمود و نیز نماز مغرب را به تأخیر انداخت و نماز عشا را زودتر به جا آورد، (ابوشعثا) گفت: من هم چنین میاندیشم.»[2]
از این روایت به روشنی معلوم میگردد که پیامبر گرامی، هر دو نماز ظهر و عصر را با هم و هر دو نماز مغرب و عشا را نیز با هم و بدون فاصله، به جای آورده است.
2- احمد بن حنبل، از عبدالله بن شقیق، روایت ذیل را یاد آور میشود:
«ابن عباس بعد از نماز عصر، برای ما سخنرانی نمود تا آنگاه که خورشید غروب کرد و ستارگان آشکار شدند و مردم ندای نماز دادند و در آن میان، مردی از قبیله بنی تمیم به تکرار کلمه «نماز» پرداخت، ابن عباس خشمگین گردید و گفت: آیا تو میخواهی سنت پیامبر را به من بیاموزی؟ من شاهد و ناظر بودم که رسول خدا بین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا جمع نمود.»[3]
عبدالله میگوید: برای من در این مسأله، تردیدی بروز کرد و لذا در دیداری با ابوهریره در این مورد سؤال کردم و او سخن ابن عباس را تأیید نمود.
در این حدیث، دو تن از صحابه؛ «عبدالله بن عباس» و «ابوهریره» بر این حقیقت گواهی میدهند که پیامبر گرامی نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را با هم خوانده و ابن عباس نیز به رفتار پیامبر، تأسی نموده است.
3- مالک بن انس - رهبر گروه مالکیه - در کتاب «موطأ» اینگونه مینگارد:
«صلی رسول الله(صلی الله علیه و آله) الظهر و العصر جمیعا، و المغرب و العشاء جمیعا فی غیر خوف و لا سفر؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هر دو نماز ظهر و عصر را با هم خواندند و هر دو نماز مغرب و عشا را نیز با هم به جا میآورد، بدون این که از دشمن بهراسد و یا در سفر باشد.»
4- مالک بن انس، از معاذ بن جبل، چنین روایت مینماید:
«فکان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یجمع بین الظهر والعصر، والمغرب والعشاء؛ رسول خدا، نماز ظهر و عصر را با هم و نماز مغرب و عشا را نیز با هم میخواند.»
5- مالک بن انس از نافع و او از عبدالله بن عمر چنین روایت میکند:
«کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) اذا عجل به الشیر یجمع بین المغرب و العشاء: هرگاه پیامبر برای پیمودن سیری عجله داشت، نماز مغرب و عشاء را با هم میخواند.»[4]
6- مالک بن انس، از ابوهریره چنین روایت میکند:
«ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) کان یجمع بین الظهر والعصر فی سفره الی تبوک: پیامبر گرامی در راه تبوک، نماز ظهر و عصر را با هم به جا میآورد.»[5]
7- مالک در موطأ از نافع چنین روایت مینماید:
« ان عبدالله بن عمر کان اذا جمع الامراء بین المغرب و العشاء فی المطر جمع معهم؛ هرگاه امیران، نماز مغرب و عشا را در باران با هم میخواندند، عبدالله بن عمر هم هر دو نماز را با هم ادا مینمود.»[6]
8- مالک بن انس به نقل از علی بن حسین مینگارد:
«کان رسول الله (صلی الله علیه و آله) اذا اراد ان یسیر بومه جمع بین الظهر و العصر و اذا اراد ان یسیر لیله جمع بین المغرب والعشاء؛ هرگاه پیامبر میخواست در روز، طی طریق نماید، نماز ظهر و عصر را با هم ادا میکرد و هر وقت میخواست در شب مسیری را بپیماید، نماز مغرب و عشا را با هم به جا میآورد.»[7]
9- محمد زرقانی در شرح موطأ، از بی شعثا چنین روایت میکند:
«ان بن عباس صلی بالبصرة الظهر والعصر لیس بینهما شیء والمغرب و العشاء لیس بینهما شیء؛ عبدالله بن عباس در شهر بصره، نماز ظهر و عصر را با هم خواند، به طوری که بین آن دو فاصلهای نبود و نماز مغرب و عشا را نیز با هم ادا نمود؛ به گونهای که بین آن دو فاصلهای نیفتاد.»[8]
10- زرقانی از طبرانی او از ابن مسعود، آورده است:
«پیامبر گرامی، نماز ظهر و عصر را با هم اقامه کرد و نماز مغرب و عشا را نیز با هم به جا آورد. در این مورد از وی سؤال شد، فرمود: برای این که امت من در رنج و سختی قرار نگیرند.»[9]
11- مسلم بن حجاج، به واسطه ابو زبیر و از سعید بن جبیر و او از ابن عباس روایت میکند:
«صلی رسول الله (صلی الله علیه و آله) الظهر والعصر جمیعا بالمدینة فی غیر خوف و لا سفر؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه منوره بدون هیچ هراسی از دشمن و بدون این که در حال سفر باشد، نماز ظهر و عصر را با هم به جا آورد.»[10]
سپس ابن عباس، در مورد هدف پیامبر از این کار میگوید: برای این که میخواست هیچ کس از امت وی در زحمت نیفتد.[11]
12- مسلم در صحیح خود، از سعید بن جبیر و او از ابن عباس روایت مینماید که گفته است:
«جمع رسول الله (صلی الله علیه و آله) بین الظهر و العصر، المغرب و العشاء فی المدینة، من غیر خوف و لا مطر؛ پیامبر گرامی، در مدینه منوره بین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا جمع نمود، بدون این که هراسی در میان باشد و یا باران ببارد».[12]
آنگاه سعید بن جبیر میگوید: از ابن عباس پرسیدم: چرا پیامبر به چنین رفتاری مبادرت ورزید؟ ابن عباس گفت: برای آن که نمیخواست امت خود را به زحمت بیندازد.[13]
13- ابوعبدالله بخاری باب ویژهای را تحت عنوان «باب تأخیر الظهر الی العصر» به این مسأله اختصاص داده[14] که خود این عنوان، گویاترین شاهد بر آن است که میتوان نماز ظهر را به تأخیر انداخت و در وقت نماز عصر،هر دو را با هم به جا آورد. آنگاه بخاری در همان باب، روایت یاد شده در زیر را بیان میکند:
«پیامبر (صلی الله علیه و آله) هفت رکعت (نماز مغرب و عشا) و هشت رکعت (نماز ظهر و عصر) را در مدینه به جای آورد.»[15]
از این روایت به خوبی روشن میگردد که نه تنها میتوان نماز ظهر را به تأخیر انداخت و در وقت نماز عصر، هر دو را با هم ادا نمود، بلکه به قرینه سیاق استفاده میشود که به پیروی از پیامبر گرامی، میتوان نماز مغرب را نیز به تأخیر انداخت و در وقت نماز عشا به جای آورد.
14- و لذا بخاری در جای دیگر از صحیح میگوید:
« عبدالله بن عمر و ابو ایوب انصاری و عبدالله بن عباس گفتهاند: پیامبر دو نماز مغرب و عشا را با هم (بدون فاصله) به جا آورد.»[16]
بخاری میخواهد از این روایت استفاده کند که پیامبر گرامی نماز مغرب و عشا را با هم خواند و گرنه معلوم است که پیامبر بینماز نبوده است.
15- مسلم بن حجاج در صحیح خود،چنین مینگارد:
«مردی به ابن عباس گفت: نماز، او سخنی نگفت. دوباره گفت: نماز، ابن عباس سکوت نمود، باز گفت: نماز، وی پاسخی نداد. برای چهارمین بار گفت:نماز، ابن عباس گفت: «لا ام لک؛ مادر برایت نباشد» آیا تو میخواهی نماز را به ما بیاموزی؟ در حالی که ما با پیامبر، بین دو نماز جمع مینمودیم و هر دو را با هم به جا میآوردیم.»[17]
16- مسلم روایت میکند:
«پیامبر گرامی، جمع بین نمازها را در مسافرت خود در غزوه تبوک انجام داد و بین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا جمع نمود. سعید بن جبیر میگوید: از ابن عباس سبب آن را پرسیدم؟ گفت: پیامبر میخواست که امت خود را در رنج و سختی نیندازد.»[18]
17- مسلم بن حجاج، از زبان معاذ، چنین حکایت میکند:
«با پیامبر گرامی در نبرد تبوک، خارج شدیم، پیامبر نماز ظهر و عصر را با هم به جا میآورد و نماز مغرب و عشا را نیز با هم ادا مینمود.»[19]
18- مالک بن انس، در کتاب «موطأ» مینگارد:
«ابن شهاب، از سالم بن عبدالله پرسید: آیا نماز ظهر و عصر در حین مسافرت با هم جمع میشوند؟ پاسخ داد: آری اشکالی ندارد، آیا نماز مردم را در روز عرفه (در سرزمین عرفات) نمیبینی؟»[20]
لازم به ذکر است که مسلمانان جایز میدانند در روز عرفه و در عرفات، بین نماز ظهر و عصر، جمع کنند و هر دو را در وقت ظهر و بدون فاصله میخوانند. در اینجا سالم بن عبدالله میگوید: همانطور که مردم در عرفه، هر دو نماز را با هم میخوانند، در غیر عرفه نیز میتوان بین آن دو جمع نمود.
19- متقی هندی، در کتاب «کنزالعمال» آورده:
«عبدالله بن عمر گوید: پیامبر گرامی، در حالی که ساکن و در حضر بود و در حال سفر نبود، بین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا جمع نمود. پس مردی از ابن عمر سؤال نمود: چرا پیامبر به چنین رفتاری مبادرت ورزید؟ پاسخ داد: برای این که امت خود را در رنج و مشقت نیندازد، اگر شخصی بخواهد بین دو نماز جمع نماید.»[21]
20- همچنین در «کنز العمال» چنین میخوانیم:
«جابر بن عبدالله گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین نماز ظهر و عصر با یک اذان و دو اقامه، جمع نمود.»[22]
21- در کنزالعمال، روایت ذیل را یادآور میشود:
«جابر بن عبدالله میگوید: در حالی که پیامبر گرامی در مکه بودند، خورشید غروب نمود و هنگامی که به منطقه «سرف» رسید، نماز مغرب و عشا را با هم ادا نمود.»[23]
22- در کنزالعمال: از ابن عباس، چنین آمده:
«پیامبر گرامی، در مدینه منوره، بین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا جمع نمود، بدون این که در حال سفر باشد و یا باران ببارد. راوی میگوید: از ابن عباس پرسیدم: چرا پیامبر بین دو نماز جمع نمود؟ ابن عباس پاسخ داد: زیرا پیامبر میخواست در رفتار امت خود توسعه و تسهیلی ایجاد نموده باشد.»[24]
منابع:
[1] - با اقتباس از: «الفقه علی المذاهب الاربعه». کتاب الصلاة، الجمع بین الصلاتین تقدیما و تأخیرا.
[2] - مسند احمد بن حنبل: ج 1، ص 221.
[3] - مسند احمد: ج 1، ص 251.
[4] - موطأ مالک: کتاب الصلوة: ط 3 (بیروت)، ص 125، حدیث 177.
[5] - موطأ مالک: کتاب الصلوة، ص 124، حدیث 175.
[6] - مدرک سابق: ص 125، حدیث 179.
[7] - مدرک سابق: ص 125، حدیث 181.
[8] - شرح زرقانی بر موطأ مالک: ط مصر، جزء اول، باب «الجمع بین الصلاتین فی الحضر و السفر»: ص 294.
[9] - مدرک سابق: ص 294.
[10] - صحیح بخاری جزء 2ت ط مصر، ص 151، «باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر».
[11] - مدرک سابق، در ذیل حدیث یاد شده.
[12] - همان مدرک: ص 152.
[13] - مدرک سابق: ص 152، در ذیل حدیث یاد شده.
[14] - صحیح بخاری: جزء اول، ص 110 – کتاب الصلوة: باب «تأخیر الظهر الی العصر» ط مصر، نسخه امیریه، سنه 1314ه.
[15] - مدرک سابق.
[16] - صحیح بخاری: جزء اول، - کتاب الصلوة: باب ذکر العشاء، ص 113، ط مصر، سنة 1314 ه.
[17] - صحیح مسلم: جزء 2، ص 153، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر.
[18] - صحیح مسلم: جزء 2، ص 151، ط مصر.
[19] - مدرک سابق: ص 152.
[20] - موطأ مالک: ط 3 (بیروت)، ص 125، حدیث 180.
[21] - کنز العمال: کتاب الصلوة، الباب الرابع فی صلاة المسافر، باب جمع، ج 8، ص 246، ط 1(حلب)، سنة 1391 ه.
[22] - کنزالعمال: کتاب الصلوة، الباب الرابع فی صلوة المسافر، باب جمع، ج 8، ص 247، ط 1(حلب).
[23] - «سرف» منطقهای است که در نه میلی مکه واقع است.(کنزالعمال، در ذیل روایت حدیث یاد شده آورده).
[24] - کنزالعمال: کتاب الصلوة، الباب الرابع، باب جمع، ج 8.
سؤال:مهدی آل محمد (ص) کیست
و چرا در انتظار آمدن وی به سر می برید ؟
پاسخ : از مسائلی که شرایع آسمانی بر آن اتفاق نظر دارند ,
مساله مصلح جهانی است که در آخر الزمان ظهور می کند .
نـه تـنـهـا جـامعه اسلامی بلکه جامعه های یهود و نصاری نیز
منتظر آمدن این عدل گستر جهان هستند .
با مراجعه به کتابهای عهد عتیق وعهد جدید ,
این حقیقت روشن می گردد . (1)
در این مورد , پیامبر گرامی نیز گفتاری دارد
که محدثان اسلامی آن را نقل کرده اند . آنـجـا کـه مـی فـرماید :
لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث اللّه رجلا من اهل بیتی
یملاها عدلا کما ملئت جورا . (2)-
اگـر از روزگـار , بجز یک روز باقی نماند , همانا خداوند
مردی از خاندان من برمی انگیزد تا جهان را پر از عدل و داد کند ,
چنانکه پر از ستم گردیده است .
بـنـابراین , چنانکه در پیش اشاره شد اعتقاد به چنین مصلحی
مورد اتفاق صاحبان شرایع آسمانی اسـت
و نـیـز روایات فراوانی پیرامون مهدی موعود , در کتابهای صحاح
ومسانید اهل سنت , وارد شـده اسـت و مـحدثان و محققان اسلامی
از فریقین ( شیعه وسنی ) درباره آن حضرت ,
کتابهای فراوانی به رشته تحریر درآورده اند . (3)
مـجـموعه این روایات , خصوصیات و نشانه های ایشان را
بگونه ای معین نموده که درست برفرزند بلافصل امام حسن عسکری (4)
یازدهمین پیشوای شیعه , تطبیق می نماید .
بـراسـاس این روایات , آن حضرت همنام پیامبر گرامی (5)
و دوازدهمین پیشوا (6) و ازنوادگان حسین بن علی بن ابی طالب
علیهم السلام (7) می باشد .
مهدی موعود به امر الهی در سال 255 هجری به دنیا آمدند
و هم اکنون بسان سایرافراد به زندگانی خود ادامه می دهند
البته به صورت ناشناس .
لازم به گفتن است که چنین عمر طولانی ,
نه با علم و دانش ناسازگار است و نه بامنطق وحی .
جـهان دانش امروز درصدد افزایش عمر طبیعی انسانها است
و بر این باوراست که بشر استعداد و شـایـستگی عمر طولانی را دارد
و اگر بخشی از آفات و آسیبهاپیشگیری شود , امکان افزایش آن زیاد است .
تاریخ نیز اسامی کسانی را که دارای عمر طولانی بوده اند
ضبط نموده است . قرآن مجید درباره نوح پیامبر می فرماید :
فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما . (8)-
نوح در میان قوم خود , هزار سال زندگی کرد , مگر پنجاه سال .
و درباره حضرت یونس می فرماید :
فلولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون . (9)-
اگر او از تسبیح کنندگان نبود ,
تا روز رستاخیز در شکم ( ماهی ) باقی می ماند .
هـمـچـنین حضرت خضر پیامبر و حضرت عیسی علیهماالسلام ,
از دیدگاه قرآن و به اتفاق آرای مسلمانان جهان ,
هنوز زنده هستند و به حیات خویش ادامه می دهند .
منابع:
عهد عتیق / مزامیر داوود
صحیح ابی داوود / طبع مصر
مانند کتاب البیان فی اخبار صاحب زمان / محمدبن یوسف ابن الکنجی شافعی
ینابیع الموده/ ب76
صحیح ترمذی/ طبع دهلی
ینابیع الموده ص 443
ینابیع الموده ص 432
عنکبوت:14
صافات :144
چرا شیعیان به هنگام زیارت ، در و دیوار حرم را می بوسند و به آنها تبرّک می جویند ؟
پاسخ : تبرک جستن به آثار اولیای خدا ، مسأله ای نیست که هم اکنون در میان گروهی از مسلمانان پدید آمده باشد ، بلکه ریشه های این رفتار را در ژرفای تاریخ زندگانی رسول خدا و صحابه آن حضرت می توان یافت .
نه تنها پیامبر گرامی و یاران وی ، بلکه پیامبران پیشین نیز ، بدین امر مبادرت میورزیدند . و اینک دلایل مشروع بودن تبرّک به آثار اولیا از دیدگاه کتاب و سنّت را از نظر شما می گذرانیم :
1 ـ در قرآن کریم می خوانیم : هنگامی که یوسف صدیق ، خود را به برادران خویش معرفی کرد وآنان را مورد بخشودگی قرار داد ، فرمود :
« إذْهَبُوا بِقَمِیْصِیْ هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أبِیْ یَأتِ بَصِیْراً » . ( 1 )
ـ این پیراهن مرا با خود ببرید و بر صورت پدرم
( یعقوب ) افکنید تا دیدگانش بینا گردد .
سپس می فرماید :
« فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِیْرُ ألْقاهُ علی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً » . ( 2 )
ـ آنگاه که مژده دهنده ، آن پیراهن را بر رخسار او افکند ، بینایی وی بازگشت .
این سخن گویای قرآن ، گواه روشنی بر تبرک جستن پیامبر خدا ( یعقوب ) به پیراهن پیامبری دیگر ( حضرت یوسف ) می باشد ، بلکه بیانگر آن است که پیراهن یاد شده ، موجب بازگشت بینایی حضرت یعقوب گردید .
آیا می توان گفت رفتار این دو پیامبر گرامی ، از چهارچوب توحید و پرستش خدا خارج بوده است ؟ !
2 ـ شکی نیست که پیامبر گرامی اسلام ، به هنگام طواف خانه خدا ، حجرالاسود را استلام می نمود و یا می بوسید .
بخاری در صحیح خود می گوید : مردی از عبدالله بن عمر درباره استلام حجر سؤال کرد و او در پاسخ گفت :
« رأیت رسول الله ( صلّی الله علیه وآله ) یستلمه و یقبّله » . ( 3 )
ـ پیامبر را مشاهده کردم که حجرالاسود را استلام می نمود و می بوسید .
در صورتی که اگر لمس کردن و یا بوسیدن سنگی ، شرک به خدا بود ، هرگز پیامبر ( که منادی توحید است ) به چنین کاری مبادرت نمیورزید .
3 ـ در کتب صحاح و مسانید و در میان کتاب های تاریخ و سنن ، روایات انبوهی در مورد تبرّک جستن صحابه پیامبر به آثار آن حضرت ؛ مانند لباس ، آب وضو ، ظرف آب و . . . به چشم می خورد که با مراجعه به آنها ، کوچکترین تردیدی در مشروعیّت و پسندیده بودن آن باقی نمی ماند .
گرچه شمارش همه روایات در این زمینه ، در این نوشتار نمی گنجد ، ولی به عنوان مثال ، برخی از آنها را دراینجا یادآور می شویم :
الف : بخاری در صحیح خود ، در ضمن روایتی طولانی که شرح برخی از ویژگی های پیامبر و یاران او را دربردارد ، چنین می گوید :
« و إذا توضّأ کادوا یقتتِلون علی وضوئه » . ( 4 )
ـ هرگاه پیامبر وضو می گرفت ، نزدیک بود مسلمانان ، ( بر سر بدست آوردن آب وضوی آن حضرت ) باهم بجنگند .
ب ـ ابن حجر می گوید :
« إنَّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و علی آلِه و سلّم کان یؤتی بالصّبیان فیبرک علیهم » . ( 5 )
ـ کودکان را نزد پیامبر می آوردند و آن حضرت به منظور تبرک آنان ، دعا می کرد .
ج ـ محمد طاهر مکّی می گوید :
« از ام ثابت روایت شده که گفت : رسول خدا بر من وارد شد و از دهانه مشکی که آویزان بود ، ایستاده آب نوشید و من برخاستم و دهانه مشک را بریدم » .
سپس می افزاید :
« این حدیث را ترمذی روایت کرده و می گوید : حدیث صحیح و حسن است و شارح این حدیث در کتاب ریاض الصالحین می گوید : ام ثابت ، دهانه مشک را برید تا جای دهان پیامبر را نگهداری کند و بدو تبرّک جوید و همچنین صحابه می کوشیدند تا از جایی که رسول خدا از آن آب نوشیده بود ، آب بنوشند » . ( 6 )
« کان رسُولُ اللهِ صلَّی الله علیه ] و آله [ و سلَّم إذا صلّی الغداة جاء خدم المدینة بِآنیتهم فیها الماء فما یؤتی بإناء إلاّ غمس یده فیها قربّماه جاؤوه فی الغداة الباردة فیغمس یده فیها » . ( 7 )
ـ خدمت گزاران مدینه به هنگام نماز صبح با ظرف آب نزد پیامبر می رفتند ، پیامبرگرامی دست مبارک خود را درهر یک از آن ظروف آب فرو می برد ، چه بسا در بامداد سردی خدمت وی می رسیدند ، باز هم پیامبر دست خود را در آنها فرو می برد . ( 8 )
بدین سان ، دلایل جواز تبرّک به آثار اولیای خدا روشن گشت و معلوم گردید کسانی که شیعه که را به خاطر این رفتار ، به شرک و دوگانه پرستی ، متهم می کنند ، معنای توحید و شرک را درست تحلیل نکرده اند . زیرا شرک و پرستش غیر خدا ، بدان معنا است که در کنار پرستش خدا ، موجود دیگری را نیز خدا بدانیم و یا کارهای خدایی را به وی نسبت دهیم ، بطوری که او را در اصل هستی و یا اثربخشی ، مستقل و بی نیاز از خدا قلمداد نماییم .
در حالی که شیعه ، آثار اولیای خدا را مانند خود آنان ، مخلوق و آفریده خدا می داند که هم در اصل وجود و پیدایش خود وهم در منشأ آثار بودن ، نیازمند به خداوند یگانه اند .
شیعه تنها به پاس احترام پیشوایان خود و پیشتازان دین خدا و به منظور ابراز محبّت بی شائبه خود نسبت به آنان ، بدان آثار تبرّک می جوید .
اگر شیعیان به هنگام زیارت حرم پیامبر و اهل بیت آن حضرت ، ضریح را می بوسند ، و یا در و دیوار را لمس می کنند ، تنها بدان جهت است که به پیامبر گرامی و عترت او عشق میورزند و این یک مسأله عاطفی انسانی است که در وجود یک انسان شیفته ، تجلّی می کند .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ یوسف : 93
2 ـ یوسف : 96
3 ـ صحیح بخاری ، جزء 2 ، کتاب الحج ، باب تقبیل الحجر ، صفحه 152 ـ 151 ، ط مصر
4 ـ صحیح بخاری ، ج 3 ، باب مایجوز من الشروط فی الاسلام ، باب الشروط فی الجهاد و المصالحه ، ص 195
5ـ الاصابه ، ج 1 ، خطبه کتاب ، ص 7 ، ط مصر .
6 ـ تبرک الصحابه ، ( محمد طاهر مکّی ) ، فصل اول ، ص 29 ، ترجمه انصاری .
7 ـ صحیح مسلم ، جزء 7 ، کتاب الفضائل ، باب قرب النبی ـ ص ـ من الناس و تبرّکهم به ، ص 79 .
8 ـ به منظور آگاهی بیشتر ، می توانید به مدارک یاد شده در زیر ، مراجعه فرمایید :
. صحیح بخاری ، کتاب اشربه
. موطّأ مالک ، ج 1 ، ص 138 ، باب صلوت فرستادن بر پیامبر
. اسدالغابه ، ج 5 ، ص 90
. مسند احمد ، ج 4 ، ص 32
. الاستیعاب ، در حاشیه « الاصابه » ، ج 3 ، ص 631
. فتح الباری ، ج 1 ، ص 281 و 282
چرا شیعیان بر تربت سجده می کنند؟
پاسخ: گروهی چنین می پندارند که سجده بر خاک و یا تربت شهیدان،
به معنای پرستش بوده و نوعی شرک است.
در پاسخ این پرسش باید یادآور شد که میان دو جمله: السجود للّه
و السجود علی الأرض تفاوت روشنی وجود دارد. اشکال یاد شده ، حاکی
از آن است که میان این دو تعبیر، فرقی نمی گذارند.
به طور مسلّم، مفاد السجود للّه این است که سجده برای خداست، در
حالی که معنای السجود علی الأرض آن است که سجده بر زمین صورت
می گیرد و به تعبیر دیگر ما با سجده بر زمین، به خدا سجده می کنیم و
اصولاً تمام مسلمانان جهان بر چیزی سجده می کنند در حالی که
سجده آنان برای خدا است. تمام زائران خانه خدا بر سنگهای مسجد الحرام
سجده می کنند در صورتی که هدف از سجده آنان خدا است.
با این بیان، روشن می شود که سجده کردن بر خاک و گیاه و ... به
معنای پرستش آنها نیست بلکه سجود و پرستش برای خدا به وسیله
خضوع تا حدّ خاک است، همچنین روشن می شود که سجده برتربت
غیر از سجده برای تربت است. از طرفی ، قرآن کریم می فرماید: ولله
یسجد من فی السماوات والأرض[1] هر کس در آسمان ها و زمین
است، برای خدا سجده می کند. و نیز پیامبر گرامی می فرماید: جعلت
لی الأرض مسجداً وطهوراً [2] زمین، سجد گاه و مایه پاکیزگی برای من
گردیده است.
بنابراین، سجده برای خدا با سجده بر زمین و تربت نه تنها
کوچکترین منافاتی ندارد که کاملاً سازگار است؛ زیرا سجده کردن
بر خاک و گیاه، رمز نهایت خضوع و فروتنی در برابر خدای
یگانه است. در اینجا به منظور روشن تر شدن نظریه شیعه، سزاوار است به فرازی از سخنان پیشوای بزرگ خود _ امام صادق علیه السلام _ اشاره نماییم:
هشام بن حکم می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره آنچه سجده بر آنها صحیح است پرسیدم، حضرت فرمود: سجده تنها باید بر زمین و آنچه می رویاند _ جز خوردنیها و پوشیدنی ها_ انجام گیرد. گفتم: فدایت گردم، سبب آن چیست؟ فرمود: سجده، خضوع و اطاعت برای خداوند است و شایسته نیست بر خوردنی ها و پوشیدنی ها صورت پذیرد؛ زیرا دنیا پرستان، بردگان خوراک و پوشاکند، در حالی که انسان به هنگام سجده، در حال پرستش خدا به سر مىبرد، پس سزاوار نیست پیشانی خود را بر آنچه که معبود دنیا پرستان خیره سر است، قرار دهد. و سجده نمودن بر زمین، بالاتر و برتر است؛ زیرا با فروتنی و خضوع در برابر خدای بزرگ، تناسب بیشتر ی دارد.[3]
این سخن گویا، به روشنی گواه آن است که سجده نمودن بر خاک، تنها بدان جهت است که چنین کاری با توضع و فروتنی در برابر خداوند یگانه، سازگارتر است. در اینجا، پرسش دیگری مطرح می شود که چرا شیعه مقیّد به سجده بر خاک و یا برخی گیاهان است و بر تمام اشیاء سجده نمی کند؟ در پاسخ این سؤال می گوییم: همانگونه که اصل یک عبادت باید از جانب شرع مقدّس اسلام برسد، شرایط اجزاء و کیفیت آنها نیز باید به وسیله گفتار و رفتار بیانگر آن؛ یعنی پیامبر گرامی روشن گردد؛ زیرا رسول خدا، به حکم قرآن کریم، اسوه و نمونه همه انسان های وارسته است. اینک به بیان فرازهایی از احادیث اسلامی که بیانگر سیره و سنّت پیامبر است می پردازیم که همگی حاکی از آن است که پیامبر صلی الله علیه وآله هم بر خاک و هم بر روییدنی ها مانند حصیر سجده می نموده است، درست به همان شیوه ای که شیعه به آن معتقد است:
1- گروهی از محدّثان اسلامی در کتب صحاح و مسانید خود این سخن پیامبر را بازگو کرده اند که آن حضرت، زمین را به عنوان سجده گاه خود، معرفی نموده است، آنجا که می فرماید: جعلت لی الأرض مسجداً و طهوراً[4]
زمین، برای من، سجده گاه و مایه پاکیزگی قرار داده شده است.از کلمه جعلکه در اینجا به معنای تشریع و قانون گذاری است، به خوبی روشن می شود که این مسأله، یک حکم الهی برای پیروان آیین اسلام است. و بدین سان، مشروع بودن سجده بر خاک و سنگ و دیگر اجزاء تشکیل دهنده سطح زمین ، به ثبوت می رسد.
2- دسته ای از روایات، بر این نکته دلالت دارند که پیامبر گرامی ، مسلمانان را به پیشانی نهادن بر خاک به هنگام سجده، فرمان می داد، چنانکه امّ سلمه (همسر پیامبر) از آن حضرت روایت می کند که فرمود: ترّب وجهک الله [5]
رخسار خود را برای خدا بر خاک بگذار. و از واژه ترب در سخن پیامبر، دو نکته روشن می شود؛ یکی آن که باید انسان به هنگام سجده ، پیشانی خود را بر روی تراب؛ یعنی خاک بگذارد و دیگر آن که این رفتار، به علّت امر به آن ، فرمانی است لازم الاجرا ، زیرا کلمه ترّب از ماده تراب به معنای خاک گرفته شده و به صورت صیغه امر، بیان گردیده است.
3- رفتار پیامبر گرامی در این مورد ، گواه روشن دیگر و روشنگر راه مسلمانان است. وائل بن حجر می گوید:
آنگاه که پیامبر سجده می نمود، پیشانی و بینی خود را بر زمین می نهاد.[6] انس بن مالک و ابن عباس و برخی از همسران پیامبر مانند عایشه و ام سلمه و گروه بسیاری از محدّثان چنین روایت کرده اند:کان رسول الله (صلی الله علیه وآله) یصلّی علی الخمره[7] پیامبر، بر خمره که نوعی حصیر بود و از لیف درخت خرما ساخته می شد، سجده می نمود. ابو سعید از صحابه رسول خدا می گوید:
به محضر پیامبر وارد شدم در حالی که بر حصیری نماز می گذارد.[8] این سخن، گواه روشن دیگری بر نظریه شیعه است مبنی بر این که سجده بر آنچه از زمین می روید، در صورتی که خوردنی و پوشیدنی نباشد، جایز است.
4- گفتار و رفتار صحابه و تابعان پیامبر نیز گویای سنّت آن حضرت است: سجابر بن عبدالله انصاری می گوید: با پیامبر گرامی نماز ظهر می گزاردم ، مشتی سنگریزه برگرفته ، و در دست خود نگه می داشتم تا خنک شود و به هنگام سجده بر آنها پیشانی گذاردم و این به خاطر شدت گرما بود. پس راوی می افزاید: اگر سجده بر لباسی که بر تن داشت جایز بود، از برداشتن سنگریزه ها و نگهداری آنها، آسان تر بود. ابن سعد (متوفای 209) در کتاب خود الطبقات الکبری چنین می نگارد: کان مسروق إذا خرج یخرج بلبنه یسجد علیها فی السّفینه.[9]
مسروق بن اجدع ، به هنگام مسافرت، خشتی را با خود بر می داشت تا در کشتی بر آن سجده نماید. لازم به تذکر است که مسروق بن أجدع ، یکی از تابعین پیامبر و اصحاب ابن مسعود بوده است و صاحب الطبقات الکبری وی را جزء طبقه او از اهل کوفه پس از پیامبر و از کسانی که از ابوبکر و عمر و عثمان (لعنه الله علیهم) و علی (علیه السلام) و عبدالله بن مسعود ، روایت نموده اند ، به شمار آورده است. این سخن روشن، بی پایگی گفتار کسانی را که همراه داشتن قطعه ای تربت را شرک و بدعت می پندارند، اثبات می کند و معلوم می گردد که پیشتازان تاریخ اسلام نیز، بدین کار مبادرت می ورزیدند.[10]
نافع می گوید: إنّ ابن عمر کان إذا سجد و علیه العمامه یرفعها حتّی یضع جبهته بالأرض.[11] عبدالله بن عمر به هنگام سجده، دستار خود را بر می داشت تا پیشانی خود را بر زمین بگذارد. رزین می گوید: علی بن عبدالله بن عباس به من نوشت: لوحی از سنگ های کوه مروه را برای من بفرست تا بر آن سجده نمایم.[12]
5- از سوی دیگر، محدّثان اسلامی روایاتی را آورده اند حاکی از آن که پیامبر گرامی کسانی را که به هنگام سجده، گوشه دستار خود را بین پیشانی خود و زمین قرار می دادند، نهی نموده است. صالح سبایی می گوید: پیامبر گرامی ، شخصی را در حال سجده کنار خود مشاهده فرمود، در حالی که بر پیشانی خود، دستار بسته بود، پیامبر (صلی الله علیه وآله) عمامه را از پیشانی وی کنار زد.[13]
عیاض بن عبدالله قرشی می گوید: رسول خدا مردی را در حال سجده مشاهده فرمود که بر گوشه عمامه خود سجده می نمود، به وی اشاره کرد که دستار خود را بردار، و به پیشانی او اشاره فرمود.[14]
از این روایات نیز به روشنی معلوم می گردد که لزوم سجده بر زمین ، در زمان پیامبر گرامی ، امری مسلّم بوده است، تا جایی که اگر یکی از مسلمانان، گوشه دستار خود را روی زمین قرار می داد تا پیشانی خود بر زمین نگذارد، مورد نهی رسول خدا قرار می گرفت.
6- پیشوایان معصوم شیعه که از طرفی _ بنابر حدیث ثقلین _ قرین جدایی ناپذیر قرآن و از سوی دیگر اهل بیت پیامبرند، در سخنان خود به این حقیقت، تصریح نموده اند: السجود علی الأرض فریضه و علی الخمره سنّه[15]
سجده بر زمین، حکم الهی و سجده بر حصیر، سنّت پیامبر است. و در جای دیگر می فرماید: جایز نیست سجده نمودن جز بر زمین و آنچه می رویاند مگر خوردنی ها و پوشیدنی ها.[16]
پی نوشت :
[1] - رعد: 15.
[2] - صحیح بخاری، کتاب الصلوه، ص91.
[3] - بحار الانوار، ج85، ص147، به نقل از علل الشرایع.
[4] - سنن بیهقی، ج1، ص212، (باب التیمم بالصعید الطیّب)؛ صحیح بخاری، ج1، کتاب الصلاه، ص91، اقتضاء الصراط المستقیم (ابن تیمیّه)، ص332.
[5] - کنز العمال، ج7، حلب، ص465، ح19809، کتاب الصلوه، السجود وما یتعلق به.
[6] - احکام القرآن، (جصّاص حنفى)، ج3، ص209، طبع بیروت، باب السجود علی الوجه.
[7] - سنن بیهقی، ج2، ص421، کتاب الصلوه، باب الصلوه علی الخمره.
[8] - سنن بیهقی، ج2، ص421، کتاب الصلوه، باب الصلوه علی الحصیر.
[9] - الطبقات الکبری، ج6، ص79، ط بیروت، در احوالات مسروق ابن أجدع.
[10] - برای آگاهی بیشتر به شواهد دیگر، به کتاب سیرتنا، نگارش علامه امینی، مراجعه شود.
[11] - سنن بیهقی، ج2، ص105، ط1 (حیدر آباد دکن)، کتاب الصلوه، باب الکشف عن السجده فی السجود.
[12] - ازرقی، اخبار مکه، ج3، ص151.
[13] - سنن بیقی، ج2، ص105.
[14] - سنن بیقى،ج2، ص105.
[15] - وسائل الشیعه، ج3، ص593، کتاب الصلوه، ابواب ما یسجد علیه، حدیث 7.
[16] - وسائل الشیعه، ج3، ص591، کتاب الصلوه، ابواب ما یسجد علیه، حدیث 1.
آیا شیعه معتقد به تحریف قرآن است؟
پاسخ :مشهور دانشمندان شیعه برآنند که هیچ گونه تحریفی در ساحت مقدس قرآن راه نیافته و قرآنی که امروز در دست ما است، همان کتاب آسمانی است که بر پیامبر گرامی نازل شده و هیچ زیاده و نقصانی در آن صورت نگرفته است. برای روشن شدن این سخن، به چند گواه روشن در این زمینه اشاره میکنیم:
1- پروردگار عالم صیانت و پاسداری از کتاب آسمانی مسلمانان را تضمین نموده و میفرماید:
« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ ما قرآن را فرو فرستادیم و یقیناً از آن نگهبانی میکنیم».[1]
روشن است که شیعیان جهان، از آنجا که قرآن را به عنوان سرلوحه اندیشه و رفتار خود قرار میدهند، به این آیه شریفه ارج نهاده و به پیام آن در حفظ و صیانت کتاب خدا، ایمان دارند.
2- پیشوای بزرگ شیعیان علی(علیهالسلام) که خود همواره همراه پیامبر گرامی و از کاتبان وحی بود، در مناسبتهای گوناگون، مردم را به سوی همین قرآن، فرموده است که برخی از سخنان آن حضرت را در زیر یادآور میشویم:
«واعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذی لا یغش و الهادی الذی لا یضل؛ بدانید که این قرآن، موعظهگری است که هرگز غش و خیانت نمیکند و راهنمایی است که هرگز گمراه نمیسازد».[2]
«ان الله سبحانه لم یعظ احداً بمثل هذا القرآن فانه حبل الله المتین و سببه المبین؛ خداوند سبحان، هرگز کسی را به مانند این قرآن نصیحت نفرموده است، قرآن ریسمان ستبر الهی و وسیله استوار خدا است».[3]
«ثم انزل علیه الکتاب نوراً لا تطفأ مصابیحه، و سراجاً لا یخبوا توقده. و منهاجا لا یضل نهجه... و فرقاناً لا یخمد برهانه؛ سپس خداوند کتابی را فرو فرستاد که نوری است خاموش نشدنی و چراغی است که هرگز بی فروغ نمیشود، و راهی است که هرگز رهروانش را گمراه نمیسازد، و مایه جدایی حق و باطل است که هیچگاه خمودی برهان نمیگردد.»[4]
از سخنان والای پیشوای بزرگ شیعیان، به خوبی روشن میگردد که قرآن کریم بسان چراغ فروزانی است که تا ابد، روشنگر راه انسانهای پیرو آن، باقی خواهد ماند و هیچ گونه دگرگونی که موجب خاموشی فروغ آن و یا باعث گمراهی انسانها گردد، در آن راه نخواهد یافت.
3- دانشمندان شیعه، اتفاق نظر دارند که پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) فرمود: «من در میان شما دو یادگار سنگین و گرانبها به جای میگذارم؛ یکی کتاب خدا(قرآن) و دیگر اهل بیت و عترتم، مادام که به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نمیشوید».
این حدیث، از احادیث متواتر اسلامی است که هر دو گروه شیعه و سنی آن را نقل کردهاند. از این بیان به روشنی معلوم میگردد که از نظر شیعه، کتاب خدا(قرآن) هرگز دچار دگرگونی نخواهد شد؛ زیرا اگر تحریف در قرآن راه یابد، تمسک به آن موجب هدایت و رفع گمراهی نمیشود و این نتیجه، با نص صریح این روایت متواتر، ناسازگار است.
4- در روایات پیشوایان شیعه، که همه دانشمندان و فقیهان ما آنها را نقل کردهاند، به این حقیقت تصریح شده است که قرآن، معیار تشخیص حق و باطل و مایه جدایی درست از نادرست است؛ به این معنا که هر سخنی حتی آنچه به اسم روایات به ما میرسد، باید به قرآن بازگردانده شود، اگر با آیات آن سازگار است، حق و درست و در غیر این صورت، باطل و نادرست خواهد بود.
روایات در این زمینه، در کتابهای فقهی و روایی شیعه بسیار است که به یکی از آنها اشاره میکنیم:
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
«ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف؛ هر سخنی که با قرآن سازگار نباشد، بیهوده و باطل است».[5]
از این روایات نیز به خوبی روشن میگردد که دگرگونی، در قرآن راه ندارد و لذا این کتاب مقدس، تا ابد میتواند به عنوان میزان شناخت حق و باطل، قلمداد شود.
5- دانشمندان بزرگ شیعه که همواره پیشتازان فرهنگ اسلام و تشیع بودهاند، به این حقیقت اعتراف کردهاند که قرآن کریم هرگز دچار دگرگونی نخواهد شد. گرچه شمارش همه این بزرگان دشوار است، لیکن به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
5-1- ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بابویه قمی، معروف به «صدوق» (متوفای 381 هـ) میفرماید:
«اعتقاد ما در باره قرآن این است که آن سخن خدا و وحی است. و کتابی است که باطل و نادرستی در آن راه ندارد و از جانب پروردگار حکیم و دانا نازل گردیده است و او فرو فرستنده و نگهبان آن میباشد».[6]
5-2- سید مرتضی علی بن حسین موسوی علوی، معروف به «علم الهدی» (متوفای 436 هـ) میفرماید:
«گروهی از صحابه پیامبر؛ مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و غیر آنها، بارها همه قرآن را از اول تا به آخر، بر پیامبر گرامی خواندند و همه اینها به خوبی بر این حقیقت گواهی میدهند که قرآن گردآوری شده و مرتب و بدون کاستی و پراکندگی بوده است.[7]
5-3- ابوجعفر محمد بن حسن طوسی معروف به «شیخ الطائفه» (متوفای 460 هـ) میفرماید:
«اما سخن در فزونی یا کاستی قرآن، از مطالبی است که در خور این کتاب نمیباشد؛ زیرا همه مسلمانان بر عدم فزونی قرآن، اتفاق نظر دارند و در مورد کاستی آن هم، ظاهر مذهب مسلمانان، برخلاف آن است و این گفتار (عدم زیادتی در قرآن)، به مذهب ما سزاوارتر است. این سخن را سید مرتضی پذیرفته و تأیید نموده است. و ظاهر روایات نیز همین حقیقت را به ثبوت میرساند. اندکی از مردم، به روایاتی در مورد نقصان آیات و یا جابهجایی آنها اشاره کردهاند که از طریق شیعه و اهل سنت رسیده است ولی این روایات، از قبیل خبرهای واحد هستند که موجب علم و یا عمل بر طبق آن نمیشوند و بهتر آن است که از آنها اعراض شود».[8]
5-4- ابو علی طبرسی، صاحب تفسیر «مجمع البیان» میفرماید:
«در مورد فزونی قرآن، همه امت اسلامی، بر بیپایگی آن، اتفاق نظر دارند، و اما در مورد کاسته شدن آیات آن، اندکی از اصحاب ما و گروهی از فرقه «حشویه» از اهل سنت روایاتی آوردهاند،ولی آنچه از مذهب ما پذیرفته شده و صحیح است، بر خلاف آن میباشد.»[9]
5-5- علی بن طاووس حلی معروف به «سید بن طاووس» (متوفای 664 ه) میفرماید:
«نظر شیعه آن است که دگرگونی در قرآن راه ندارد».[10]
5-6- شیخ زین الدین عاملی(متوفای 877 ه) در تفسیر آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» میفرماید:
«یعنی ما قرآن را از هر دگرگونی و تغییر و فزونی محافظت و پاسداری مینماییم».[11]
5-7- قاضی سید نورالدین تستری، صاحب کتاب «احقاق الحق»(متوفای 1019 ه.) میفرماید:
«آنچه برخی به شیعه امامیه نسبت دادهاند که آنان به دگرگونی قرآن قائل هستند، مورد پذیرش همه شیعیان نیست. تنها اندکی از آنان، چنین عقیدهای دارند که در میان شیعیان، به آنان اعتنا نمیشود».[12]
5-8- محمد بن حسین، معروف به «بهاءالدین عاملی»(متوفای 1030 ه.) میفرماید:
«صحیح آن است که قرآن عظیم، از هرگونه فزونی و کاستی مصون است و این که گفته میشود: «نام امیرمؤمنان(علیهالسلام) از قرآن حذف شده است!» نزد دانشمندان پذیرفته نیست و هر کس که در تاریخ روایات کاوش کند، میداند که قرآن به دلیل تواتر روایات و نقل هزاران تن از صحابه ثابت و استوار است و همه آن در زمان پیامبر گرامی، گردآوری شده است».[13]
5-9- فیض کاشانی، صاحب کتاب وافی(متوفای 1091 ه) پس از آن که آیاتی از قبیل «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » را، که بر عدم دگرگونی قرآن دلالت دارند، ذکر میکند، میفرماید:
«در این هنگام، چگونه ممکن است تحریف و دگرگونی در قرآن راه یابد؟ علاوه بر این که روایات تحریف، مخالف کتاب خدا است. پس باید این روایات را بیپایه دانست».[14]
5-10- شیخ حر عاملی(متوفای 1104 ه.) میفرماید:
«انسان کاوشگر در تاریخ و اخبار؛ به درستی میداند که قرآن به دلیل تواتر روایات و نقل هزاران تن از صحابه، ثابت و استوار است و در زمان پیامبر، گردآوری شده و منظم بوده است».[15]
5-11- محقق بزرگوار «کاشف الغطاء» در کتاب معروف خود«کشف الغطاء» میگوید:
«شکی نیست که قرآن، در پرتو حفظ و صیانت الهی، از هر کمبودی (و دگرگونی) محفوظ مانده است، چنانکه صریح قرآن و اتفاق نظر دانشمندان در همه عصرها بر ان گواهی میدهد. و مخالفت گروه اندکی، قابل اعتنا نمیباشد.»
نتیجه:جمهور مسلمانان، اعم از شیعه و سنی برآنند که این کتاب آسمانی، درست همان قرآنی است که بر پیامبر گرامی، فرو فرستاده شده است و از هر گونه تحریف و دگرگونی و فزونی و کاستی در امان است.
[1] - حجر، آیه 9.
[2] - نهجالبلاغه(صبحی صالح)، خطبه 176.
[3] - نهجالبلاغه(صبحی صالح)، خطبه 176.
[4] - نهجالبلاغه(صبحی صالح)، خطبه 198.
[5] - اصول کافی: ج 1، کتاب فضل العلم، باب الاحذ بالسنة و شواهد الکتاب، روایت 4.
[6] - الاعتقادات: ص 93.
[7] - مجمع البیان: ج 1، ص 10 به نقل از جواب «المسائل الطرابلسات» سید مرتضی.
[8] - تبیان: ج 1، ص 3.
[9] - مجمع البیان: ج 1، ص 10.
[10] - سعد السعود: ص 144.
[11] - اظهار الحق: ج 2، ص 130.
[12] - آلاء الرحمن: ص 25.
[13] - آلاء الرحمن: ص 25.
[14] - تفسیر صافی: ج 1، ص 51.
[15] - آلاء الرحمن: ص 25.
[16] - تهذیب الاصول: تقریرات دروس امام خمینی:ج 2، ص 96 [به قلم استاد جعفر سبحانی].