نظر شیعه نسبت به صحابه چیست ؟
پاسخ : از دیدگاه شیعه ، کسانی که به دیدار و مصاحبت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) تشرف حاصل نموده اند ، به چند گروه ، تقسیم می شوند و ما پیش از آن که به شرح این سخن بپردازیم ، شایسته است به صورت اجمال ، « صحابی » را تعریف نماییم .
در اینجا ، تعریف های گوناگونی پیرامون صحابی پیامبر وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم :
1 ـ سعید بن مسیب گوید : « صحابی کسی است که به مدت یک یا دو سال با پیامبر بوده و همراه وی در یک یا دو نبرد ، شرکت داشته و جنگیده است » . ( 1 )
2 ـ واقدی گوید : « دانشمندان برآنند که هرکس پیامبر را دیده و به اسلام گرویده و در امر دین ، اندیشه نموده و به آن راضی گردیده است ، نزد ما از اصحاب پیامبر محسوب می شود ، گرچه به مدّت یک ساعت از روز باشد » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسدالغابه ، ج 1 ، ص 11 و 12 ، طبع مصر .
2 ـ اسدالغابه ، ج 1 ، ص 12 ـ 11
3 ـ محمد بن اسماعیل بخاری آورده است : « هر کس از مسلمانان با پیامبر مصاحبت داشته و یا او را دیده ، از اصحاب آن حضرت است » . ( 1 )
4 ـ احمد بن حنبل گوید : « هر کس یک ماه و یا یک روز و یا یک ساعت ، با پیامبر مصاحبت داشته و یا آن حضرت را دیده ، جزء اصحاب است » . ( 2 )
در میان علمای اهل سنت ، « عدالت صحابه » به عنوان یک اصل مسلّم پذیرفته شده است ، به این معنا که هرکس مصاحبت باپیامبر را درک کرده باشد ، عادل است ! ( 3 )
اینک در پرتو آیات روشنگر قرآن ، به بررسی این سخن می پردازیم و دیدگاه شیعه را که برخاسته از منطق وحی است ، می آوریم :
تاریخ ، نام و نشان بیش از دوازده هزار تن را به عنوان صحابه پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ضبط نموده است که در میان آنان ، چهره های گوناگونی وجود دارد . شکّی نیست که مصاحبت با پیامبر گرامی ، افتخار بزرگی بود که نصیب گروهی گردید و امت اسلامی پیوسته به دیده احترام به آنان می نگریستند ؛ زیرا آنان ، پیشتازان آیین اسلام بودند که برای نخستین بار ، پرچم شوکت و عزّت اسلام را به اهتزاز درآوردند .
قرآن کریم نیز به تمجید از آن پرچمداران پیشگام می پردازد و می فرماید :
« لا یَسْتَوِیْ مِنْکُمْ مَنْ اَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الفَتْحِ وَقاتَلَ اُولئِکَ اَعْظَمُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان
2 ـ همان
3 ـ الاستیعاب فی اسماء الاصحاب ، ج 1 ، ص 2 ، در حاشیه « الاصابه » ، اسدالغابه ، ج 1 ، ص 3 به نقل از ابن اثیر
دَرَجَةً مِنَ الَّذِیْنَ اَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقاتَلُوا » . ( 1 )
ـ آنان که پیش از فتح ( مکه ) ، بخشش و مبارزه نمودند ، نسبت به کسانی که پس از آن ، انفاق و جهاد کردند ، مساوی نیستند ، بلکه در درجه ای بالاتر قرار دارند .
در عین حال باید اعتراف نمود که مصاحبت با پیامبر خدا ، کیمیایی نبوده است که ماهیت انسان ها را دگرگون سازد و همه آنان را تا پایان عمر بیمه کند و در جرگه دادگران قرار دهد .
برای روشن شدن مسأله ، سزاوار است پیش از هر چیز به قرآن که مورد اتفاق همه مسلمانان جهان است ، روی آوریم و در حل این مسأله ، از آن کتاب مقدس آسمانی مدد جوییم :
صحابی از دیدگاه قرآن
در منطق وحی ، انسانهایی که به محضر پیامبر گرامی شرفیاب شده و مصاحبت ایشان را درک کرده اند ، دو دسته اند :
گروه نخستین :
کسانی که آیات جاودانه قرآن ، به مدح و ستایش آنان می پردازد و از آنان به عنوان پایه گذاران کاخ مجد و شوکت اسلام ، یاد می کند و ما در اینجا برخی از فرازهای کتاب الهی را پیرامون این دسته از صحابه ، یادآور می شویم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حدید : 10
1 ـ پیشتازان نخستین
« وَالسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِیْنَ وَالاَْنْصارِ وَالَّذِیْنَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسان رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأعَدَّلَهُمْ جَنّات تَجْرییْ مِن تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدِیْنَ فِیها أبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ العَظِیْمُ » . ( 1 )
ـ و پیشتازان نخستین از مهاجران وانصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی نمودند ، خدا از آنان خشنود و آنان نیز از خدا خوشنودند و خداوند ، بهشت هایی را که در آنها نهرها جاری است ، برای آنان مهیّا فرموده و این به حقیقت ، رستگاری بزرگی است » .
بیعت کنندگان در زیر درخت
« لَقَدْ رَضِیَ اللهُ عَنِ المُؤْمِنینَ إذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأنزلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأثابَهُم فَتحاً قریباً » . ( 2 )
ـ خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت نمودند ، خوشنود گردید و آنچه در دلهای آنان می گذشت را دانست ، پس آرامش را بر آنان فرو فرستاد و پیروزی نزدیک را به آنان پاداش داد » .
3 ـ مهاجران
« لِلفُقَراءِ المُهاجِرِیْنَ الَّذِیْنَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَاَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَرِضْواناً وَیَنْصُرُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توبه : 100
2 ـ فتح : 18
3 ـ حشر : 8
ـ برای مستمندان مهاجری که از دیار و دارایی خود رانده و دور شدند ، در جستجوی فضل و خوشنودی خدا هستند و خدا و پیامبر را یاری می نمایند . آنان راستگویان هستند .
4 ـ اصحاب فتح
« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِیْنَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَریهُمُ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَرِضْواناً سِیْماهُمْ فِیْ وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ » . ( 1 )
ـ محمد فرستاده خدا است و یاران و همراهانش بر کافران سخت دل و با یکدیگر مهربانند . آنان را در حال رکوع و سجود می بینی که در جستجوی فضل و خوشنودی خدا هستند و بر رخسار آنان ، آثار سجده پدیدار است .
گروه دوم
دسته دیگر از کسانی که مصاحبت پیامبر را درک کردند ، مردمانی بودند دو چهره یا بیمار دل که قرآن کریم به افشاگری ماهیت آنان پرداخته و پیامبر را از وجود آنان بیم می دهد . در اینجا چند نمونه از این گروه را نیز یادآور می شویم :
1 ـ منافقان شناخته شده
« اِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ اِنّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ یَعْلَمُ اِنَّکَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فتح : 29
لَرَسُولُهُ وَاللهُ یُشْهَدُ اِنّ المُنافِقِیْنَ لَکاذِبُونَ » . ( 1 )
ـ ( ای پیامبر ) آنگاه که منافقان نزد تو آمدند و گفتند : ما گواهی می دهیم که تو پیامبر خدایی ، خدا می داند که تو رسول او هستی و هم او گواهی می دهد که منافقان دروغ گویانند .
2 ـ منافقان ناشناخته
« وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الاَْعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ اَهلِ الْمَدیْنَةِ مَرَدُو عَلی النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ . . . » . ( 2 )
ـ برخی از بادیه نشینان که در اطراف شما هستند ، منافقانند و برخی از اهل مدینه ، در نفاق فرو رفته اند ، تو آنها را نمی شناسی ، ما می شناسیم .
3 ـ بیماردلان
« وَاِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذِیْنَ فِیْ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ اِلاّ غُرُوْراً » . ( 3 )
ـ هنگامی که منافقان و بیماردلان می گفتند وعده خدا و پیامبر ، فریبی بیش نبوده است !
4 ـ گناهکاران
« و آخَرُونَ اعْتَرَفُوْا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ منافقون : از آیه اول تا آخر
2 ـ توبه : 101
3 ـ احزاب : 12
عَسَی اللهُ اَنْ یَتُوْبَ عَلَیْهِمْ اِن اللهَ غَفُورٌ رَحِیْمٌ » . ( 1 )
ـ برخی که به گناهان خود اعتراف کردند ، عمل شایسته را با کار بد به هم آمیختند ، باشد که خدا توبه آنان را بپذیرد ، خدا آمرزنده و مهربان است .
علاوه بر آیات شریفه قرآن ، روایات فراوانی ، از ناحیه پیامبرگرامی در مذمت برخی از صحابه رسیده است که به عنوان مثال دو نمونه از آنها را یادآور می شویم :
1 ـ ابوحازم از سهل بن سعد روایت می کند که گفته است پیامبر گرامی فرمود :
« أنا فرطکم علی الحوض من ورد شرب و من شرب لم یظمأ ابداً و لیردنّ علیّ أقوامٌ أعرفهم و یعرفوننی ثمّ یُحال بینی و بینهم » .
ـ من شما را به سوی حوض ، می فرستم هرکس بر آن وارد شود از آن می نوشد و هرکس بنوشد ، تا ابد تشنه نمی شود و گروه هایی بر من وارد می شوند که من آنان را می شناسم و آنان نیز مرا می شناسند ، سپس بین من و آنان ، جدایی می افتد .
ابوحازم گفته است در حالی که من این حدیث را می خواندم ، نعمان بن ابی عیاش شنید ، پس گفت : این چنین از سهل شنیدی ؟ گفتم آری . گفت : گواهی می دهم که ابوسعید خدری نیز بر این حدیث چنین اضافه می کرد که پیامبر می فرماید :
« اِنَّهُمْ مِنِّی فیقال انّک لاتدری ما أحدثوا بعدک فأقول سحقاً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توبه : 102
سحقاً لمن بدَّل بعدی » . ( 1 )
ـ آنان از من هستند . پس گفته می شود تو نمی دانی که آنان بعد از تو چه کردند ! پس من می گویم دور باد از رحمت خدا آن که پس از من ( احکام را ) دگرگون ساخت .
از این جمله که « من آنها را می شناسم و آنان مرا می شناسند » و جمله دیگر که فرمود : « پس از من ، دگرگون ساخت » معلوم می گردد که مراد از آنان ، اصحاب آن حضرت هستند که مدّتی با ایشان همراه بودند ( این حدیث را بخاری و مسلم نیز ، روایت نموده اند ) .
2 ـ بخاری و مسلم از پیامبر روایت کرده اند که فرمود :
« یرد علیَّ یوم القیامة رهطٌ من اصحابی ـ أو قال من أمّتی ـ فیحلؤون عن الحوض فأقول یا ربّ أصحابی فیقول انّه لاعلم لک بما أحدثوا بعدک اِنّهم اِرتدّوا علی أدبارهم القهقری » . ( 2 )
ـ در روز رستاخیز ، گروهی از اصحاب من ـ یا فرمود از امّتم ـ برمن وارد می شوند پس از حوض ( کوثر ) دور می گردند ، ( از ورود و نزدیک شدن آنان به حوض کوثر جلوگیری می شود ) پس من می گویم : « خدایا ! این ها اصحاب من هستند » ، خدا می فرماید : تو به آنچه آنان پس از تو انجام دادند ، آگاه نیستی ، آنان به همان حالت سابق ( دوران جاهلیت ) بازگشتند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ جامع الاصول ( ابن اثیر ) ، ج 11 ، کتاب الحوض فی ورود الناس علیه ، ص 120 ، ح 7972 .
2 ـ جامع الاصول ، ج 11 ، ص 120 ، ح 7973
نتیجه
از آیات قرآن و سنت پیامبر روشن می شود که اصحاب و افرادی که به مصاحبت پیامبر نایل شده اند ، همه در یک سطح و یک نواخت نبودند ، بلکه گروهی از آنان ، انسانهایی پیراسته و در اوج شایستگی بودند که خدمات ارزنده آنها سبب بارور شدن نهال نوپای اسلام گردید و دسته دیگر از همان آغاز ، افرادی دو چهره و منافق ، بیمار دل و و یا گناهکار بودند . ( 1 )
و بدین بیان ، نظر شیعه در مورد صحابه پیامبر که همان دیدگاه کتاب خدا و سنت است ، روشن می گردد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ برای توضیح بیشتر ، به قرآن مجید ، سوره منافقون مراجعه فرمایید .
« بداء » چیست و چرا به آن معتقد هستید ؟
پاسخ : واژه « بداء » در لغت عرب ، به معنای ظهور و آشکار شدن است ، و در اصطلاح دانشمندان شیعه ، بر دگرگونی مسیر طبیعی سرنوشت یک انسان در پرتو رفتار صالح و پسندیده وی ، اطلاق می گردد . مسأله بداء یکی از فرازهای بلند مکتب پویای تشیع است که برخاسته از منطق وحی و کاوش عقل می باشد .
از دیدگاه قرآن کریم ، انسان در برابر سرنوشت خود ، همیشه دست بسته نیست ، بلکه راه سعادت برای او باز است و می تواند با بازگشت به راه حق و رفتارهای شایسته ، مسیر فرجام زندگی خود را دگرگون سازد . از این رو ، این حقیقت رابه عنوان یک اصل فراگیر و پایدار ، چنین بیان می کند :
« إنَّ الله لا یُغَیِرُّ ما بِقَوم حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » . ( 1 )
ـ هیچگاه خداوند وضع گروهی را تغییر نمی دهد تا این که خود ، وضع خویش را دگرگون سازند .
و در جای دیگر می فرماید :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ رعد : 11
« وَلَوْ أنَّ اَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ » . ( 1 )
ـ هرگاه اهل آن مناطق ایمان می آوردند و پرهیزکار می شدند ، درهای برکات آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم .
و درباره تغییر سرنوشت حضرت یونس می فرماید :
« فَلَوْلا أنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِیْنَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ » . ( 2 )
ـ پس اگر او از تسبیح کنندگان نمی بود ، تا روز رستاخیز ، در شکم از ( نهنگ ) باقی می ماند .
از آیه اخیر چنین برمی آید که ظاهر جریان ، ایجاب می کرد یونس پیامبر ، تا قیامت در آن زندان ویژه باقی بماند . لیکن رفتار شایسته آن حضرت ( یعنی تسبیح گفتن ) ، مسیر سرنوشت وی را دگرگون ساخت و او را نجات داد .
این حقیقت ، در روایات اسلامی نیز پذیرفته شده است . پیامبر گرامی در این زمینه می فرماید :
« إن الرجل لیحرم الرّزق بالذّنب یصیبه ولایردّ القدر إلا الدّعاء ولایزید فی العمر إلاّ الْبرّ » . ( 3 )
ـ یک انسان ، به سبب گناه ، از روزی خود محروم گردد و هیچ چیز نمی تواند این تقدیر و سرنوشت را دگرگون سازد مگر دعا کردن و هیچ چیز بر عمر وی نمی افزاید مگر نیکی نمودن .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اعراف : 96
2 ـ صافات : 143 و 144
3 ـ مسند احمد ، ج 5 ، ص 277 و مستدرک حاکم ، ج 1 ، ص 493 . و نظیر آن در « التاج الجامع للاصول » ، ج 5 ، ص 111 .
از این روایت و امثال آن ، به خوبی استفاده می شود که انسان بر اثر عصیان و گناه ، به محرومیت از روزی ، محکوم می شود ؛ لیکن با رفتاری شایسته ؛ مانند دعا می تواند مسیر سرنوشت خود را تغییر دهد و با نیکی کردن ، برعمر خود بیفزاید .
نتیجه
ازآیات قرآن و سنت استفاده می شود که چه بسا انسان در چهارچوب رفتارهای متعارف خود ، از دیدگاه اسباب و مسببات طبیعی و روال عادی عکس العمل کارها ، به سرنوشت خاصی محکوم گردد و یا احیاناً یکی از اولیای خدا ؛ مانند پیامبر و امام ، به آن خبر دهد ، به این معنا که اگر این طرز رفتار وی ادامه یابد سرنوشت مذکور در انتظار او خواهد بود . لیکن بر اثر یک چرخش ناگهانی ، رفتاری متفاوت در پیش گیرد و از این راه ، فرجام خود را دگرگون سازد .
این حقیقت برخاسته از منطق وحی و سنت پیامبر و کاوش عقل سلیم ، دراصطلاح دانشمندان شیعه ، « بداء » نامیده می شود .
شایسته است روشن گردد که تعبیر به بداء ، از ویژگیهای تشیع نیست بلکه در نوشتارهای اهل سنت و در سخنان پیامبر گرامی ، این تعبیر به چشم می خورد ؛ به عنوان نمونه ، پیامبر در حدیث یاد شده در زیر ، واژه « بداء » را بکار برده است .
« بَدَاللهُ عزّوجلّ أنْ یبتلیهم » . ( 1 )
لازم به ذکر است که مسأله بداء به معنای راه یافتن دگرگونی به ساحت مقدس علم خداوندی نیست ؛ زیرا خدا از ابتدا بر روند طبیعی رفتار انسانها و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر ، نگارش مجدالدین مبارک بن محمد جزری ، ج 1 ، ص 109 .
هم بر تأثیر عوامل دگرگون کننده این روند ، که موجب بداء می گردد ، آگاه است و خود نیز در قرآن بدان خبر داده است .
« یمحواللهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ » . ( 1 )
ـ خدا هر چه را بخواهد و هر چه را بخواهد اثبات می کند و اصل کتاب ( لوح محفوظ ) نزد اوست .
بنابراین ، خداوند بزرگ به هنگام بروز بداء ، حقیقتی را که نزد وی از ازل معلوم بوده ، بر ما آشکار می سازد . و لذا امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید :
« ما بداللهُ فی شیء الاّ کان فی علمه قبل أن یبدوله » . ( 2 )
ـ در هیچ موردی برای خدا بداء رخ نداد مگر این که در ازل ، از آن آگاه بود .
فلسفه بـداء
شکی نیست که اگر انسان ، دست خود را در تغییر سرنوشت خویش باز بداند ، درصدد ساختن آینده ای بهتر برمی آید و با روحیه ای برتر و تلاشی بیشتر ، در بهسازی زندگی خود می کوشد .
به بیانی دیگر ، همانگونه که مسأله توبه و شفاعت ، انسان را از نومیدی و سردی زندگی نجات می دهد ، حقیقت بداءنیز موجب نشاط و شادابی وی می گردد و او را به آینده ای روشن امیدوار می سازد ؛ زیرا در پرتو این بینش ، انسان می داند که می تواند سرنوشت خود را به حکم خدای بزرگ ، تغییر دهد و به سوی آینده ای بهتر و فرجامی درخشان تر قدم بردارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ رعد : 39
2 ـ اصول کافی ، ج 1 ، کتاب التوحید ، باب البداء ، حدیث 9 .
« و عترتی » صحیح است یا « و سنتی » ؟
محدثان حدیث ثقلین را که دارای شهرت بالایی است ، دوگونه نقل نموده و در مجامع حدیثی آورده اند ، باید دید کدام یک از آن دو ، صحیح است :
الف : « کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی »
ب : « کتاب اللّه و سنتی »
پاسخ : حدیث صحیح و ثابت از پیامبر گرامی ( صلّی الله علیه وآله ) همان لفظ « و اهل بیتی » است . روایتی که در آن به جای « اهل بیتی » ، « سنتی » آمده ، از نظر سند باطل و مردود است سند حدیثِ « و اهل بیتی » از صحّت کامل برخوردار است .
سند حدیث « و اهل بیتی » :
این متن را دو محدث بزرگ نقل کرده اند :
1 ـ مسلم در صحیح خود از زید بن ارقم نقل می کند که : پیامبر خدا روزی در کنار آبی به نام « خم » میان مکه و مدینه خطبه ای ایراد کرد و در آن خطبه خدا را ثنا گفت و مردم را نصیحت کرد آن گاه چنین فرمود :
« ألا أیها الناس ، فانّما أَنَا بشرٌ یوشک أن یأتی رسول ربّیفأجیب ، و أنا تارک فیکم ثقلین : أولهما کتاب الله فیه الهدی و النور ، فخذوا بکتاب اللّه واستمسکوا به ـ فحث علی کتاب الله و رغّب فیه ثم قال : ـ وأهل بیتی ، أذکرکم اللّه فی أهل بیتی ، أذکرکم الله فی اهل بیتی ، أذکرکم الله فی اهل بیتی »
ـ ای مردم من بشری بیش نیستم و نزدیک است مأمور و فرستاده پروردگارم بیاید و من دعوت او را اجابت کنم و من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم و می روم ؛ یکی کتاب خدا که در آن هدایت و نور است ، کتاب خدا را بگیرید و به آن چنگ زنید ـ و پیامبر بر عمل به کتاب خدا تأکید نمود آن گاه فرمود : ـ و اهل بیت من ، خدا را درباره اهل بیت خود متذکر می شوم ، این جمله را سه بار تکرار فرمود . ( 1 )
این متن را دارمی نیز در سنن ( 2 ) خویش آورده است . باید گفت سند هر دو مثل آفتاب روشن و واضح است و کوچکترین خدشه ای در آن نیست .
2 ـ ترمذی این متن را با لفظ « وعترتی اهل بیتی » نقل کرده است که متن حدیث چنین است :
« انّی تارک فیکم ما ان تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی ؛ أحدهما أعظم من الآخر : کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الأرض و عترتی اهل بیتی ، لن یفترقا حتی یردا عَلیَّ الحوض ، فانظروا کیف تخلفونی فیها » . ( 3 )
ـ من در میان شما دو چیز به ودیعت و امانت می گذارم ، مادامی که به آن تمسک بجویید ، هرگز گمراه نمی شوید ؛ یکی از دیگری بزرگتر است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مسلم ، صحیح ، ج 4 ، ص 1803 ، شماره 2408 ، چاپ عبدالباقی .
2 ـ دارمی ، سنن ، ج 2 ، ص 432 ـ 431 .
3 ـ ترمذی ، سنن ، ج 5 ، ص 663 ، شماره 37788 .
کتاب خدا که ریسمان رحمت آویزان از آسمان به سوی زمین است ، و دیگری عترت و اهل بیتم ، و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض به من می پیوندند ، بنگرید چگونه با امانتهای من رفتار می کنید .
مسلم و ترمذی ، که از مؤلفان صحاح و سنن می باشند ، هر دو بر لفظ « اهل بیت » تأکید دارند ، و این بر اثبات نظر ما کافی است و سند هر دو در کمال اتقان و از اعتبار خاصی برخوردار است که نیاز به بحث و گفتگو ندارد .
سند متن « و سنتی »
روایتی که به جای « اهل بیتی » لفظ « سنتی » را آورده حدیثی است مجعول که علاوه بر ضعف سند ، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته و پرداخته اند :
1 ـ حاکم نیشابوری در مستدرک ، متن یاد شده را با اسناد زیر نقل کرده است :
« عباس بن أبی اُویس » ، عن « ابی اویس » عن « ثور بن زید الدیلمی » ، عن « عکرمه » ، عن « ابن عباس » قال رسول الله :
« یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا کتاب الله و سنة نبیه ! » ( 1 )
ـ ای مردم من در میان شما دو چیز را ترک کردم ، مادامی که به آن دو ، چنگ زنید هرگز گمراه نمی شوید کتاب خدا و سنت پیامبر !
در میان راویان این متن ، پدر و پسری است که آفت سندند و آن دو اسماعیل بن ابی اویس و ابو اویس هستند ، پدر و پسری که نه تنها توثیق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ حاکم ، مستدرک ، ج 1 ، ص 93
نشده اند ، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند .
سخن علمای رجال در مورد آن دو :
حافظ مزِّی در کتاب تهذیب الکمال ، از محققان فنّ رجال درباره اسماعیل و پدرش نقل می کند :
یحیی بن معین ( که از علمای بزرگ علم رجال است ) می گوید : ابو اویس و فرزند او ضعیف اند ، و نیز از یحیی بن معین نقل شده که می گفته : این دو نفر حدیث را می دزدند . ابن معین همچنین درباره فرزند ابواویس گفته است : نمی توان به او اعتماد کرد .
نسائی درباره فرزند گفته : او ضعیف است وثقه نیست .
ابوالقاسم لالکائی گفته است : « نسائی » علیه او زیاد سخن گفته ، تا آنجا که گفته است ، باید حدیث او را ترک کرد .
ابن عدی ( که از علمای رجال است ) می گوید : ابن ابی اویس از دایی خود مالک ، احادیث غریبی را روایت می کند که هیچ کس آن را نمی پذیرد . ( 1 )
ابن حجر در مقدمه فتح الباری آورده است : هرگز با حدیث ابن ابی اویس نمی توان احتجاج نمود ، به خاطر قدحی که نسایی درباره او انجام داده است . ( 2 )
حافظ سید احمد بن صدیق در کتاب فتح الملک العلی از سلمة بن شیب نقل می کند : از اسماعیل بن ابی اویس شنیده که می گفت : آنگاه که اهل مدینه درباره موضوعی ، دو گروه می شوند ، من حدیث جعل می کنم . ( 3 )
بنابر این ، پسر ( اسماعیل بن ابی اویس ) متهم به جعل حدیث است و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حافظ مزی ، تهذیب الکمال ، ج 3 ، ص 127 .
2 ـ ابن حجر عسقلانی ، مقدمه فتح الباری ، ص 391 ، چاپ دارالمعرفه .
3 ـ حافظ سید احمد ، فتح الملک العلی ، ص 15 .
ابن معین به او نسبت دروغگویی داده است . گذشته از این ، حدیث او در هیچ یک از دو صحیح مسلم و ترمذی و دیگر کتب صحاح نقل نشده است .
درباره ابو اویس همین بس که ابوحاتم رازی در کتاب « جرح و تعدیل » می گوید : حدیث او نوشته می شود ولی با آن احتجاج نمی شود ، و حدیث او قوی و محکم نیست . ( 1 )
و نیز ابوحاتم از ابن معین نقل کرده که ابو اویس ، مورد اعتماد نیست .
روایتی که در سندهای این دو نفر باشد ، هرگز صحیح نیست . گذشته از این ، با روایت صحیح و ثابت مخالف می باشد .
نکته قابل توجه این است که ناقل حدیث ؛ یعنی حاکم نیشابوری بر ضعف حدیث اعتراف کرده و لذا به تصحیح سند آن نپرداخته است ، لیکن بر صحت مفاد آن ، شاهدی آورده که آن نیز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است . از این جهت به جای تقویت حدیث ، بر ضعف آن می افزاید . اینک شاهد واهی او :
سند دوم روایت « وسنتی »
حاکم نیشابوری با سندی که خواهد آمد ، از ابوهریره بطور مرفوع ( 2 ) نقل می کند :
« انی قد ترکت فیکم شیئین لن تضلّوا بعدهما : کتاب الله و سنتی ولن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض » ( 3 )
این متن را حاکم با چنین سندی نقل کرده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ابوحاتم رازی ، الجرح والتعدیل ، ج 5 ، ص 92 .
2 ـ حدیثی که روای ، آن را به معصوم نسبت ندهد ، مرفوع می نامند .
3 ـ حاکم ، مستدرک ، ج 1 ، ص 93 .
« الضبی » ، عن : « صالح بن موسی الطلحی » عن « عبدالعزیز بن رفیع » ، عن « أبی صالح » عن « أبی هریره » .
این حدیث بسان حدیث پیشین مجعول است و در میان رجال سند ، صالح بن موسی الطلحی آمده که سخنان بزرگان علم رجال را درباره او می آوریم :
یحیی بن معین می گوید : صالح بن موسی قابل اعتماد نیست . ابوحاتم رازی می گوید : حدیث او ضعیف و منکر است ، بسیاری از احادیث او منکر را ، از افراد ثقه نقل می کند . نسائی می گوید : حدیث او نوشته نمی شود . در مورد دیگر می گوید : حدیث او متروک است . ( 1 )
ابن حجر در « تهذیب التهذیب » می نویسد : ابن حِبَّان می گوید : صالح بن موسی به افراد ثقه چیزهایی را نسبت می دهد که شبیه سخنان آنان نیست . سرانجام می گوید : حدیث او حجت نیست و ابو نعیم می گوید : حدیث او متروک است و پیوسته حدیث منکر نقل می کند . ( 2 )
باز ابن حجر در تقریب ( 3 ) می گوید : حدیث او متروک است و ذهبی در کاشف ( 4 ) می گوید : حدیث او سست است . تا آنجا که ذهبی در « میزان الإعتدال » ( 5 ) حدیث مورد بحث را از او نقل کرده و گفته است که از احادیث منکر اوست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ حافظ مزی ، تهذیب الکمال ، ج 13 ، ص 96 .
2 ـ ابن حجر ، تهذیب التهذیب ، ج 4 ، ص 355 .
3 ـ ابن حجر ، تقریب ، ترجمه ، شماره 2891 .
4 ـ ذهبی ، الکاشف ، ترجمه ، شماره 2412 .
5 ـ ذهبی ، میزان الاعتدال ، ج 2 ، ص 302 .
سند سوم حدیث « وسنتی »
ابن عبدالبرّ در کتاب « تمهید » ( 1 ) این متن را با سند یاد شده در زیر نقل کرده است :
« عبدالرحمان بن یحیی » عن « احمد بن سعید » عن « محمد بن ابراهیم الدبیلی » عن « علی بن زید الفرائضی » عن « الحنینی » عن « کثیر بن عبداللّه بن عمرو بن عوف » عن « ابیه » عن « جده » .
امام شافعی در مورد کثیر بن عبدالله می گوید : او یکی از ارکان دروغ است . ( 2 ) ابو داود می گوید : او یکی از کذابین و دروغگوهاست . ( 3 ) ابن حبان می گوید : عبدالله بن کثیر از پدر و جدش کتاب حدیث را نقل می کند که اساس آن جعل است . که هرگز نقل از آن کتاب و روایت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجیب و نقد . ( 4 )
نسائی و دارقطنی می گویند : حدیث او متروک است . امام احمد می گوید : او منکر الحدیث است و قابل اعتماد نیست و ابن معین نیز همین نظر را دارد .
شگفت از ابن حجر در کتاب « التقریب » است که در ترجمه او تنها به لفظ « ضعیف » اکتفا کرده و کسانی را که او را متهم به کذب کرده اند افراط گر خوانده است ، در حالی که پیشوایان علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند و حتی ذهبی می گوید : گفتار او واهی و سست است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ التمهید ، ج 24 ، ص 331 .
2 ـ ابن حجر ، تهذیب التهذیب ، ج 8 ، ص 377 ، ط دارالفکر ؛ تهذیب الکمال ، ج 24 ، ص 138 .
3 ـ همان .
4 ـ ابن حبان ، المجروحین ، ج 2 ، ص 221 .
نقل بدون سند
مالک در « الموطأ » آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل کرده و همگی می دانیم چنین حدیثی فاقد ارزش است . ( 1 )
این بررسی به روشنی ثابت کرده که حدیث « وسنتی » ساخته و پرداخته راویان دروغگو و وابستگان به دربار امویان است که آن را در مقابل حدیث صحیحِ « وعترتی » جعل کرده اند . از این جهت بر خطیبان مساجد و گویندگان دینی و امامان لازم است ، حدیثی را که از رسول خدا وارد نشده ، ترک کنند و به جای آن مردم را با حدیث صحیح آشنا سازند ، حدیثی که آن را مسلم در « صحیح » خود به صورت « اهل بیتی » و ترمذی به لفظ « عترتی و اهل بیتی » آورده ، نقل نمایند . بر جویندگان دانش است که بر آموزش علم حدیث روی آورند و حدیث صحیح را از ضعیف بازشناسند .
در پایان یادآور می شویم که مقصود پیامبر از لفظ « اهل بیتی » ذریه او است ؛ مانند حضرت فاطمه و حسن و حسین ـ سلام الله علیهم ـ زیرا مسلم در صحیح ( 2 ) و ترمذی در سنن ( 3 ) از عایشه نقل کرده اند :
« نزلت هذه الآیة علی النبی ـ صلی الله علیه ] وآله [ وسلّم ـ اِنَّما یُریدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أهلَ الْبَیْت و یُطَهِّرَکُمْ تطهیراً » فی بیت امّ سلمة ، فدعا النبی ـ صلی الله علیه ] وآله [ وسلّم ـ فاطمة و حسناً و حسیناً فجلّلهم بکساء و علی خلف ظهره فجلّله بکساء ثم قال : الّلهم هولاء أهل بیتی فاذهب عنهم الرّجس و طَهَّرهم تطهیراً . قالت أُمّ سلمة : و انا معهم یا نبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مالک ، الموطأ ، ص 889 ، ح 3 .
2 ـ مسلم ، صحیح ، ج 4 ، ص 1883 ، ح 2424 .
3 ـ ترمذی ، ج 5 ، ص 663 .
اللّه ؟ قال : أنت علی مکانک و أنت الی الخیر » .
ـ آیه « انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً » در خانه امّ سلمه نازل گردید ، پیامبر ، فاطمه ، حسن و حسین را در زیر عبا قرار داد و علی پشت سر او قرار داشت . او را با کسایی پوشانید و چنین گفت : پروردگارا ! آنان اهل بیت من هستند ، پلیدیها را از آنان دور کن و آنان را پاکیزه گردان . ام سلمه گفت : ای پیامبر خدا ! من نیز از آنان هستم ( و از اهل بیت وارد در آیه به شمار می روم ) ؟ فرمود : تو در جای خود باش ، ( تحت عبا وارد مشو ) و تو در طریق خیر هستی . ( 1 )
مفهوم حدیث ثقلین
از این که پیامبر گرامی ، عترت را در کنار قرآن یاد فرموده و هر دو را حجت خدا در میان امت توصیف نموده اند ، می توان از آن ، دو نتیجه گرفت :
1 ـ گفتار عترت پیامبر ، بسان خود قرآن حجت است و در امور دینی ؛ اعم از عقیدتی و فقهی ، باید به گفتار آنان تمسک جست و با وجود دلیل از جانب آنان ، نباید به دیگری عدول نمود .
مسلمانان پس از درگذشت پیامبر ، هر چند در مسأله خلافت و اداره امور سیاسی امت ، به دو گروه تقسیم شدند و هر یک برای خود منطق و دلیل دارند اگر آنان در موضوع اختلاف دارند ، دیگر در مرجع علمی بودن اهل بیت نباید اختلاف کنند ؛ زیرا همگان بر صحّت حدیث ثقلین اتفاق دارند و این حدیث مرجع علمی را در عقاید و احکام ، قرآن و عترت می داند و اگر امت اسلامی بر این حدیث عمل کند ، دایره اختلاف کوتاهتر شده و وحدت فراگیر می گردد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ برگرفته از حسن بن علی السقاف ، صحیح صفة صلاة النبی ( صلّی الله علیه وآله ) ، ص 294 ـ 289 .
2 ـ قرآن به حکم این که کلام خدا است ، مصون از خطا و اشتباه است ، چگونه می توان در آن احتمال خطا داد در صورتی که خدا آن را چنین توصیف می کند : « لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تزیل من حکیم حمید » ( 1 ) ؛ باطل به آن از پیش رو و از پشت سر راه ندارد . کتابی است که از جانب خدای حکیم و حمید نازل گردیده است .
اگر قرآن مصون از خطا است ، طبعاً قرین و عدل آن نیز مصون از خطا می باشد ؛ زیرا صحیح نیست که فرد یا افراد خطا کار ، عدیل ، و هم سنگ قرآن شوند .
و این حدیث گواه بر عصمت آنان از هر نوع لغزش است ، البته باید دقت دقّت کرد که عصمت ملازم یا نبوّت نیست ، چه بسا ممکن است فردی معصوم از گناه باشد ولی در عین حال پیامبر نباشد . حضرت مریم به حکم آیه « إن اللّه اصطفاکِ و طَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِین » . ( 2 ) پیراسته از گناه است ، ولی پیامبر نیست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فصلت : 42
2 ـ آل عمران : 42
آیا درخواست شفاعت از شفیعان واقعی ، شرک است ؟
در توضیح سؤال گفته می شود ، شفاعت حق مخصوص خدا است چنانکه قرآن
کریم در این زمینه می فرماید :« قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً » . ( 1 )
ـ بگو برای خداست حق شفاعت .
بنابراین ، درخواست شفاعت از غیرخدا ، درخواست حقّ مطلقِ
خدا از بنده اوست و چنین درخواستی درحقیقت ، پرستش غیر خداست
و با « توحید در عبادت » ، سازگار نیست .
پاسخ : مقصود از « شرک » در اینجا ، شرک در ذات یا خالقیت
ویا شرک در تدبیر نیست ، طبعاً منظور شرک در عبادت و پرستش او است .
روشن است که تبیین این مسأله ، به تفسیر دقیق عبادت و پرستش
بستگی دارد و همگی می دانیم که تفسیر معنای عبادت ، در اختیار ما
قرار داده نشده است تا هر خضوعی را برای مخلوقی و هر درخواستی
را از بنده ای عبادت بدانیم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ زمر : 44
بنابر تصریح قرآن مجید ، فرشتگان بر آدم سجده کردند .
« فَإذا سَوَّیْتُهُ وَنَفختُ فِیْهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُواْ لَهُ ساجِدِیْنَفَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ » . ( 1 )
ـ پس آنگاه که او را به خلقت کامل بیاراستم ، و از روح خود در وی دمیدم ،
پس بر او به سجده درافتید ، که همه سجده نمودند .در عین حال ، این
سجده گرچه به فرمان خدا بود ، لیکن از نظر ماهیت ،
عبادت آدم نبود ، وگرنه خدا به آن فرمان نمی داد .همچنین می دانیم فرزندان
یعقوب و حتی خود آن حضرت ، بر یوسف سجده نمودند .
« وَرَفَعَ أبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوْا لَهُ سُجَّداً » . ( 2 )
ـ و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و آنان بر او سجده کردند .
اگر چنین خضوعی پرستش یوسف بود ، نه حضرتِ یعقوب پیامبر
که از مقام عصمت برخوردار است انجام می داد و نه به این کارِ فرزندان خود
راضی بود . در عین حال که هیچ خضوعی بالاتر از سجده نیست .
بر این اساس ، باید مفهوم خضوع و یا درخواست از غیر را از معنای
پرستش جدا سازیم . حقیقت پرستش آن است که انسان ، موجودی را
خدا بیندیشد و در برابر او به پرستش برخیزد و یا پدیده ای را مخلوق خدا بداند
ولیکن تصور کند که کارهای خدایی از قبیل تدبیر جهان و غفران ذنوب به وی
تفویض گردیده است . اما اگر خضوع ما در برابر کسی ، آنگونه باشد که او را
نه خدا بدانیم و نه بیندیشیم که کارهای خدایی به وی واگذار گردیده است ،
چنین خضوعی ، جز احترام وی بسان تکریم فرشتگان در برابر آدم و احترام فرزندان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ص : 73 ـ 72
2 ـ یوسف : 100
یعقوب در مقابل یوسف ، بیش نخواهد بود .
در مورد سؤال نیز باید گفت که هرگاه تصور کنیم حق شفاعت به شافعانراستین
تفویض گردیده و آنان می توانند بدون قید و شرط ، شفاعتنمایند ومایه مغفرت گناهان گردند ،
چنین اعتقادی ، موجب شرک خواهد بود ؛ زیرا کار خدا را از غیر او درخواست نموده ایم ،
اما هرگاهبیندیشیم که گروهی از بندگان پاک خدا ، بدون این که مالک مقام شفاعت
شوند ، در یک چهارچوب معین ، اجازه شفاعت در مورد گناهکاران را دارند
و مهمترین شرط همان اذن و رضایت خداوند است ، روشن است که درخواست
چنین شفاعتی از بنده ای صالح ، ملازم با خدا دانستن او نیست ،
همچنانکه مستلزم تفویض امور خدایی به او نمی باشد ،بلکه درخواست
کاری است از کسی که کار ، شأن او است .ما می بینیم که در زمان حیات
پیامبر ، گناهکاران برای درخواستمغفرت به حضور وی می رسیدند و آن حضرت
نیز به آنان ، نسبت شرک نمی داد .در سنن ابن ماجه از پیامبر گرامی روایت می کند
که فرمود :« أتدرون ما خیّرنی ربّی اللّیلة ؟ قلنا الله و رسوله أعلم .
قال فانّه خیرّنی بین أن یدخل نصف امّتی الجنَّة و بین الشّفاعة
فاخترت الشّفاعة ، قلنا یا رسول الله ادع الله أن یجعلنا من أهلها قال
هی لکلّ مسلم » . ( 1 )
ـ آیا می دانید که خدا امشب مرا بین چه چیزهایی مخیر فرمود ؟
گفتیم خدا و پیامبر بهتر می دانند . فرمود : او مرا مخیر ساخت
بین این که نصف امت من وارد بهشت گردند و بین شفاعت ،
پس شفاعت را اختیار نمودم . گفتیم ای پیامبر خدا ، از پروردگار خود بخواه که ما را شایسته
شفاعت گرداند . فرمود : شفاعت ، برای هر مسلمانی خواهد بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سنن ابن ماجه ، ج 2 ، باب ذکر الشفاعه ، ص 586 .
در این حدیث به روشنی ، یاران پیامبر از خود او درخواست شفاعت می کنند
و می گویند : « أدع الله . . . » .
قرآن کریم نیز می فرماید :
« ولَوْ انَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا الله واستَغْفَرَ
لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا الله تَوّاباً رَحیماً » . ( 1 )
ـ و اگر آنان هنگامی که بر خود ستم کردند ، به سوی تو می آمدند پس از
خدا طلب مغفرت می نمودند و پیامبر برای آنان استغفار می کرد ،
بدرستی خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند .
و در جای دیگر به نقل از فرزندان یعقوب می فرماید :
« قالُوا یا أبانا اسْتَغْفِر لَنا ذُنُوبَنا اِنّا کُنّا خاطِئیْنَ » . ( 2 )
ـ گفتند : ای پدر ، از خدا بر تقصیرات ما طلب مغفرت کن که ما بر خطا بودیم .
و حضرت یعقوب هم به آنان وعده استغفار داد و هرگز آنان را به شرک متهم نساخت .
« قالَ سَوْفَ أسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّیْ إنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحِیْمُ » . ( 3 )
ـ گفت به زودی از درگاه خدا ، برای شما مغفرت خواهم خواست ،
همانا او آمرزنده و مهربان است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء : 64
2 ـ یوسف : 97
3 ـ یوسف : 98
شفاعت چیست که شما بدان معتقدید ؟
پاسخ : شفاعت ، یکی از اصول مسلم اسلام است که همه طوایف
و فرق اسلامی به پیروی از آیات قرآن و روایات ، آن را پذیرفته اند .
هر چند در نتیجه شفاعت با هم اختلاف نظر دارند .
حقیقت شفاعت این است که انسان گرامی که در نزد خداوند
از قرب و مقامی برخوردار است ، از خدای متعال خواهان بخشودگی
گناهان و یا ارتقاع درجه انسانی دیگر گردد .
رسول گرامی (ص)فرمودند:
« اُعْطِیْتُ خَمْساً . . . وَاُعْطِیْتُ الشَّفاعَةَ فَادّخَرْتُها لاِمَّتِی » . ( 1 )
ـ پنج چیز به من ارزانی شد . . . و شفاعت به من عطا شد ،
پس آن را برای امت خود ذخیره نمودم .
محدودیت شفاعت
از دیدگاه قرآن ، شفاعتِ مطلق و بدون قید و شرط مردود است .
شفاعت در صورتی مؤثر می گردد که :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مسند احمد ، ج 1 ، ص 301 ؛ صحیح بخاری ، ج 1 ، ص 91 ، ط مصر .
* اولاً : شفیع از جانب خدا در شفاع مأذون باشد .
تنها گروهی می توانند شفاعت نمایند که علاوه بر قرب معنوی به خدا ،
از جانب وی مأذون باشند . قرآن مجید در این مورد می فرماید :
« لایَمْلِکُوْنَ الشّفاعَةَ إلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الْرَّحْمنِ عَهْداً » . ( 1 )
ـ مالک شفاعت نیست مگر کسی که نزد خدای رحمان ، عهد دریافته باشد .
و در جای دیگر می فرماید :
« یَوْمَئِذ لاتَنْفَعُ الشّفاعَةُ إلاّ مَنْ أذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً » . ( 2 )
ـ در روز رستاخیز ، شفاعت کسی درباره دیگران سود نمی بخشد ،
مگر کسی که خدا به او اذن دهد و به گفتار وی راضی گردد .
* ثانیاً : شخص مورد شفاعت نیز باید لیاقت فیض الهی را از
طریق شفیع پیدا کند ؛ یعنی رابطه ایمانی او با خدا و پیوند روحی
وی با شفیع ، گسسته نشود ، بنابراین کافران که رابطه ایمانی با
خداوند ندارند و برخی از مسلمانان گناهکار ؛ مانند گروه بی نماز
و آدم کش که فاقد پیوند روحی با شفیع هستند ، مورد شفاعت قرار نمی گیرند .
قرآن در مورد افراد بی نماز و منکران روز رستاخیز می فرماید :
« فَما تَنْفَعهُمْ شَفاعَةٌ الشّافِعِیْنَ » . ( 3 )
ـ پس شفاعت شفیعان ، به آنان سودی نمی بخشد .
و درباره ستمگران می فرماید :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مریم : 87
2 ـ طه : 109
3 ـ مدّثّر : 48
« ما للظّالِمیِنَ مِنْ حَمیم وَلا شَفِیع یُطاعُ » . ( 1 )
ـ برای ستمگران هیچ خویشی و شفیعی ، که شفاعت وی پذیرفته شود ،
نخواهد بود .
فلسفه شفاعت
شفاعت ، بسان توبه ، روزنه امیدی است برای کسانی که می توانند
در نیمه راه ضلالت و معصیت ، گناهان خویش را ترک کنند و از آن پس ،
باقیمانده عمر خود را در طاعت خدا سپری نمایند ؛ زیرا انسان گناهکار
هرگاه احساس کند که در شرایط محدودی ( نه در هر شرایطی )
می تواند به شفاعت شفیع ، نایل گردد ، سعی می کند که
این حد را حفظ نماید و گام فراتر ننهد .
نتیجه شفاعت
مفسران در نتیجه شفاعت ، که آیا بخشودگی گناهان است و
یا ارتقاء درجه ، اختلاف نظر دارند ولی با توجه به فرموده
پیامبر گرامی که : « شفاعت من ، برای مرتکبان گناهان کبیره است »
نظر نخست ، روشن تر می گردد .
« إنَّ شَفاعَتِی یَومَ الْقیامَةِ لاَِهْلِ الْکَبائِر مِنْ اُمَّتی » . ( 2 )
ـ شفاعت من در روز رستاخیز ، از آن کسانی از امت من است
که مرتکب گناهان کبیره شده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مؤمن : 18
2 ـ سنن ابن ماجه ، ج 2 ، ص 583 ؛ مسند احمد ، ج 3 ، ص 213 ؛
سنن ابی داوود ، ج 2 ، ص 537 ؛ سنن ترمذی ، ج 4 ، ص 45 .