سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیا در نظر شیعه جبرئیل در ابلاغ رسالت خیانت نموده و به جای علی بن ابی طالب ، قرآن را بر رسول خدا نازل کرده است ؟ !

پاسخ : پیش از آن که بی پایگی این اتّهام ناروا را که برخی افراد ناآگاه و یا مغرض به شیعه نسبت داده اند ، به اثبات برسانیم ، سزاوار است به ریشه یابی آن بپردازیم :

ریشه این اتّهام

از آیات شریف قرآن و احادیثی که پیرامون آنها رسیده است ، روشن می شود یهودیان بر آن بودند که جبرئیل در ابلاغ رسالت خیانت نمود ؛ زیرا خداوند به وی دستور داده بود نبوّت را در دودمان اسرائیل قرار دهد ، لیکن او بر خلاف فرمان خدا ، آن را در سلسله فرزندان اسماعیل قرار داد !

بر این اساس ، گروه یهود جبرئیل را دشمن دانسته ( 1 ) و جمله « خانَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسیر فخر رازی ، ج 1 ، ص 436 و 437 ، ط مصر ، سنه 1308 هـ .

 

الأمین » ( جبرئیل خیانت نمود ! ) را شعار خود قرار دادند و لذا قرآن در مقام انتقاد از آنان و اثبات بی پایگی سخنانشان ، جبرئیل را در آیه ذیل به عنوان فرشته « امین » و درستکار معرفی کرد :

« نَزَلَ بِهِ الرُّوْحُ الاْمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُوْنَ مِنَ الْمُنْذِرِیْنَ » . ( 1 )

ـ روح امین ( جبرئیل ) قرآن را بر قلب تو نازل کرد ، تا از بیم دهندگان باشی .

و در آیه دیگر می فرماید :

« قُلْ مَنْ کانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیْل فَإنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإذْنِ اللهِ » . ( 2 )

ـ بگو : هرکس با جبرئیل دشمنی ورزد ، آن فرشته گرامی به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل نمود .

از آیات یاد شده و تفسیر آن ها ، به روشنی معلوم می گردد که گروه یهود ، جبرئیل را به عللی دشمن داشته و او را فرشته عذاب می نامیدند و به خیانت در ابلاغ رسالت متّهم می نمودند .

بنابراین ، ریشه شعار « خانَ الأمِینُ » از خرافات قوم یهود سرچشمه گرفته است و برخی از نویسندگان جاهل که با شیعه خصومت دیرینه دارند ، به نشخوار سخن یهودیان پرداخته و ناجوانمردانه این اتّهام را به شیعه نسبت می دهند .

نبوّت از دیدگاه شیعه

شیعه به پیروی از کتاب و سنّت و در پرتو روایات روشن اهل بیت پیامبر ، نه تنها « محمد بن عبدالله ( صلّی الله علیه وآله ) » را پیامبر بر حق می داند که به فرمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شعراء : 194

2 ـ بقره : 97

 

خدا به رسالتی جهانی برانگیخته شده است ، بلکه آن حضرت را ، خاتم پیامبران و بلندپایه ترین سفیر الهی ، قلمداد می کند .

پیشوای بزرگ شیعه ، علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) در سخنان شیوای خویش ، بدین حقیقت چنین گواهی می دهد :

« و أشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لاشریک له و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله ، خاتم النبیین و حجّة الله علی العالمین » . ( 1 )

ـ گواهی می دهم که خدایی جز پروردگار یگانه و بی همتا نیست . و گواهی می دهم که محمّد ( صلّی الله علیه وآله ) بنده و پیامبر خدا و خاتم پیامبران و حجّت خدا برای جهانیان است .

امام صادق ( علیه السلام ) نیز می فرماید :

« لم یبْعث الله عزّوجلّ من العرب إلاّ خمسة أنبیاء : هوداً و صالحاً و إسماعیل و شعیباً و محمّداً خاتم النّبیین ( صلّی الله علیه وآله ) » . ( 2 )

ـ خدا از میان قوم عرب ، تنها پنج پیامبر برانگیخت : هود ، صالح ، اسماعیل ، شعیب و محمّد ( صلی الله علیه وآله ) که خاتم پیامبران است .

این حدیث شریف ، به روشنی بی پایگی اتّهام ناروایی را که به شیعه نسبت داده اند ، اثبات نموده و حضرت محمّد بن عبدالله ( صلّی الله علیه وآله ) را آخرین پیامبر خدا معرّفی می کند . ( 3 )

بر این اساس ، شیعیان جهان ، جبرئیل را در ابلاغ رسالت ، امین و درستکار دانسته و محمد بن عبدالله ( صلّی الله علیه وآله ) را پیامبر بر حق و آخرین رسول خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج السعاده ، ج 1 ، ص 188 ، ط بیروت . کافی ، ج 8 ، ص 67 ، ط 2 ، سنه 1389 هـ . تهران

2 ـ بحارالانوار ، ج 11 ، ص 42 ، ط 2 بیروت ، سنه 1403

3 ـ به منظور آگاهی بیشتر از روایات انبوهی که بیانگر خاتمیّت رسالت پیامبر گرامی ( صلّی الله علیه وآله ) از دیدگاه شیعه می باشد ، به کتاب « مفاهیم القرآن » ، نگارش استاد جعفر سبحانی ، مراجعه گردد .قلمداد می نمایند و علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) را وصی و جانشین وی می دانند .

 

در اینجا شایسته است روایت زیر را که هر دو گروه شیعه و سنّی بر آن اتّفاق نظر داشته و آن را در کتاب های معتبر خود بیان نموده اند ، از نظر شما بگذرانیم ، در این روایت که به « حدیث منزلت » معروف است ، پیامبر گرامی ( صلّی الله علیه وآله ) پس از بیان خاتمیّت رسالت خویش ، علی را به عنوان وصیّ و جانشین خود معرّفی کرد .

رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) فرمود :

« أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لانبی بعدی » . ( 1 )

ـ آیا خوشنود نمی شوی از این که تو نسبت به من ، به منزله هارون نسبت به موسی باشی ( یعنی همانطور که هارون وصیّ و جانشین موسی بود ، تو نیز خلیفه و جانشین من باشی ) جز این که پیامبری پس از من وجود نخواهد داشت .

این روایت که از نظر سند ، مورد اعتماد محدّثان بزرگ اسلامی ، اعمّ از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حدیث یاد شده ، مدارک بی شماری دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم :

1 ) صحیح بخاری ، ج 6 ، ص 3 ، ط مصر ، باب غزوه تبوک .

2 ) صحیح مسلم ، ج 7 ، ص 120 ، ط مصر ، باب فضائل علی ـ ع ـ

3 ) سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 55 ، ط 1 ، مصر ، باب فضائل اصحاب النبی ـ ص ـ

4 ) مستدرک حاکم ، ج 3 ، ص 109 ، ط بیروت

5 ) مسند احمد ، ج 1 ، صفحه های 170 و 177 و 179 و 182 و 184 و 185 ، و ج 3 ، ص 32

6 ) صحیح ترمذی ، ج 5 ، ص 21 ، ط بیروت ، باب مناقب علی بن ابی طالب ـ ع ـ

7 ) مناقب ( ابن مغازلی ) ، ص 27 ، ط بیروت ، سنه 1403 هـ .

8 ) بحارالانوار ، ج 37 ، ص 254 ، ط 2 بیروت ، سنه 143 هـ .

9 ) معانی الاخبار ( صدوق ) ، ص 74 ، ط بیروت ، سنه 1399 هـ .

 

10 ) کنزالفوائد ، ج 2 ، ص 168 ، ط بیروت ، سنه 1405 هـ .

شیعه و سنّی است ، گواه روشنی است بر درستی گفتار شیعه در دو زمینه زیر :

1 ـ محمّد بن عبدالله ( صلّی الله علیه وآله ) گرامی ترین پیامبر خدا و خاتم رسولان الهی است که به امر خدای بزرگ به رسالت جاودان و جهانی برانگیخته شد و پس از وی پیامبری نخواهد بود .

2 ـ علی بن ابی طالب ( ع ) وصیّ و جانشین پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و خلیفه مسلمانان پس از وی می باشد . 

 

 

 




تاریخ : شنبه 91/1/19 | 10:47 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

در کتاب‌های معتبر اهل سنت غضب و رضای فاطمه زهرا

معادل با غضب و رضای خدای متعال قرار گرفته است

المستدرک ، با سند صحیح ، ج3 ،‌ ص153


یا فاطمه ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک

همچنین خود بخاری در صحیحش از قول رسول خدا آورده که

"فاطمة بضعة منی ، فمن اغضبها اغضبنی"

فاطمه پاره تن من است ، هرکس او را به غضب بیاورد ، مرا به

غضب آورده یاصحیح مسلم دارد که

"فاطمة بضعة منی ، یؤذینی ما آذاها "هرکسی که زهرا را

اذیت کند ،‌ مرا اذیت کرده است

این‌ها نشان می‌دهد که فاطمه زهرا سلام الله علیها جایگاه ویژه‌ای

در نزد رسول اکرم وخدای عالم داشته و ما بر این عقیده هستیم

که نبی مکرم صلی الله علیه وآله وسلم ، از بیان این روایات و احادیث

این بود که الگویی برای امت اسلامی معین کند ، یعنی اگر بعد از نبی

مکرم جامعه اسلامی دچار تلاطم شد دچار فتنه شد ، دچار اختلاف شد ،

تنها یادگار نبی مکرم ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به هر سو رو کرد حق

هست و رضای خداوند در آن سو است و اگر نسبت به هر طرفی و هر فردی غضب کرد ،

ناخشنود شد ، قطعاً خدا و پیامبر هم از او غضبناک و نا خشنود است ولذا

قضیه فاطمه زهرا سلام الله ،‌ یک قضیه طبیعی نیست و این روایات متعدد

روایاتی نیست که نبی مکرم فقط به خاطر این که فاطمه زهرا(س) دختر او

هست و نسل او هست ؛چون پیامبر اکرم(ص) فرزندان دیگری هم

داشته‌اند ، چه پسر و چه دختر و ما بر این عقیده هستیم

که قضیه حضرت زهرا سند حقانیت عقیده شیعه است

شیعه می پرسد

روایات صحیحی که گفته شد ومثل این روایت،‌ از عایشه که

"ما رأیت احداً قد اصدق من فاطمه"؛

یعنی ندیدم احدی از مردم را راستگوتر از فاطمه، فاطمه زهرا

سلام الله علیها بعد از رحلت نبی مکرم مطالباتی از خلیفه اول

داشتند ؛‌ ولی خلیفه اول پاسخ منفی دادند ،‌

آیا این خود نشانگر تکذیب سخن پیامبر اکرم نیست ؟

 




تاریخ : جمعه 91/1/18 | 10:59 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

 

وَ قَضی رَبُّکَ اَلاتَعبُدوا اِلا ایّاهُ وَ بِالوالِدَینِ اِحسانا اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَکَ الکِبَرَ
اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفٍّ وَلاتَنهَرهُما وَ قُل لَهُما قَولا کَریما
واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ منَ الرَّحمَة و . . .

و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچکس را نپرستید و در حق پدر و مادر،
نیکی کنید و چنانکه هر دو یا یکی از آنها پیر و سالخورده شوند و موجب
رنج و زحمت شما باشند مواظب باشید کلمه ای که رنجیده خاطر شوند مگویید و
کمترین آزار به آنها مرسانید و با ایشان به اِکرام و احترام، سخن گویید .
و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگستران و ...
(سوره مبارکه اسراء آیه 23و 24)
 
سالمندی بعنوان یکی از دوران زندگی بشر مرحله ای مهم و اثر گذار در زندگی
فردی ، خانوادگی و اجتماعی یک ملت می باشد و تبیین جایگاه سالمندان
یکی از مهمترین عوامل در برنامه ریزیهای کشوری می باشد که متاسفانه
مغفول مانده است . نوشتار پیش روی گامی در این خصوص است ؛
باشد تا نگاه ترحم آمیز به سالمندان به نگرش احترام آمیز تبدیل گردد .
با توجه به آیه مطلع این نوشتار مشخص می گردد از جمله فرمان های ساحت
پروردگار از نظر تشریع و رهبری بشر به انتظام زندگی و سعادت در دو جهان ،
امر به احسان و خوشرفتاری فرزندان نسبت به پدران و مادران است
چه بر حسب گفتار و رفتار و معاشرت و برآوردن حاجت و نیازهای آنان  و پس
از ایمان به توحید و ارکان آن ، احسان به پدر و مادر از سایر وظایف دینی مقدم
یادآوری شده از نظر اینکه شالوده اجتماع و پایه ارتباط جامعه و پیوستگی آنان
بر آن استوار است و رابطه محبت و علاقه قلبی فرزند به پدر و مادر خود اساس
اجتماع و افراد اجتماع است و بحکم خرد و نیز به حکم اسلام واجب است که
فرزند در مقام اداء این چنین وظیفه ای کاملا برآید و هرگز رابطه محبت خود را
با دو اصل و ریشه خود قطع ننماید و از جمله محرمات و گناهان بزرگ
عقوق والدین است و چنانچه فرزندان رابطه حقیقی و محبت و علاقه قلبی
به پدران و مادران خود نداشته و بکار نبرند اساس زندگی اجتماع را متزلزل
نموده و چنانچه عمومیت بیابد رابطه اجتماع گسسته خواهد شد .
اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما  : چنانچه پدر و مادر دوره
پیری و فرسودگی نزد فرزند خود بوده ، باید فرزند زحمات و رنج آن دو را هنگام
کودکی به یاد آورده باحسن رفتار و گفتار زحمات آندو را تدارک کنند .
دوره پیری سختترین دوره زندگانی پدران و مادران است که احساس حاجت
می نمایند و انتظار دارند هنگام پیری حاجت و ضعف خود ، فرزندشان به برآوردن
نیازهای آندو قیام نماید . و آیه بیان آنست که فرزندان در همه دوره زندگی
پدر و مادر خود باید حقوق آندو را رعایت نموده و با آندو خوشرفتاری نمایند ،
بخصوص دوره پیری و ضعف ایشان و با نظر بزرگی و مهر به آندو بنگرند .
معلوم می‌شود مساله احسان به پدر و مادر بعد از مساله توحید خدا
واجب ترین واجبات است همچنانکه مساله عقوق بعد از شرک ورزیدن
به خدا از بزرگترین گناهان کبیره است ، و به همین جهت این مساله را بعد از
مساله توحید و قبل از سایر احکام اسم برده و این نکته را نه تنها در این آیات
متذکر شده ، بلکه در موارد متعددی از کلام خود همین ترتیب را به کار بسته
است . در سوره انعام آیه ‌151 که شبیه به آیه مورد بحث است مشخص شده است
که رابطه عاطفی میان پدر و مادر از یک طرف و میان فرزندان از طرف دیگر از
بزرگترین روابط اجتماعی است که قوام و استواری جامعه انسانی بدانها است ،
و همین وسیله ایست طبیعی که زن و شوهر را به حال اجتماع
نگهداشته و نمی گذارد از هم جدا شوند .
از تعمق در آیه مذکور و آیات صدر و ذیل آن استفاده های زیر بدست می آید :
1- ریشه احسان به والدین اعتقادات پاک الهی می باشد
2- اهمیت و جایگاه بسیار والای احسان به والدین و تکریم ایشان در دوره سالمندی
3- والدین مظهر لطف الهی هستند
4- حمایت از والدین به خصوص در ایام پیری و ناتوانی ایشان
5- تواضع و خشوع در برابر والدین (بخصوص در زمان پیری)
6- طلب خیر و برکت برای والدین (بخصوص در زمان پیری)
7- اکرام و احترام سالمندان از صمیم قلب (بخصوص در زمان پیری)
8- اکرام والدین (سالمند) عمل صالح و کفاره گناهان و عنایت خدا بر فرزندان
دردین مبین اسلام سالمندان از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند و این موضوع در احادیث شریف بزرگان دین - بخصوص پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) - به روشنی قابل درک است به چند نمونه توجه کنیم:

1- پیامبر اکرم (ص) : پیران را بزرگ و محترم دارید زیرا احترام به آنها به منزله احترام به مقام الهی است .
2- امام سجاد (ع) در رابطه به حقوق سالمندان فرموده اند : ((از حقوق ایشان این است که آنان را به خاطر پیری محترم داری و به علت تقدم آنان در اسلام ، ایشان را بزرگ بشناسی ، به هنگام اختلاف در مقابل آنان قرار نگیری و در پیشاپیش آنان راه نروی ، به آنان نسبت نادانی ندهی و اگر مقام ترا نمی شناسند آن را تحمل کنی و به خاطر اسلام آنان را عزیز داری و ...))
3- پیامبر اکرم (ص) : پیران و بزرگان خود را مورد احترام قرار دهید و به کوچکتران خود رحمت و عنایت داشته باشید (عیون اخبارالرضا(ع) ص 163)
4- پیامبر اکرم (ص) : یک پیر در میال اصل و خانواده خود چون پیامبری در میان امت خویش است. (بحارالانوار ج 75)
5- پیامبر اکرم (ص): هر کسی سالمندان را احترام نکند از ما نیست.
6- پیامبر اکرم (ص): برکت در وجود سالمندان است.
7- پیامبر اکرم (ص): احترام و بزرگداشت سالمند مومن ، تعظیم و بزرگداشت خداوند عزوجل است. (کافی)‌
8- سالمندانتان را بزرگ دارید و احترام کنید تا کودکانتان شما را احترام کنند.
9- پیامبر اکرم (ص): وجود سالمندان بین شما باعث برکت و نعمتهای الهی می باشد.
10- پیامبر اکرم (ص): سالمندان را احترام کنید تا در قیامت همنشین من باشید.
11- حضرت علی (ع) : باید خردسالتان از سالمندتان پیروی کنند (تاسی کنند) و سالمندتان به خردسالتان مهربان باشد. (نهج البلاغه)
12- امام صادق (ع) : به پدران ومادران خود نیکی کنید تا فرزاندان شما نیز به این سنّت عمل نمایند

با توجه به مطالب مذکور ضروری است تا در این خصوص به سنت ها و فرهنگ متعالی اسلام که مبتنی بر فطرت انسانی می باشد برگردیم و سالمندان را در جایگاهی که قرار دارند دیده و مورد عنایت قرار گیرند و از جو زدگی و موجهای حاصل - که بیشتر به دلیل خودباختگی در مقابل فرهنگ بیگانگان است- دوری کرده با قدرت ، تدبیر امور خود را در دست گیریم . آئین متعالی اسلام و نوع عملکرد و الگوهای آن ، آموزنده
شیوه های ارزنده ای برای تکریم سالمندان می باشد . از طرفی تجارب نشان داده است در جوامعی که این تعالیم مورد عنایت و عمل قرار گرفته اند، منافع بسیار حاصل شده است. براساس ضوابط حیات اسلامی بهترین جایگاه ادامه زندگی سالمندان خانه خود می باشد چرا که در آن رشد یافته ، زندگی کرده و شاهد بزرگ شدن فرزندان خود بوده اند ؛ برکت بودن سالمند و استفاده از تجربه پیامبر گونه ایشان جهت تبلیغ نبوده و خالی از محتوای واقعی نیست بلکه واقعیتی عینی را مطرح می نماید که بایستی شرایط و زمینه های بروز این عنایات الهی آماده گردد تا فرد ، خانواده و جامعه از حضور سالمندان سالم و صالح بهره لازم را برده و در جهت توسعه و تعالی قرار گیرد .
با توجه به دریافتهای آیات و روایات چنانچه سازمانهای رفاهی یا حمایتی بخواهند خدماتی به سالمندان ارائه نمایند بایستی وظایف مندرج در این منابع را استخراج و بسان فرزندی صالح به اکرام سالمند قیام نمایند .
اسلام با محور قراردادن خانواده در حفظ و صیانت از آن اهتمام بسیار دارد چرا که زمینه تربیت و رشد انسانی در محیط محبت آمیز خانواده محقق می گردد و زندگی سالمندان نیز از این امر مستثنی نمی باشد (دقت گردد)

 




تاریخ : جمعه 91/1/18 | 10:52 صبح | نویسنده : ف.س | نظرات ()

معیار تشخیص « توحید » از « شرک » چیست ؟

پاسخ : مهمترین مسأله ، در مباحث مربوط به توحید و شرک ، شناخت معیار آن دو می باشد و تا این مسأله ، به صورت کلیدی حل نشود ، بخشی از مسائلی که جنبه روبنایی دارد ، حل نخواهد شد . از این جهت مسأله توحید و شرک را در ابعاد مختلف ، امّا به صورت فشرده ، مطرح می کنیم :

1 ـ توحید در ذات

توحید در ذات ، به دو صورت ، مطرح می شود :

الف ـ خدا ( و به تعبیر دانشمندان علم کلام : « واجب الوجود » ) یکی است و نظیر و مثلی ندارد ، این همان توحیدی است که خداوند از آن در قرآن مجید به صورت های گوناگون یاد می کند و می فرماید :

« لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیِءٌ » . ( 1 )

ـ هیچ چیز ، نظیر و مثل او نیست .

و در جای دیگر می فرماید :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شوری : 11


« وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفواً أحَداٌ » . ( 1 )

ـ هیچ همتا و مانندی برای او نیست .

البته گاهی این نوع از توحید ، به صورت عوامانه ، به گونه ای دیگر تفسیر می شود که رنگ توحید عددی به خود می گیرد و آن این که : خدا یکی است ، دو تا نیست .

ناگفته پیداست که این نوع از توحید ( عددی ) شایسته مقام الهی نیست .

ب : ذات خدا بسیط است نه مرکّب ؛ زیرا ترکّب یک موجود از اجزای ذهنی یا خارجی ، نشانه نیاز او به اجزای خود می باشد و « نیاز » نشانه « امکان » است و امکان ملازم با احتیاج به علّت ، و همگی با مقام واجب الوجود ، ناسازگار است .

2 ـ توحید در خالقیّت

توحید در خالقیت از مراتب توحید است که مورد پذیرش عقل و نقل می باشد .

از نظر عقل ، ما سوی الله یک نظام امکانی است که فاقد هر نوع کمال و جمال است و هر چیز هر چه دارد ، از سرچشمه فیض غنیّ بالذّات گرفته است . پس آنچه در جهان از جلوه های کمال و جمال دیده می شود ، همگی از آن او است .

و امّا از نظر قرآن آیات فراوانی بر توحید در خالقیت ، تصریح می نماید که به عنوان نمونه ، به یکی از آنها اشاره می کنیم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخلاص : 4


« قُلِ اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء وَهُوَ الْواحِدُ القَهّارُ » . ( 1 )

ـ بگو : خدا آفریننده همه چیز و یگانه و غالب است .

بنابراین ، توحید در خالقیّت به صورت کلّی نمی تواند د رمیان إلهیّون مورد اختلاف باشد . چیزی که هست ، توحید در آفرینش دو تفسیر دارد که ما هر دو را یادآور می شویم :

الف : هر نوع نظام علّی و معلولی و روابط سببی و مسبّبی که در میان موجودات وجود دارد ، همگی به علّة العلل و مسبّب الأسباب منتهی می شود و در حقیقت ، خالق مستقل و اصیل ، خدا است و تأثیر غیر خدا در معلول های خود ، به صورت تبعی و اذن و مشیّت او است .

در این نظریّه به نظام علّت و معلول در جهان ، که علم بشر نیز از آن پرده برداشته است ، اعتراف می شود . ولی در عین حال مجموع نظام به گونه ای متعلّق به خدا است و او است که این نظام را پدید آورده و به اسباب ، سببیّت و به علّت ها ، علیّت و به مؤثرها تأثیر بخشیده است .

ب : در جهان ، تنها یک خالق وجود دارد و آن خدا است و در نظام هستی ، هیچ نوع تأثیر و تأثّری ، میان اشیا وجود ندارد و خدا ، خالق بلاواسطه تمام پدیده های طبیعی است و حتی قدرت بشر ، در فعل او نیز ، تأثیری ندارد .

بنابراین ، در جهان یک علّت بیش نداریم و او جانشین تمام آنچه که علم ، به عنوان علل طبیعی معرّفی می کند ، می باشد .

البته چنین تفسیری برای توحید در خالقیّت ، مورد عنایت گروهی از دانشمندانِ اشاعره می باشد ولی برخی از شخصیّت های آنان ؛ مانند امام الحرمین ( 2 ) و در این اواخر ، شیخ محمّد عبده در رساله توحید ، به انکار این

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رعد : 16

2 ـ ملل و نحل ( شهرستانی ) ، ج 1


تفسیر برخاسته اند و تفسیر نخست را برگزیده اند .

3 ـ توحید در تدبیر

از آنجا که آفرینش مخصوص خدا است ، تدبیر نظام هستی نیز از آن او می باشد و در جهان تنها یک مدبّر وجود دارد و همان دلیل عقلی که توحید در خالقیّت را تثبیت می کند ، توحید در تدبیر را نیز به ثبوت می رساند .

قرآن مجید نیز ، در آیات متعدّدی ، خداوند را تنها مدّبر جهان معرفی می نماید و می فرماید :

« قل أغیر الله أبغی ربّاً و هو ربُّ کلّ شئ » . ( 1 )

ـ بگو : آیا جز خدا پروردگاری بجویم در حالی که او مدّبر همه چیز است .

البته همان دو تفسیری که درباره توحید در خالقیّت بیان شد ، در مورد توحید در تدبیر نیز مطرح می گردد و از نظر ما مقصود از توحید در تدبیر ، انحصار تدبیر استقلالی به خدا است .

بر این اساس ، این که در میان موجودات نظام هستی ، نوعی تدبیرهای تبعی وجود دارد ، همگی به اراده و مشیّت خدا صورت می گیرد . قرآن کریم نیز ، به این نوع مدبّرهای وابسته به حق ، اشاره می کند و می فرماید :

« فَالْمُدَبِّراتِ أمْراً » . ( 2 )

ـ آنان که امور ، نظام هستی را اداره می کنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام : 164

2 ـ نازعات : 5


4 ـ توحید در حاکمیت

توحید در حاکمیّت بدان معنا است که حکومت به صورت یک حقّ ثابت از آن خدا است و تنها او حاکم بر افراد جامعه می باشد ، چنان که قرآن مجید می فرماید :

« إنِ الْحُکْمُ إلاّ لِلّهِ » . ( 1 )

ـ حقّ حاکمیّت ، تنها از آن خدا است .

بنابراین ، حکومت دیگران باید به مشیّت او صورت پذیرد تا انسان های وارسته ای زمام امور جامعه را در دست بگیرند و مردم را به سرمنزل سعادت و کمال رهبری نمایند ، چنانکه قرآن کریم می فرماید :

« یا داوُودُ إنّا جَعَلْناکَ خَلِیْفَةً فِی الاْرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ الناسِ بِالْحَقِّ » . ( 2 )

ـ ای داوود ، ما تو را به عنوان نماینده خویش در زمین قرار دادیم ، پس در میان مردم ، به حقّ حکم و فرمانروایی نما .

5 ـ توحید در طاعت

توحید در طاعت ، به معنای آن است که مطاع بالذّات و کسی که پیروی از او ، اصالتاً لازم است ، خداوند بزرگ می باشد .

بنابراین ، لزوم اطاعت دیگران ؛ مانند پیامبر ، امام ، فقیه ، پدر و مادر همگی به فرمان و اراده او است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ یوسف : 40

2 ـ ص : 26


6 ـ توحید در قانونگذاری و تشریع

توحید در تقنین بدان معنا است که حقّ قانونگذاری و تشریع ، تنها از آنِ خدا است . بر این اساس ، کتاب آسمانی ما ، هرگونه حکمی را که از چهارچوب قانون الهی خارج باشد مایه کفر ، فسق و ستم قلمداد می نماید ، آنجا که می فرماید :

« وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُوْنَ » . ( 1 )

ـ آنانکه براساس قوانین الهی حکم نمی کنند ، کافرند .

« وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُمُ الفاسِقُوْنَ » . ( 2 )

ـ آنانکه براساس قوانین الهی ، حکم نمی کنند ، فاسقند .

« وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُوْنَ » . ( 3 )

ـ آنانکه بر مبنای مقررّات الهی حکم نمی نمایند ، ستمگرانند .

7 ـ توحید در عبادت

مهمترین بحث پیرامون توحید در عبادت ، تشخیص معنای « عبادت » است ؛ زیرا همه مسلمانان در این مسأله ، اتّفاق نظر دارند که عبادت مخصوص خدا است و جز او را نمی توان پرستش نمود ، چنانکه قرآن کریم در این زمینه می فرماید :

« اِیّاکَ نَعْبُدُ وَایّاکَ نَسْتَعِیْنُ » . ( 4 )

ـ تنها تو را می پرستیم و از تو کمک می جوییم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مائده : 44

2 ـ مائده : 47

3 ـ مائده : 45

4 ـ حمد : 4

از آیات شریفه قرآن ، چنین استفاده می شود که این مسأله ، یک اصل مشترک در میان دعوت تمام پیامبران بوده است و همه سفیران الهی به منظور تبلیغ آن ، برانگیخته شده اند . قرآن مجید ، در این زمینه می فرماید :

« وَلَقَدْ بَعَثْنا فِیْ کُلِّ اُمّة رَسُوْلاً أنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُو الطّاغُوتَ » . ( 1 )

ـ میان هر امّتی ، پیامبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از سرکشان و طغیانگران ، دوری گزینید .

بنابراین ، در این اصل مسلّم که پرستش ، مخصوص خدا است و جز او را نباید عبادت نمود ، سخنی نیست و هیچ فردی را نمی توان موحّد دانست مگر این که این اصل را بپذیرد .

سخن در جای دیگر است و آن این که معیار تشخیص « عبادت » از غیر عبادت چیست ؟

و آیا مثلاً بوسیدن دست معلّم ، پدر و مادر ، علما و دانشمندان و هر نوع کرنشی که در برابر ذوی الحقوق ، صورت پذیرد ، عبادت آنها بشمار می رود ؟ و یا این که عبادت ، به معنای مطلق خضوع و کرنش فوق العاده نیست بلکه در آن ، عنصری معتبر است که تا آن عنصر در ماهیّت عمل تحقق نیابد ، هیچ نوع خضوع ، هر چند در حدّ سجده باشد ، رنگ پرستش به خود نمی گیرد .

اکنون باید دید آن عنصر که به خضوع ها و کرنش ها ، نام عبادت و عنوان پرستش می دهد ، چیست ؟ و این مسأله مبحثی مهمّ است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نحل : 36

معنای حقیقی عبادت


آیات قرآنی نیز که بیانگر مناظره ابراهیم با مشرکان بابل است ، روی کلمه « ربّ » تکیه می کند ( 1 ) و لفظ « ربّ » به معنای صاحب و مدبّر مملوک خود می باشد .

عرب ، به صاحب خانه می گوید : « ربّ البیت » و به صاحب مزرعه می گوید : « ربّ الضیعه » به خاطر این که کارگردانی منزل و کشتزار ، برعهده صاحب آن می باشد .

قرآن مجید ، با معرّفی نمودن خدا به عنوان تنها مدبّر و پروردگار جهان ، به مبارزه با گروه مشرکان برمی خیزد و همگی را به سوی پرستش خدای یگانه فرا می خواند و چنین می فرماید :

« اِنَّ اللهَ رَبِّیْ وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوْهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیْمٌ » . ( 2 )

ـ خدای بزرگ ، ربّ من و ربّ شما است ، پس او را بپرستید که این ، راه راست می باشد .

و در جای دیگر می فرماید :

« ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ لا إلهَ إلاّ هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیء فَاعْبُدُوْهُ » . ( 3 )

ـ او است خدایی که ربّ شما است ، هیچ خدایی جز او وجود ندارد ،آفریننده هر چیز است ، پس او را پرستش نمایید .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام : 78 ـ 76

2 ـ آل عمران : 51


براین اساس ، بسیاری از موضوعات مانند :

تبرک جستن به آثار اولیای الهی و بوسیدن ضریح و در و دیوار حرم آنان ، توسّل به عزیزان درگاه خدا ،

ندای بندگان وارسته پروردگار ،

و بزرگداشت زاد روز و یا وفیات اولیای خدا و . . .

که برخی افراد ناآگاه به آنها ، رنگ پرستش غیر خدا و شرک می دهند ، همگی از گردونه « عبادت » و پرستش غیرخدا ، بیرون است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


3 ـ انعام : 102




 




تاریخ : جمعه 91/1/18 | 12:1 صبح | نویسنده : ف.س | نظرات ()

آنگاه که علی(علیه السلام)فاطمه(سلام الله علیه)را به خاک سپرد

و روی قبر را پوشاند و دست از خاک قبر تکانید غم ها به او هجوم آورد و

اشک بر گونه اش جاری گشت.اینجا بود که علی(ع) ابتدا دو رکعت نماز

خواند و رو به سوی قبر رسول الله(صلی الله علیه)درد دلهایش را به پیامبر عرضه کرد:

سلام بر تو یا رسول الله از من و سلام بر تو از طرف دختر و حبیبه ات و

نور چشم و زائرت. و کسی که شبانه در بقعه تو به خاک سپرده شد.

و خداوند او را زود به تو ملحق کرد.

یا رسول الله: درباره صفیه تو و دخترت صبرم کم شده است و توانم درباره

سیده النسا ناتوان شده است.چه کنم جز اینکه از سنت و روش تو پیروی کنم.

حزن و اندوهی که از هجران و دوری تو به من رسیده تسلی و دلداری ندارد.

من خودم تو را بعد از آنکه در سینه ام جای داشتی در لحد قبرت جای دادم و با

دستهایم چشم تو را بستم وخودم متصدی امر تو شدم.بلی و در کتاب

خدا است قبول این مصیبت بر من ارزانی شده آری ما از آن خدا و بسوی او بر میگردیم.

امانت بر گردانیده شد و آنکه به من سپردی گرفته شد وزهرا(س) از دستم ربوده شد.

دیگر بعد ازاین مصیبت آسمان و زمین جلوه ندارد و زشت و قبیح گشته است.

بعد از فاطمه (سلام الله علیه)حزن واندوه من همیشگی است و شبها خواب

از چشمانم ربوده شد و این حزن و اندوه از دل من بیرون نمی رود تا وقتی که خداوند

مرا به تو برساند.

این غصه ای گلو گیر و غم واندوهی پر تلاطم است.

چه زود بین ما جدایی افتاد و به خداوند شکوه میکنم و در همین زودی دخترت به تو

خبر خواهد داد که امتت علیه او از یکدیگر پشتیبانی کردند و برای از بین بردن حقش جمع شدند.


ستم ها را از او خبر بگیر.چه ناراحتی های سوزنده که سینه او را به اضطراب

انداخته است و راهی برای خالی کردن آن پیدا نکرد و بزودی ماجرا را دخترت به تو

خواهد گفت وخداوند حکم می کند و او بهترین حکم کننده است.

سلام بر تو یا رسول الله هم چون سلام کسی که وداع می کند

نه سلام کسی که خسته و درمانده است.

اگر از کنار تربتت بر می گردم نه آن است که خسته شدم و اگر بر سر قبرت

اقامت کنم نه آن است که به وعده هایی که خداوند به صابرین داده سوء ظن دارم.

صبر کردن بر این مصائب میمنتش بیشتر و زیباتراست و اگر نبود غلبه

چیره شدگان بر من ،ماندن نزد قبرت و ماندن سر تربتت را بر خود لازم می کردم و

مانند زن جوان مرده به بزرگی مصیبت ناله میزدم.

خدا می بیند که دخترت از نظر پنهان شده و حقش با جبر و زور از بین رفت

و آشکارا از ارثش ممانعت گردید.

هنوز از عهدی که از این مردم گرفته شده زمان زیادی نگذشته و یاد تو کهنه نشده.

یا رسول الله شکوه ها را به خدا باید کرد و در داغ و فراغ تو تسلی و بردباری زیباتر

است پس درود و رحمت و برکات خداوند برتو و دختر مظلومت باد.

ستم ها را از او خبر بگیر.چه ناراحتی های سوزنده که سینه او را به اضطراب

انداخته است و راهی برای خالی کردن آن پیدا نکرد و بزودی ماجرا را دخترت

به تو خواهد گفت.وخداوند حکم می کند و او بهترین حکم کننده

است.


 





تاریخ : پنج شنبه 91/1/17 | 5:59 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
وبلاگicon
Online User