سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بعضی ازما خیال می کنیم که معصومین علیهم السلام به زیارت ما محتاجند. در ایام اربعین، کربلا پر از دسته جات شیعیان عراق از طوایف مختلف عرب ها و کردها می شد که یکی از آنها را در ایام سال نمی دیدیم، و در شعرهایشان از خاندان مرتضی علیه السلام تجلیل و به آنها اظهار محبت و مودّت می کردند. اشخاص و جماعت های متعدد از سرتاسر عراق، هر دسته از ناحیه ای و در پیش هر جمعیت مرشد پیری بود که به دنبال او می رفتند. امام حسین علیه السلام می خواهد بگوید: من به شما احتیاج ندارم، شما به ما خاندان محتاجید، چنان که خداوند سبحان می فرماید: و ربطنا علی قلوبهم إذ قاموا فقالوا، کهف/14؛ و دل هایشان را استوار کردیم که برخاستند و گفتند:... . هم چنین می فرماید: قل لاتمنوا علی إسلامکم بل اللّه یمن علیکم أن هداکم للایمان، حجرات/17؛ بگو، اسلامتان را بر من منت ننهید، بلکه این خداست که بر شما منت نهاد و به ایمان رهنمون گردانید. ما باید متشکر و ممنون باشیم که خداوند منان نعمت ولایت و مودّت آنها را به ما عطا فرموده است.

 




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 8:40 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

 

آقایی از مدرسین می گفت: هر وقت ابتلا و همّ و حزنی در نجف به من دست می داد، غسل و طهارت می نمودم و به حرم می رفتم. گویا به حضرت امیر علیه السلام پناه می بردم و برای ابتلا و همّ و حزن من راه چاره و علاجی مشخص می شد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز هر کدام از ائمه اطهار علیهم السلام نسبت به قاصدین و مجاورین و زایرین مانند پدر مهربان نسبت به اولادش می باشند. آقای دیگری می گفت: هر وقت گرفتار و مهموم و مغموم می شوم، در ایوان طلای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می نشینم و به بارگاه آن حضرت نگاه می کنم و همّ و غم و یا گرفتاری ام رفع می شود. در توسّلات به حضرات معصومین علیهم السلام به بعضی نقدا چیزی می رسد و گرفتاری آنها رفع می شود، ولی بعضی دیگر بدون این که به آنها چیزی برسد آسوده می شوند و با خیال راحت برمی گردند. آقای دیگری می گفت: مدت ها به فقر و گرفتاری مبتلا بودم، چهل روز به امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف متوسل شدم و به آن حضرت عریضه نوشتم و در آب جاری انداختم، روز آخر صدایی شنیدم که مرا با نام و نام پدر خواند و گفت: خیال می کنید ما از حال شما مطلع نیستیم؟! بدون این که چیزی بدهد. آن صدا، سوز دل مرا آرام کرد، مثل این که آب روی آتش بریزید.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 8:38 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

جوانی نصرانی می گوید داخل حجاج شدم و اعمال آنها را به جا آوردم تا این که به بقیع رسیدم. تعجب می کنم در بقیع با این که به ظاهر جز خاک و خرابه چیز دیگری نبود، به حدی مجذوب شدم که نزدیک بود مسلمان شوم! آیا ما که مسلمانیم، نباید مجذوب آنها و مشاهده مشرفه شان شویم! عجایب و غرایب از افراد گرفتار و مبتلا برای ما نقل شده که به حرم رفته اند و به حضرات معصومین علیهم السلام در مشاهد مشرفه متوسل شده و حاجت خود را گرفته اند. اگر کسی حال و مجال داشت و آنها را جمع آوری می نمود و می نوشت، کتابی از کرامات می شد.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 8:37 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

توفیق زیارت، از جذب و انجذاب است، و ربطی به پولدار بودن ندارد، زیرا چنانچه پروانه ها در شمع می سوزند، آیا در شمع بودن حضرات معصومین علیهم السلام اشکال است یا در پروانه بودن ما؟ پس چرا بعضی ها آن حضرات را دیده اند، یا جواب سلام خوب را از آنها شنیده اند و یا با صاحب قبر صحبت کرده و جواب دریافت نموده اند، و ما این گونه نیستیم؟ عجایب و غرایب از کرامات و معجزات مشاهد مشرفه و ضرایح متبرکه دیده و شنیده شده است. اگر این طور ارتباطات و درهای نور و رحمت به روی اهل ایمان باز نبود، ما را به حال خود می گذاشتند و می رفتند و به طور مطلق غائب می شدند، با تأکیدی که بر دعوت به توجه و تمسک به عترت نموده اند، معلوم می شود در مشاهده قرآن و عترت جاذبیتی است که اگر لیاقت داشته باشیم، به زیارت می رویم. معلوم نیست که پول دار پروانه این شمع می شود یا بی پول، بلکه این در اثر جذب و انجذاب محبت است. تشکیلات لازم نیست، و برای آنها بین پول دار و ندار، فرقی وجود ندارد.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 8:36 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

ولادت تو حلولِ «غیرت» بود، در نامِ «زن»

و هنگامی که به دیدار جسم بی سر برادرت شتافتی،

در چشمانت «تاریخِ غربتِ آدمی» به خون نشسته بود.

نمی گویم فراتر از «زن» بودی، که تو با آن همه عظمت و زیبایی که آفریدی، «زن» را معنایی دیگر بخشیدی.

به دنیا آمدی، تا هم برادرت را یاری کنی و هم مادر یتیمان خاندان پیامبر باشی.

و کدام زن در طول تاریخ، این گونه در ارتفاعِ «خطبه» و «بلاغت» درخشیده است.

و هیچ اسطوره ای این گونه عارفانه به حکمت محبوب نگریسته است، که پس از شهادت برادران و کسان، از جان بگوید: «ما رَأَیْتُ اِلاّ جَمِیلاً»

و زینب «جانِ» زیبایی داشت و جان «زیبایی» بود، که جز «زیبا» ندید.

زیبا سکوت کرد و به زیبایی در سخن آمد.

و صبر «زینب»، «زینتِ» زیبای دیگر او بود؛

و جز او که می تواند که خواهر حسین علیه السلام باشد؟

و خوشا آن روزی که تو را به علی علیه السلام بشارت دادند،

ای زینب علیهاالسلام ای خواهر «مظلومیت» ... !

نویسنده: محمدسعید میرزایی

منبع:http://www.hawzah.net

 




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 4:10 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
وبلاگicon
Online User