حرم امام حسین(ع) کعبه دلهاست .
و این کعبه طوافگاه زائران و قبله امیدواران و دارالشفاى
دردمندان و پناهگاه توبه کنندگان و گنهکاران است.
آرى، عاشقان کویش و دلباختگان رویش ، پروانهوار خود را در اطراف ضریح مطهرش گردانیده
و بهآتش عشق و محبت او، پر و بال خویش را مىسوزانند
و اشک شوق و اشتیاق بر چهره و رخسار
مىافشانند، و بر مظلومى و مصیبتهاى او و خاندانش ناله سر مىدهند
براستى
«این چه شمعى است که جانها همه پروانه اوست».
برگرد حریم تو ، که دست طلب ماست
چون دامن شمعى است، که پروانه بگیرد
فضل و شرافت کربلا و مرقد مطهر سیدالشهدا (ع) چنان است که امام صادق (ع) فرمود:
«قبر ابى عبدالله الحسین (ع) از آن روزى که در آنجا دفن شد،
باغى از باغهاى بهشتى است» (1).
1- سیرهء امامان (ترجمهء اعیان الشیعه ), علامه سید محسن امین , ص 220ـ و زندگانى چهارده معصوم ,
عمادزاده , ج 2 ص 137
منبع:عاشورا
محرم حکایت انسانهایی است که در تاریکی جهل خویش ماندگار بودند و کسی
می باید، تا آینده ای روشن را برایشان نوید دهد...محرم حکایت درد است ،درد
مسلمانی انسانهایی که پیشانی بر مهر ساییدند، اما بویی از طراوت عبادت نبردند
و کسی می باید...، آنها را در پناه خدایی برد که لبریز از رحمت است خدایی که
سرشار از مهربانیست...
محرم حکایت اسلامی است که گرفتار تفکرات سطحی شده بود وکسی می
باید، آن را از این منجلاب برای آیندگان بیرون کشد...محرم حکایت انسانهایی است
که روی صبر را سفید کردند و در اوج آسمان عزت پرواز کردند و با افتخار به این
عزت جان خویش را برای حفظ آن فدا کردند...
و ...محرم فرصتی است برای ما تا پلی زنیم بین خود وکسی که آیینه تمام نمای
مظلومیت است، پلی به رنگ سبز توسل ...شاید حاجت من دربند کلامی از
جانب تو به خداباشد دراین شبهاو در خلوتت با خدا دعایم کن که سخت
محتاج دعایم.
منبع:http://gozar-gahe.blogfa.com
بر آستان تو روی نیاز آورده ام
نیاز خویش بر چاره ساز آورده ام
بی نثار حریمت به دست کوته خود
دل شکسته ز راهی دراز آورده ام
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور
شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام
میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی
او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی
بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر مرا احترام میکنی! آن اعرابی گفت: ای برادر تو
کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو
قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت تا بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب
خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت
میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد.
اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای
یزید روی رکاب آویزان بود.( لهوف، سید بن طاووس .)
در برخی از کتب این داستان این گونه نقل شده است: او در سال 64 هجری قمری، روزی
باده هزار نفر از سواره نظام لشگر خود به قصد شکار، از دمشق بیرون آمد، و خود سوار بر
اسب بود، او و لشگرش به اندازه دو روز از دمشق دور شدند، در آنجا(در بیابان) آهوی زیبایی
نظراو را جلب کرد ، یزید که می خواست غرور و چابکی خود را نشان دهد به همراهان گفت:
هیچ کس با من نیاید، و من تنها میخواهم به دنبال این آهو بروم و آن را صید کنم. او تنها
سوار بر اسب به دنبال آهو حرکت کرد، آهو پا به فرار گذاشت، و همچنان در حال فرار بود، و
یزید با آخرین سرعت به دنبال او حرکت میکرد، تا به بیابان هولناک و وحشتناکی رسید، و
همچنان از این دره به آن دره، به دنبال آهو میرفت. در وسط آن بیابان وحشت زا، آهو از
نظرش ناپدید شد، او را گم کرد، از طرفی به شدت تشنه بود، و در آنجا هرچه تلاش کرد به
آب دست نیافت، او همچنان در جستجوی آب بود، ناگاه مردی را دید که ظرفی آب در دست
دارد، به او التماس کرد که اندکی آب به من بده اگر تو مرا بشناسی، به من احترام شایانی
خواهی کرد.
او گفت تو کیستی؟
یزید گفت: من خلیفه مسلمانان یزید بن معاویه هستم.
آن مرد گفت: تو همان قاتل حسین بن علی (ع )هستی، ای دشمن خدا!
سپس به یزید حمله کرد، اسب آنچنان یکه خورد و رمید که یزید از ناحیه پشت اسب به
طرف زمین واژگون شد و یک پایش در رکاب اسب گیر کرد، و اسب از شدت وحشت فرار
کرده و در بیابان پر وحشت روی سنگ ها و خارها و پستی و بلندیها همچنان فرار میکرد،
در این میان سر و پیکر نحس یزید آن چنان متلاشی شد که به صورت جویده در آمد. و این
گونه در حال تشنگی به جهنم واصل شد.
یزید ده نفر ندیم خصوصی داشت که هرگز از او جدا نمیشدند، آنها برای پیدا کردن یزید سر
به بیابان گذاشتندو به جستجو پرداختند، تا اینکه اسب او را در بیابان یافتند، و دیدند یک ران
قطع شده یزید در رکاب اسب آویزان باقی ماندهاست. خبر کشته شدن یزید را به لشگر
دادند، صدای ضجه و گریه طرفداران یزید بلند شد، آنگاه با همان حال به دمشق مراجعه
کردند.
منبع: پردیس
امام صادق علیه السلام فرمودند : بهشتیان ( آنهائی که به بهشت میروند ) چهار نشانه دارند :
1ـ روی گشاده دارند : یعنی همیشه متبسم و لبخند برگونهها دارند .
2ـ دست دهنده دارند : دست و دلبازند ،کریم و بخشندهاند ، خسیس و کٍنس و بخیل نیستند .
3ـ زبانیگویا و صریح دارند : حرف راست میگویند و منافق نیستند که دو رو داشته باشند .
4ـ قلبی پُر از محبت دارند : نسبت به خداوند عزّوجلّ و بعد به أنبیاء و أهل بیت علیهم السلام قلبی پر از محبت دارند و همچنین نسبت به خانوادة خود اظهار محبت میکنند .
بهشتیان و دوزخیان
شخصی از ابوذر غفاری پرسید: چرا مردن برای ما ناپسند است؟ ابوذر در پاسخ
فرمود: به این علت که شما دنیای خود را آباد کردهاید و آخرت خود را خراب و ویران
نمودهاید در این دنیا به هوسها و معصیتها پرداخته و هر چه داشتهاید در این دنیا
مصرف کردهاید ، زاد و توشهای برای آخرت پیش نفرستادید و البته برای شما گران
و ناگوار خواهد بود که از محل آباد به محل خراب و ویران کوچ کنید .
گفت: ای ابوذر! حال ما هنگام ورود به جهان آخرت چگونه است؟ ابوذر فرمود:
مردم دو دستهاند: « نیکوکاران و زشتکاران » اما نیکوکاران مانند کسانی
هستندکه مدتها از خانه و کاشانة خود، از آشنایان و بستگان خویش دور بوده و
اکنون وارد خانه وکاشانة خود میشوند و بستگان و اهل خود را دیدار مینمایند ،
چه نشاط و سروری به این فرد دست میدهد؟ چقدر خوشحال و خشنود
میشود؟ نیکوکاران هم این چنین هستند بر خدای مهربان و بهشت زیبای او وارد
میشوند و مورد استقبال ملائکه و پیامبران و ابرار و اولیاء واقع میشوند و از
نعمتهای بیپایان بهشتی بهرهمند میگردند .
اما گنهکاران و زشتکاران مانند شخص مجرم و جنایتکاری هستند که گریخته
باشد وقتی او را دستگیرکنند و بازگردانند تا به جزای جرم و جنایتش برسانند ، چه
حالی دارد؟ خود را گرفتار اعمال خود میبیند گنهکار هم یک چنین حالی دارد ، خود
را گرفتار خشم و غضب و عذاب پروردگار میبیند که از عبودیت پروردگار متعال تجاوز
کرده و به حقوق بندگان او تعدی کرده است ، سرکشی و زیادهروی و هوسبازی
نموده و اینک باید در نزد خدای منتقم حاضر شود ، حالت شرمندگی سوزندهای به
او دست میدهد و خود را مستحق عذاب میبیند و سرانجام کشانکشان او را به
جهنم میبرند .
آن شخص پرسید: ای ابوذر بگو بدانیم حال ما پیش خدا چگونه است ؟
بهشتیهستیم یا جهنمی ؟ ابوذر فرمود: اعمال خود را به کتاب خدا عرضه کنید ،
ببینید خدا در کتابش چه میفرماید و شما چگونهاید ، خدا میفرماید: « ابرار »
بهشتیند و « فجار » جهنمی ، بنگرید که شما از ابرارید یا فجار ؟
« إنَّ الأبْرارَ لَفی نَعیْمٍ وَ إنَّ الْفُجّارَ لَفی جَحیْمٍ »
« نیکوکاران عالم در بهشت پُر نعمتند و بدکاران در آتش دوزخ معذبند »
« سورة انفطار آیة 13و 14 »
باز پرسید: پس رحمت خدا چه میشود ؟ ابوذر فرمود: رحمت خدا به افراد
نیکوکار بسیار نزدیک است« اصول کافی جلد 4/197 » و بازگشت انسان در آخرت
بناچار به یکی از این دو منزل است: یا در بهشت مسکن میگزیند و یا به جهنم
داخل میشود .
منبع: ثقلین