گروهی ازمردم پس از جنگ جمل درباره ی بعضی فضائل امیر المومنین گفت وگو می کردند . مردی که از اصحاب پیامبر بود چنین گفت :
شما درباره کسی که در ایمان آوردن به خدای متعال بر همه سبقت گرفته است چه می گویید ؟ من در جمعی از فرزندان عبدالمطلب بودم که
علی اب ابیطالب نزد ما امد و گفت :« دعوت رسول خدا (ص) را برای فردا در منزل جناب ابوطالب اجابت کنید .» مااین دعوت را به مسخره
گرفتیم وچون او رفت به یکدیگر گفتیم :آیا فردا محمد (ص) مارا سیر خواهد کرد ؛حال آنکه ما اینجا ده نفریم که هر کداممان یک گوساله ی
چاق به همراه یک قدح نوشیدنی را کامل می خوریم ؟
به هر صورت همگی به منزل ابوطالب رفتیم .(هنگام ورود ) به روش جاهلیت سلام گفتیم ؛ ولی رسول خدا جواب ما را با سلام اسلام داد واین
اول چیزی بود که برای ما جدید و ناشناخته بود .
سپس دستور داد کاسه ی بزرگی از گوشت و نان بیاوردند.آن گاه دست راست را روی ظرف نگاه داشت و فرمود : <<به نام خدا بخورید>> ما
هم - که خود را از قبل گرسته نگه داشته بودیم شروع بخوردن کردیم ؛ اما ظرف غذا تغییری نکردو همچنان لبریز ماند سپس قدحی از
نوشیدنی آوردند.
علی (ع) از ما پذیرایی می کرد.از آن نوشیدیم تا سیر شدیم ولی ظرف نوشیدنی هم چنان پر بود ! در پایان ، رسول خدا شروع به صحبت کرد و
فرمود : «ای فرزندان عبدالمطلب ! من بیم دهنده ی شما از سوی خدای عز و جل ام ... اگر مرا تبعیت کنید ، رستگار می شوید... پس خدا را
در نظر بگیرید و گوش فرا دهید چه به شما می گویم.
ای فرزندان عبدالمطلب ! خداوند هرگز پیامبری را نفرستاد مگر اینکه برای او برادر و جانشین و وزیری از خاندانش قرار داد.برای من نیز به همین
سان وزیری برگزید و مرا به سوی همگان گسیل داشت و این آیه را بر من فرستاد : « و انذر عشیرتک الاقربین.» (سوره ی شعراء)
قسم به خداوند که آن جانشین را برای من نام برده است ؛ همچنان که مرا فرمان داده تا شما را دعوت و خیر خواهی کنم... کدامیک از شما
ایمان می آورد تا در راه خدا ، برادر و وزیر من باشد؟ هرکس هم اینک ایمان آورد او جانشین و وزیر من خواهد بود ...
همه خاموش ماندند. آن حضرت تا سه بار همان سخنان را تکرار فرمود ؛ اما کسی پاسخی نداد ... تنها علی (ع) بود که هر بار به پا می خاست
و اعلام ایمان می کرد و می گفت : « ای رسول خدا ! من آماده ام .» آنگاه ...پیامبر فرمود : « علی جان ! خداوند متعال ترا ( به جانشینی من )
برگزیده است...»
در گزارش دیگری از امالی شیخ طوسی نقل شده است که در پایان مجلس ، رسول اکرم (ص) به مهمانان فرمودند :« ان هذا اخی و وصیی و
وزیری و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا.»
« به راستی که این ، برادر من ، وصی من ، وزیر من و جانشین من در میان شماست . پس به ( سخن ) او گوش فرا دهید و از او فرمان
برید.»مردم به طعنه به جناب ابوطالب گفتند : ببین ؛ ترا امر کرد تا از پسرت اطاعت کنی! نام گذاری این واقعه از آن رو شد که در خانه حضرت
ابوطالب روی داد.