وقتى که بنده من در حال سکرات مرگ باشد، فرشتگان بالاى سر او می ایستند
در حالى که به دست هر کدام از آنها جامى از آب کوثر و جامى از شراب بهشتى است،
به روح او مینوشانند تا سکرات موت و سختى آن از بین برود،
و او را به بشارتى بزرگ مژده میدهند و میگویند: خوش آمدى و مقدمت مبارک باد!
تو بر خداى عزیز، کریم، حبیب و نزدیک وارد میشوى.
پس روح او از جوار فرشتگان پرواز میکند و به پیشگاه پرودگار در کمتر از یک چشم
به هم زدن صعود میکند و دیگر بین او و بین پروردگار، پرده و حجابى نیست.
خداوند مشتاق دیدار اوست
و او را لب چشمهاى در کنار عرش مینشاند. سپس به او میگوید:
دنیا را چگونه رها کردى؟
جواب میدهد: خدایا! به عزّت و جلالت که من نسبت به دنیا شناختى ندارم.
من از آغاز تولّد از تو اندیشناک بودم.
خداوند میفرماید: راست گفتى اى بنده من. تو جسمت در دنیا،
ولى روحت با من بود. همه اسرار و کارهاى آشکار تو در نظر من بود.
هرچه میخواهى درخواست کن تا به تو بدهم، تمنّا کن تا برآورده سازم.
این بهشت من براى تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا.
و این جوار من است پس در آن ساکن شو.
پس روح عرض میکند: خداوندا! تو بودى که خودت را به من شناساندى،
پس من از همه خلایق به وسیله این معرفت و شناخت بی نیاز شدم.
قسم به عزّت و جلالت که اگر رضایت تو در آن باشد که قطعه قطعه شوم
و هفتاد بار به فجیعترین صورت کشته شوم; رضاى تو براى من پسندیده است.
خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم ، در حالى که اگر تو مرا گرامى ندارى،
ذلیلم اگر تو مرا یارى نفرمایى، مغلوب و شکست خورده ام. اگر تو مرا تقویت نکنى،
ضعیف و ناتوانم. اگر مرا با یاد خودت زنده نگردانى مُرده ام و اگر پرده پوشى تو نبود،
اوّلین بارى که من گناه کردم، رسوا میشدم.
خداوندا! چگونه رضایت تو را طلب نکنم در حالى که عقل مرا کامل کردى
تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهى و علم را از جهل و نور
را از ظلمت تشخیص بدهم.
آنگاه خداى عزّوجلّ می فرماید: قسم به عزت و جلالم که بین تو و خود
هیچ پرده و مانعى در هیچ زمانى ایجاد نمیکنم. اینگونه با دوستانم رفتار میکنم.
منبع:http://shasousa.parsiblog.com/