امروز توی دفتر مدرسه جلوی کامپیوتر نشسته بودم و داشتم گزارش کار تنظیم می کردم . آقایی وارد شد و گفت که پرونده تحصیلی دو تا دخترش رو که پارسال اینجا درس می خوندند می خواد . فرستادیم پیش دفتر دار . بعد ازچند لحظه ای اومد و گفتش که دفتردار گفته دو تا cd بیار . معاون آموزشی بهش گفت شما باید از آقای مستخدم cd رو بخری . اون آقا گفت من پول همرام نیاوردم اگه میشه شما حساب کنید تا من بعدا بیارم. خیلی ناراحت شدم و پیش خودم گفتم خدایا یعنی این آقا حتی هزار تومن تو جیبش نداره . خیلی دردناکه که یه مرد حدود شصت ساله همچین حرفی بزنه . همکارم گفت مشکل نیست نمی خواد پولش رو بیاری و او با شرمندگی cd رو گرفت و رفت. خدایا یعنی این جور آدما چه طوری روزگار می گذرانند؟ چه طوری شکم زن و بچه شون رو سیر می کنند ؟ چه به سختی صورتشون رو با سیلی، سرخ نگه می دارند! در حدیثی خوندم که اگر مسلمانی صدای ناله ی مسلمانی رو بشنوه وکمکش نکنه مسلمان نیست . وای به حال مسلمانی ما!