حج از نگاه دکتر شریعتی
حج ، جهان بینی توحید است.
حج در میان همه ی احکام و اعمال دیگر مذهبی و غیر مذهبی ممتاز است.
حج حرکتی است از خود به سوی خدا همگام با خلق.
زبانی که برای حج انتخاب شده است رمزی و سمبلیک است.و این زبان رمزی لفظ نیست حرکت است.
حج چندان ساده نیست که هرچه در دل دارد پیش نظر یک نسل در یک عصر بیرون بریزد و بطنش را برای نیاز یک فهم و توان یک احساس سفره کند و آن گاه برای عصرهای دیگر سنتی تکراری شود و برای نسل های دیگر تشریفات قالبی و حکمی تعبدی ،عبث،خالی،بی روح،بی حرف،بی نقش و کهنه و تمام شده تاریخی.
حج تمامی اسلام است.اسلام با کلمات قرآن است.با انسان امام است و با حرکات حج.
چنین می نماید که خدا هرچه را که خواسته است به آدمی بگوید یک جا در حج ریخته است.
حج سیر وجودی انسان است به سوی خدا.
حج تئاتر آفرینش است.که کارگردان آن خداست.و زبان نمایش ، حرکت است. و شخصیت های اصلی آن:آدم،ابراهیم،هاجر و ابلیس است.و صحنه ها:منطقه حرم،مسجدالحرام و عرفات و مشعر و منی و سمبل ها: کعبه و صفا و مروه و روز و شب و طلوع و بت و قربانی.و نمایشگران:این عجیب تر است.فقط یک تن.تو هر که هستی.زن و مرد و پیر و سفید و سیاه.هرکه هستی همین که در این صحنه شرکت کردی یک نقش داری و نقش اول را بازی می کنی.اینجا سخن از جنسیت نیست.فقط یک قهرمان هست و آن هم انسان.که در آن یک تن همه ی نقشها را به عهده دارد.
حج:جاری شو
همه چیز با کندن تو از خودت،از زندگی ات، و از همه ی علاقه هایت آغاز می شود.
حج ، بودن تو را که چون کلافی که سر در خویش گم کرده است باز می کند.این دایره ی بسته با یک نیت انقلابی باز می شود.
هجرت به سوی ابدیت.
تو ای انسان!گل بد بو و پلیدی بودی و خدا در این تو روح خویش را دمید .کو آن روح؟ روح اهورایی.جان خداوند! از این شهر و باغ و آبادی که به ننگ آغشته سر به صحرای آفتاب جزیره بنه و در زیر آسمانی که وحی می بارد. رو به سوی خدا کن.
ای نی خشک و زرد و پوک ، بنال از غربت و تبعید و بیگانگی.
در میقات همه را بریز.همه ی نژادها،رنگها،ملیت ها،و طبقه ها.کفن بپوش.همه ی رنگ ها را بشوی.سپید بپوش. به رنگ همه شو.همچون ماری که پوست می اندازد.از من بودن خویش به در آی.مردم شو.نه کسی باش که به میعاد آمده ای.خسی باش که به میقات آمده ای.وجودی باش که عدم خویش را احساس می کند.و یا عدمی باش که وجود خویش را احساس می کند.
انسان شو.آنچنان که در آغاز بودی.یک تن:آدم.و آن چنان که در پایان خواهی شد.یک تن:مرگ.
شاهد مرگ خویش باش.
کعبه آخر راه نیست.آغاز است.
صاحب خانه خداست.و اهل خانه مردم.
و تو تا تویی در حرم راه نداری.
وقتی چهار فرسنگ از شهر و دهاتت دور شدی باید نمازت را شکسته بخوانی.اما اینجا نمازت را تمام می خوانی.چون به خانه ی خودت آمده ای.در کشور خودت غریب هستی اما اینجا نیستی.
کعبه در زمین رمزی از خدا در جهان است.
وقتی در مقام ابراهیم ایستاده ای به مقام ابراهیم رسیده ای. و ابراهیم که به این جا رسیده بود از تمامی هفت خوان پرکشاکشی گذشته بود.از بت شکنی و نبرد با اسماعیل و آتش و ذبح اسماعیل.
و تو که در نقش اسماعیل ظاهر شدی و در مقام ابراهیم ایستاده ای و به دست خدای ابراهیم دست بیعت داده ای.ابراهیم وار زندگی کن و در عصر خویش معمار کعبه ی ایمان باش.