آن روز که پشت پرده افشا گردد
سیمای گریم کرده رسوا گردد
تزویر و ریا نمایش ننگینی است
زشت است،اگر چه خوب،اجرا گردد!
ای رحیم!
تو می دانی ...تو باخبری
تواز دلم آگاهی و از خواسته ام باخبری
تو می دانی کیستم و چگونه ام
میدانی چه در نهان دارم و چه در اندیشه
میدانم که باخبری
میدانم که به آنچه در دل دارم به پنهان و آشکارش آگاهی
میدانم که از قلبم با خبری،
که هیچ چیز در آسمان و زمین برتوپوشیده نیست
اگر گناه کردم و ظاهر آراستم،
اگر دل در ریا کردم و در ظاهر تواضع،
اگر در دل سوءظن بردم و در ظاهر اطمینان،
اگر در دل نفرین کردم و در ظاهر تحسین...
همه را میدانی
من که را فریب میدهم؟؟؟
از چه میگریزم؟؟؟
آنکه پاداش و عقاب میدهد تویی
تنها امید دنیا و آخرت تویی
بازگشت همه به سوی توست
عبادت زیبا و خالصانه در ظاهر،
ریاکاری در عبادت به چه درد دیگران می خورد
و تحسین دیگران به چه درد من می آید؟
من درونم را از که پنهان میکنم؟
چگونه به پنهان کاریم دل خوش کرده ام،
حال آنکه تو از آن آگاهی!...
لطیفا!مهربانا!
ای دریای مهر.
ای امید محض!
ای کرامت سرشار!
تو از دلم باخبری
اگر گناه کردم ،
اگر سر به نافرمانی نهادم،
اگر درونم را به زشتی آلودم و برون را آراسته گردانیدم..
اما همیشه و همواره چراغ مهرت در دلم روشن بوده و هست
همیشه عشقت در دلم موج افکنده و به ساحل دلم نشسته
و اگر برخلاف میلت رفتار کردم
از غفلت ونادانیم بوده...
اینک دستم را بگیر
می دانی که تو را می خواهم
می دانی که پناه گاهم تویی...
پس دستم را بگیر و یاریم کن...
تاریخ : جمعه 91/3/5 | 8:6 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()