شخصی آمد به نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)
شکایت از فقر و نداری کرد حضرت فرمود:
مگر نماز نمیخوانی؟ عرض کرد:
من پنج وقت نماز را به شما اقتدا میکنم، حضرت فرمود:
مگر روزه نمیگیری عرض کرد سه ماه روزه میگیرم.
آن حضرت فرمود: امر خدا را نهی و نهی خدا را امر میکنی
یا به کدام معصیت گرفتاری ؟
عرض کرد: یا رسول الله حاشا و کلّا که من خلاف فرمودهی خدا را بکنم.
حضرت متفکرانه سر به جیب حیرت فرو برد
ناگاه جبرئیل نازل شد عرض کرد:
یا رسول الله حق تعالی ترا سلام میرساند و میفرماید:
در همسایگی این شخص باغیست و در آن باغ گنجشکی آشیانه دارد
و در آشیانه او استخوان بینمازی میباشد
به شومی آن استخوان از خانهی این شخص برکت برداشته شده است
و او را فقر گرفته است.
حضرت به او فرمود :برو آن استخوان را از آنجا بردار، بینداز دور.
به فرمودهی آن حضرت عمل کرد بعد از آن توانگر شد.