حضرت سکینه می فرماید :چهار روز از اقامت ما در شهر شام
می گذشت که در عالم رویا دیدم - سپس خواب طولانی را
نقل کرده و در آخر آن گفته - :مشاهده کردم بانویی در هودجی
نشسته و دست های خود را بر روی سر گذاشته است.
سؤال کردم : او کیست ؟به من گفته شد : «او فاطمه دختر
محمد (ص) و مادر پدر توست .» گفتم :« به خدا قسم ،
نزد حضرت زهرا رفته و از آنچه که بر ما گذشته او را با خبر
می سازم ..» شتابان نزد او رفتم تا این که به او رسیدم .
پس در برابر ان حضرت ایستادم ، اشک ریزان گفتم :«
مادر جان ، به خدا قسم که حرمت حریم ما را نگه نداشتند .
مادر جان ، به خدا قسم که پدرم حسین (ع) را کشتند .»
حضرت زهرا (س)به من فرمود: «سکینه جان ، دیگر چیزی نگو ،
که بند دلم را پاره کردی و جگرم را شکافتی ،
این لباس پدرت حسین (ع) است که آن را از خود جدا
نمی کنم تا این که با آن به ملاقات خدا بروم.»
لهوف /ص225