گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من نی بود این و نه آنست
گل من مهدی صاحب زمان است
دلم اندر هوایش میزند پر
شرر افکنده بر جانم چو آذر
خوش آن روزی که با شم یاور او
بمانند گدایان بر در او
خوش آن روزی که من پروانه باشم
فدای آن گل یکدانه باشم
خوش آن روزی که من بر عهد دیرین
نثار او کنم این جان شیرین
الا ای گل کجایی جان فدایت
چه باشد گر که گردم خاک پایت
ز درد انتظارت جان به لب شد
تن فرسودهام در تاب و تب شد
بسی رفتند و مردند از فراقت
ندیدند در جهان آن روی ماهت
"نبوی گرگانی
تاریخ : شنبه 90/4/18 | 4:58 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()