سفارش تبلیغ
صبا ویژن


- نمی دونم چرا بعضی از مدیرا این طورین.


- چه طورین ؟


- این که به همکارانشون به چشم یک زیر دست نگاه می کنند،


این که فکر می کنند هر چی اونا بگن درسته و دیگران همیشه اشتباه می کنن ،


این که مدام دیگران رو تو دو راهی ها قرار میدن

و هر راهی رو انتخاب کنی به نظر اونا غلطه .


این که هر حرفی زدن زیر مجموعه باید سکوت کنه و سرش رو بندازه پایین،


حتی اگه حرفشون توهین آمیز باشه ،


این که وقتی شاده تو باید شاد باشی و وقتی ناراحته باید ناراحت باشی ،


این که فقط یک نفر پیشش حق وتو داره و دیگران هیچ.


این که ایراد همکار رو جلوی جمع میگن و به آبروی طرف اهمیّتی نمی دن .

-اگه این طور آدمایی هستن چرا به خودشون نمیگید ؟


- به خودشون هم گفته شده ولی یه جوری خودشون رو مبرّا می دونن.


- شاید این فقط مشکل شماست و ایراد از کار شماست .


- من آدم انتقاد پذیری هستم به شرطی که به جا و مودبانه گفته بشه


اما وقتی همکاران دیگه هم این مشکل رو داشته باشن یعنی چی ؟


- والله چی بگم ؟!!!


«نظر شما چیه ؟»







تاریخ : شنبه 90/12/6 | 3:10 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

روز مهندس

بر کلیه فرهیختگان دانش و ادب

مبارک باد





تاریخ : جمعه 90/12/5 | 9:29 صبح | نویسنده : ف.س | نظرات ()

     از اول سال تحصیلی متوجه رفتار های غیر عادی یکی از دانش آموزان دبیرستانم شدم .

می دیدم  همش می خواد به نوعی جلب توجّه کنه . از پوشیدن شلوار لی تنگ به بهانه ی

سوختن شلوار مدرسه تا ناخن بلند کردن و لاک زدن  و نگین روی دندون چسبوندن و کلیپس

بزرگ به موها زدن و موها ی جلو ی پیشونی  رو فرم دادن و ..  در طول این مدت ما هم

بیکار نبودیم و با تذّکر و گرفتن تعهّد و تهدید به آوردن والدین  سعی کردیم دانش آموز رو به

راه بیاریم .حدود دو ماهی گذشت . یک روز سرد پاییزی که تازه زنگ تفریح تموم شده بود

 دیدیم در داخل یکی از کلاس ها سرو صداست و بچه ها بیرون ریختند .گویا این دانش آموز با

همکاری دوستش موادی رو روی بخاری ریخته بودند و بوی بسیار نامطبوع و تهوّع آوری

 ایجاد شده بود . بالاخره متوجه شدیم  این دانش آموز  برای وقت تلف کردن و اینکه دبیر

فرصت پرسش کلاسی نداشته باشه این کار رو کرده بود.  با والدین دانش آموز  تماس گرفتیم .

آنجا بود که متوجه موضوعی شدیم و آن این که پدر و مادر این دختر از هم جدا شده اند و هر

کدوم برای خودش خونواده ی مجددی تشکیل داده . پدر راننده ی اتوبوس و دائم در جاده ها و

نامادری زنی است که دچار شکست های روحی بوده و تحمل این دختر رو نداره . هر دو در

یک خونه  ولی تنها زندگی می کنند. مادر دانش آموز هم ازدواج مجدد کرده و دارای فرزندانی

است وبه آنها مشغول . خلاصه  نامادری دانش آموز رو خواستیم و باهاش صحبت کردیم ولی

ازآ نجایی که رابطه ی خوبی بین این دو برقرار نبود نتیجه ی خوبی نگرفتیم .  مادر اصلیش

رو خواستیم و در مورد افت تحصیلی و رفتارهای ناهنجار دانش آموز صحبت کردیم و اواین

گونه می گفت که دخترم پیش پدرش زندگی می کنه و من تسلط زیادی روی او ندارم  .

وقتی کارنامه اش رو به مادرش دادیم و او با ناراحتی تحویل پدرش داد  متاسفانه پدرش با

عصبانیت جلوی نامادری به صورت دختر سیلی میزنه و این براش خیلی گرون تموم میشه و

بعدش نسبت به پدر و مادرش نفرت و انزجار شدید پیدا می کنه . دیروز دوستانه سر صحبت

رو باهاش باز کردم  و ازش پرسیدم:« چرا دیروز مدرسه نیامدی ؟» بهم گفت:« من تنهام

، هیچکس رو ندارم . تنهایی آزارم میده . از مادر و نا مادری و پدرم هم بدم میاد . تا حرف

مادرم رو به نامادریم میزنم بهش فحش میده و من با این که از مادرم بدم میاد ولی ناراحت

میشم.. میرم تو اتاق و در رو به روی خودم می بندم .. رفته بودم خونه ی یکی از دوستام که

از دانش اموزان همین مدرسه ست.. » خیلی باهاش صحبت کردم و خلاصه اش این که گفتم:«

وقتی خونه میری کی جلوت ناهار میذاره؟ »گفت :« نامادریم.» گفتم :« همین برای تو کافیه .

پس او بد مطلق نیست و خوبی هایی هم داره . درکش کن چون او هم مثل تو مشکلات زیادی

رو پشت سر گذاشته و هنوز هم درگیر مشکلاته . اگه او به تو زیاد محبت نمی کنه تو بهش

محبت کن و محبت کردن رو بهش یاد بده . براش هدیه بخر .براش ارزش قائل شو ، به

حرفاش گوش بده ، بعد نتیجه ی کار رو ببین . من مطمئنم که انشاء الله بینتون صلح و صفا

برقرار میشه و نامادریت برات بهترین دوست میشه . با این کار مسیر زندگیت عوض میشه و

شیطان هم نمی تونه تو رو به راه خلاف بکشونه .» حس می کردم تاحدودی تحت تاثیر

  حرفام  قرار گرفته . حالا باید صبر کنیم و نتیجه رو ببینیم .






تاریخ : پنج شنبه 90/12/4 | 11:29 صبح | نویسنده : ف.س | نظرات ()

مقبره أیوب پیامبر علیه السلام /

مدفن :سرزمین (عوص) و در قله کوه حجاف در حدود یمن 

اعتقاد دوم :بیضای فارس کنار دهی به نام خیر آباد

مقبره حضرت سلیمان علیه السلام / مدفن :؟

مقبره نوح پیامبر علیه السلام / مدفن : نجف اشرف

مقبره حضرت ابراهیم علیه السلام / مدفن : فلسطین

مقبره حضرت هارون علیه السلام/ کوه هور در طور سینا




تاریخ : چهارشنبه 90/12/3 | 6:48 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

سال 1390 هم داره به پایان خودش نزدیک میشه .

در پایان هر سال ، شاید از خودمون پرسیده باشیم  امسال چه طور گذشت ؟ !

 اگه تمام سال ها رو یک پنجره ی باز روی قلبمون حساب کنیم ،

تا الان چندتا پنجره از پنجره های قلبمون بسته شده ؟

داریم میریم .

توی این جاده ی زندگی منظره های مختلفی رو تماشا کردیم .

بعضی از اونا برامون دلچسب و به یاد ماندنی بود ،

بعضی از صحنه ها برامون غم انگیز و دلخراش

 و بعضی از منظره ها طبیعی و معمولی .

توی این جاده گاه به جاهایی رسیدیم که لبه ی پرتگاه بود

و زمینش هم یخ زده اما همیشه این حس رو داشتیم

که یه دستی همیشه بالای سرمونه و بهمون امداد میده .

در آخرین لحظه هایی که هیچ امیدی نداشتیم  

همون نیرو ، دوباره به کمکمون اومده .

«یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب 

ثبّت قلبی علی دینک»

از خدا ی متعال می خوام هیچ وقت ما رو تنها نگذاره

 چون اگه به حال خودمون رها بشیم

به قعر دره های گناه سقوط می کنیم . 




تاریخ : سه شنبه 90/12/2 | 12:40 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
وبلاگicon
Online User