لحظه ای به دنیا آمدم که نخستین سؤال برزبان یک کودک جاری شد.
نخستین بار زمانی بالیدم که توانستم با پاسخ خویش به یک انسان کمک کنم
که از جایی که ایستاده بود، یک گام پیش بیاید. من مردمان بسیار درجاهای
بسیار بوده ام. من پیامبرم که انسان ها را هدایت کرد، از طریق پرسیدن، جهان های
دیگری را کشف کنند.من حافظ هستم که به انسان ها آموخت که جز غم
«بی او بودن » غم هیچ کس را نخورند. من «آن سولیوان» هستم که دست های
کوچک شاگردش، هلن کلر را گرفت و جهان را از طریق تنها حس باقیمانده شاگردش،
به او نشان داد.
من مادرم که با نخستین لالایی های دلپذیر خود،
ارزش واژه ها را به شاگردانم آموختم.
من تمام آن نام ها و چهره هایی هستم که نامشان و چهره شان از یاد ها رفته،
اما تأثیر شان نسل اندرنسل باقی ماند. با وجود کوهی از کتاب و نمودار و فرمول
و نقشه، واقعاً چیزی برای درس دادن ندارم و
می دانم که شاگردانم برای یادگرفتن، فقط خودشان را دارند
و من می دانم که اگر قرار باشد کسی به انسان بگوید که کیست،
اگر همه دنیا هم جمع شوند، از پس این کار بر نمی آیند.
من فقط موقعی بهتر درس می دهم که بیشتر سکوت می کنم و بهتر گوش
می دهم. هیچ وقت در پی ثروت مادی نبودم و چون باورم این بود، وقتی که
به شاگردانم گفتم که ثروت واقعی در درون آنهاست، باور کردند.
به آنها گفتم که تنها ثروت حقیقی اکنون است که اگر آن را از دست بدهند،
با هیچ ثروتی نمی توانند به دست بیاورند.
به شاگردانم آموختم که لحظه ای از کاوش برای گنجینه های پنهان
درون خود دست برندارند.
من یک معلمم .
و از این بابت، خداوند را هر لحظه شکر می کنم.
پیامبر (ص)روزی از جمع مسلمانان حاضر در مسجد سوال کردند که:
" ای شی ء خیر للنساء"
چه روش وسیره ای برای زندگانی بانوان بهتر است؟
هر کس به فراخور معرفت خویش جوابی می داد،اما هیچ جوابی پیامبر(ص)
را قانع نمیساخت.
در این هنگام سلمان فارسی که دران روزگارپیرمردی با وقاروپر ذکاوت و در
میان آن جمع به لحاظ ایمان و معرفت بالاتر بود،با خود اندیشید که پاسخ این
سوال دقیق از سطح عمومی اندیشه مردان فراتر است.از این روی،در بحبوبه
اظهار نظرهای گوناگون ، خودرا به خانه زهرا(س) که متصل به مسجد پیامبر
بود رسانید و پاسخ سوال را از یگانه دخترش جویا شد.
حضرت زهرا(س) در پاسخ پدر فرمودند:
"خیر للنساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال"
برای زنان بهتراست که مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم نیز ایشان را نبینند.
سلمان به جمع حاضردرمسجد بازگشت و پاسخ را طرح نمود پیامبر دانستند که
این پاسخ از خود سلمان نیست، از این روی پرسیدند:این جواب را از که
آموختی؟
سلمان عرضه داشت:سوال شما را از دخترتان پرسیدم و چنین پاسخ شنیدم.
پیامبر در این هنگام فرمودند:
جعلت فداها ابوها... ان فاطمه بضعه منی،
پدرش به فدایش باد... به راستی که فاطمه پاره ای از وجود من است.
فلسفه ای که من شدیداً به آن معتقدم، مثبت اندیشی است.
اگر یک نتیجه مثبت را در ذهنتان تصور کنید، جسم و ذهن شما
به طور طبیعی با هم تلاش می کنند تا به آن نتیجه دست یابند.
پس به جای اینکه فکر کنید اگر بیفتم زمین چه می شود، به خود بگویید،
“اگر بپرم می تونم اون شاخه رو بگیرم”
یا به جای اینکه بگویید که اگر کلیدهایتان را فراموش کنید
چه می شود، بگویید،
“حتماً کلیدهایم را می برم چون گذاشتمشون توی کیفم.”
با این طرز تفکر ما روی نتیجه ی مثبت کار متمرکز میشویم.
و زمانیکه بتوانیم کنترل افکارمان را به دست آوریم،
روی نتیجه ی کارهایمان هم میتوانیم تاثیر بگذاریم.
اگر بخواهیم در سطح گسترده تر نگاه کنیم، می بینیم که با کنترل
افکارمان می توانیم زندگیمان را تغییر دهیم.
آدم هایی را می شناسم که همیشه فقط می نشینند و از زندگیشان
شکایت می کنند. “از شغلم متنفرم”،
“چرا من اینقدر چاق و زشتم؟”،
زنم با من بدرفتاری می کند” و ….وقتی این حرف ها را از دهان حتی
نزدیکانم می شنوم، ناراحت و گهگاه عصبانی می شوم.
اگر فقط بنشینیم و غر بزنیم که چقدر روزگار در حق ما بی انصافی کرده
هیچ چیز درست نمی شود. اگر ناراحتید، روی چیزی تمرکز کنید
که فکر می کنید خوشحالتان می کند. به نتایج مثبت فکر کنید.
انتخاب با شماست. همه چیز فقط با یک فکر ساده شروع می شود.
اگر فکر می کنید اضافه وزن دارید، با خود فکر کنید که چطور یک برنامه ی
منظم ورزشی را آغاز کنید. اگر از شغلتان ناراضی هستید،
ببینید چطور می توانید مهارت های جدید به دست بیاورید
و شغلتان را تغییر دهید.
وقتی اتفاقات خوب برای ما می افتد، ما خوشحال می شویم و
احساس خوشبختی می کنیم. اما نباید برای شادی و خوشحالی تان
فقط روی این اتفاقات خوب که خیلی هم نادر هستند تکیه کنید.
کنترل اوضاع را دستتان بگیرید. خودتان را در موقعیت هایی قرار دهید
که احتمال وقوع اتفاقات خوب برایتان بیشتر شود. برای این منظور، اول باید
از خودتان بپرسید که چه چیز خوشحالتان می کند و برای رسیدن به آن
چه باید بکنید.
من به این مسئله کاملاً اعتقاد دارم که افکار ما زندگی ما را تعیین می کند،
برای شما هم فکر کنم ارزش امتحان کردن را داشته باشد.
شما می توانید با طرز تفکرتان زندگیتان را تغییر دهید.
ذهن شما می تواند بر واکنش های جسمتان تاثیر بگذارد.
اگر مثبت فکر کنید و جوانب مثبت همه چیز را ببینید،
حتی اگر زندگیتان بر وفق مرادتان هم پیش نرود،
اوضاع رفته رفته بهتر خواهد شد.
حداقل آن این است که خوشحال تر و بی دغدغه تر زندگی می کنید!
به نظرتان این بهتر نیست؟
ادامه سوالات قیصر روم از عمر که نتوانست
پاسخ دهد و از حضرت علی (ع) کمک خواست
این است :
چه چیزی است که همه ی آن دهان است ؟
امام علی (ع) :آن چه همه اش دهان است
آتش است ، هرچه در آن بیفتد می خورد و می بلعد.
چه چیزی است که همه ی آن پا است ؟
امام علی (ع) :آنچه همه اش پا است
آب است که دائما رونده است .
چه چیزی است که همه ی آن چشم است ؟
آنچه همه اش چشم است ، خورشید است
که دائما ناظر است .
چه چیزی است که همه ی آن بال است ؟
آنچه همه اش بال است ، باد است .
چه چیزی است که نفس می کشد ولی روح ندارد ؟
آن که بی روح است و نفس می کشد صبح است .
خدای متعال می فرماید :
سوگند به صبح آنگاه که نفس می کشد.
ای دل بشارت می دهم
خوش روزگاری می رسد
یا درد و غم طی می شود
یا شهریاری می رسد
ای منتظر غمگین مشو
قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق
گویی سواری می رسد
گویی که نوری می رسد
اللهم عجل لولیک الفرج