سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرکت کاروان اسرا از کربلا
عمر بن سعد ملعون شب یازدهم را تا ظهر روز یازدهم در کربلا ماند و بر کشته شدگان

خود نماز خواند و آنها را به خاک سپرد. بعد از ظهر دستور داد: دختران

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را بر شتران بى جهاز سوار کنند و غل بر گردن

 امام سجاد(علیه السلام) بزنند. آنها را مثل اسیران بردند و از قتلگاه عبور دادند.


وقتى چشم زنان به شهداء افتاد فریاد کشیدند و اشک ریزان خود را از شتران به زمین انداختند.

زینب کبرى(علیها السلام) چون نظرش به بدن مبارک امام افتاد، فرمود:

 السلام علیک یا ذبیحاً من القفا و سپس نعش برادر را به سینه خود چسبانید،

عرض کرد: اختک لک الفداء یا بن محمد المصطفى و یا قرّة عین فاطمة الزّهراء بعد با صوتى

 حزین و قلبى دردناک گفت: یا محمداه صلّى علیک ملیک السّمآء این حسین توست

که با اعضاى پاره پاره در خون خویش آغشته است، اینها دختران تواند که

اسیر شده اند، این حسین توست که بدنش بر روى خاک افتاده.

حضرت سکینه (س) جسد پدر را در بر گرفت، ناله زد و عرض نمود:

پدر جان قتل تو چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد کرد، پدر جان بنى امیّه مرا

 در کوچکى یتیم کرد، بابا زمانى که شب مى شود چه کسى مرا حمایت مى کند؟

بابا گوشواره هایم را غارت و عبایم را ربودند.

کفعمى نقل مى کند که حضرت سکینه(علیها السلام) فرموده است:

چون بدن نازنین پدرم را در آغوش گرفتم حالت اغماء به من رخ داد، در آن حال

شنیدم که پدرم مى فرمود:

شیعتى مهما شربتم ماء عذب فاذکرونى *** او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-حوادث الایام، صفحه 39.

حرکت اهل بیت امام حسین(علیه السلام) به کوفه

عصر روز یازدهم اها بیت(علیهم السلام) را با حالت اسارت به طرف کوفه حرکت دادند.

شبانه به کوفه رسیدند و آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازه هاى

کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و مثل فرماندهى که

از فتوحات خود خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-تقویم شیعه، صفحه 30




تاریخ : پنج شنبه 90/9/17 | 6:57 صبح | نویسنده : ف.س | نظرات ()

وقتی نام عاشورا به گوش می‌رسد، آتش سوزناکی از غم، دل را در بر می‌گیرد و اشک،

امان را می‌برد. وقایع دردناک عاشورا تا بعد از ظهر که هنگامه شهادت

امام حسین علیه السلام بود یکسری جنایات را به خود دید و از شهادت

امام حسین (علیه السلام) به بعد سرزمین کربلا شاهد فجایع و جنایاتی

خاص در مورد اهل بیت پیامبر بود.

سال 61 ه.ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از این که امام حسین (علیه‌السلام)

را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار

و اذیت خاندان نبوت زدند.

آن نامردان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین (علیه‌السلام) روی آوردند و اثاث و لباسها

و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای

در کشمکش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او می‌ربودند.(1)

دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و

 در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.

بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد کشید:

چه کسی حاضر است که اسب بر پشت و سینه حسین (علیه‌السلام) بتازد!

ده نفر داوطلب شدند و پیکر مطهر امام حسین(علیه‌السلام) را با سمّ اسبان

لگدکوب کردند.بعد از این اموال اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته

 به اسیری گرفتند. و آن بزرگواران را از کنار پیکر امام حسین (علیه‌السلام) گذراندند.

وقتی نگاه اهل‌بیت به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.(2)

بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد کشید:

چه کسی حاضر است که اسب بر پشت و سینه حسین (علیه‌السلام) بتازد!

ده نفر داوطلب شدند و پیکر مطهر امام حسین(علیه‌السلام) را با سمّ اسبان

 لگدکوب کردند.(3)

در عصر عاشورا عمر سعد سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را با خولی بن یزید

اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران

 و خاندان او را جمع کرده (که هفتاد دو سر بود) و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن

 و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.(4)

سپس کشته‌های خودشان را جمع کرده و دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای

اسبان لگدکوب شده امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان

در بیابان کربلا بود تا این که توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمایی امام سجاد (علیه‌السلام)

دفن شدند.(5)

شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه

در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه

 شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و

سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و ... داشته‌اند.

عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور حرکت از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و

حرم امام حسین (علیه‌السلام) را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این امانت‌های نبوت را

چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و غم و غصه کوچ می‌دهند.(6)

در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه

گوید: هرگز فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای را که زینب (س)دختر فاطمه (سلام‌الله علیها) را

از کنارکشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید ...

و امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده

و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک

بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم.

پی‌نوشت‌ها:

1- ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380.

2- سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، ص180.

3- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ص 485/ اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.

4- شیخ عباس قمی، همان، ص486، و شیخ عباس قمی، ص 351.

5- شیخ عباس قمی، همان، ص492/ اولین مقتل، پیشین، ص353.

6- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسره‌ای، انتشارات جمکران، ص490/ ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ص 351.

 




تاریخ : چهارشنبه 90/9/16 | 11:39 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

روز عاشورا و روز شهادت امام حسین علیه السلام است و در این روز در

 کربلا در وقت صباح حضرت امام حسین ع دست به دعا برداشت و گفت :


اللهم انت ثقتى فى کل کرب و انت رجائى فى کل شده الخ .


پس صف آرائى لشکر خود نمود و امر فرمود تا آتش در هیزم هاى خندق زدند که

آن خندق آتش حاجب باشد از رفتن لشکر بجانب خیمه هاى زنان .

از آنطرف عمر سعد نیز صفوف لشکر خود را آراست .


در آن زمان ، حضرت سوار بر شترى شد و ما بین دو لشکر ایستاد و اهل عراق را

ندا کرد و بعد از حمد و صلوة ، نسب خود را اظهار نمود و بیان فرمود که آیا شما

 نیستید که نامه هاى متواتر بمن نوشتید و مرا بدینجا دعوت کردید. الحال چه شده ؟

آیا من کسى را کشته ام یا کسى را آسیبى زده ام یا مالى از کسى برده ام ؟ براى

چه براى کشتن من جمع شده اید؟

عمر سعد تیرى بچله کمان گذاشت و با لشکر گفت که شهادت دهید نزد امیر که من

بودم اول کسى که تیر بجانب حسین(ع) افکند. همینکه آن تیر را افکند، لشکر او نیز

سیدالشهداء را تیر باران کردند.

حضرت فرمود باصحاب خود که خدا رحمت کند شماها را، مهیا شوید مرگى را که

چاره ندارید و در همان ساعت جماعتى از اصحاب آنجناب شهید شدند و پیوسته یک

یک بمیدان رفتند و شهید شدند تا وقت ظهر شد. ابو ثمامه عرض کرد وقت زوال است

 مى خواهیم یک نمازى دیگر با شما بجا بیاورم . از لشکر عمر سعد مهلت نماز خواستند.

آن کافران بى حیا، مهلت ندادند. لاجرم زهیر بن قین و سعید بن عبدالله خود را وقایه آن

جناب کردند و هر تیر و نیزه که وارد مى شد بر بدن خود مى خریدند تا امام نماز خود

را تمام کرد.

بالجمله ، یک یک اصحاب بمیدان رفتند و شهید شدند تا نوبت به جوانان هاشمى رسید.

 ایشان نیز یک یک ، بجهاد رفتند و بنحوى جهاد کردند و شهید شدند که از تصور حالشان

، جگرها آتش میگیرد.


جناب على اکبر، چون خواست بمیدان برود، پدر نگاه مایوسانه به قامت او کرد، گریه او را

فرو گرفت و کلمات معروفه اللهم اشهد على هولاء القوم را فرمود. على اکبر چون به

میدان رفت و جنگ کرد و تشنگى در او خیلى تاءثیر کرد، برگشت نزد پدر و گفت :

یا ابا العطش قد قتلنى و ثقل الحدید اجهدنى .


خدا داند که در این حال چه بر آن پدر مهربان گذشت که آبى نداشت که جگر تفته

 فرزندش را خنک کند. لاجرم سخت بگریست و على بمیدان برگشت و جهاد کرد

تا او را شهید کردند. همینکه پدر بالاى سر او آمد و آن بدن پاره پاره و صورت شبیه

 رسولخداص را بخون و غبار آلوده دید، صورت بآنصورت نهاد و فرمود:


قتل الله قوما قتلوک ما اجرئهم على الرحمن و على انتهاک حرمة الرسول على

الدنیا بعدک العفاء.

و هکذا ملاحظه نمود شهادت قاسم و واقعه قطع شدن دستهاى جناب ابوالفضل و

کیفیت شهادت آنمظلوم و سایر شهداء که مجال ذکر نیست .

بالاتر از همه تذکر شهادت آن طفل رضیع است . نمى دانم که سید مظلومان چه حالى

داشته آنوقتى که آن طفل را بآنجناب دادند که آبى براى او بگیرد عوض آنکه آن قوم بیحیا

آنطفل را آب دهند تیرى بگلوى نازک او زدند که آن طفل در دست پدر، جان داد و تاءمل

کن در حال عبدالله بن الحسن آن هنگامى که عموى خود را در قتلگاه میان لشکر تنها

دید از خیمه نزد آن جناب دوید، وقتى رسید که ظالمى شمشیر بلند کرده بود که

 آنحضرت زند. عبدالله گفت واى بر تو، اى فرزند خبیثه مى خواهى عموى مرا بکشى .

پس دست خود را سپر کرد. شمشیر دست مقدس او را قطع کرد و به پوست آویزان

شد. پس آن مظلوم ناله اش بلند شد که یا اماه عماه .

حضرت او را در دامن گرفت و او را تسلى میداد که حرمله او را تیرى بزد و شهید کرد.

ملاحظه کن و کیفیت شهادت خود آن مظلوم را ببین که چه گذشته بر آن حضرت

وبر اهل بیت او. خصوص آنوقتى که بجهت وداع ایشان بخیام آمد و آنها را صدا

زد و با یک یک وداع کرد و امر به صبر فرمود و آن لباس کهنه را طلبید و در زیر

 جامه هاى خود پوشیدو بمیدان رفت و رجز خواند و با آن حال تشنگى و

داغهاى کمرشکن که آن حضرتدیده بود، چه نوع مبارزت و شجاعتى از آنحضرت

ظاهر شد تا آنکه پیشانى مقدسشرا شکستند. جامه بلند کرد که خون از چهره

 پاک نماید، تیر زهر آلود سه شعبه بقلب مبارکش رسید، همینکه آن تیر را از قفا

بیرون کشید، مانند ناودان خود از جاى آن جارى شد. حضرت دستها را از آن پر

میکرد و بجانب آسمان میریخت و هم بسر و صورتخویش میمالید.

در اینوقت بواسطه آن زخم و زخمهاى فراوان دیگر که بر بدنش بود ضعف

و ناتوانى عارض آن جناب شد، از کارزار ایستاد. مالک بن یسر

بجانب آن جناب روان شد و ناسزا گفتو شمشیرى بر سر مبارکش زد که

 کلاه زیر عمامه آن حضرت مملو از خون شد و صالح بن وهب نیزه بر پهلوى

مبارکش زد که از اسب بر روى زمین افتاد.

جناب زینب چون این بدید، از خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت واخاه و اسیداه وا اهل بیتاه .

اى کاش ‍ آسمان خراب مى شد و بر زمین مى افتاد و کاش کوهها از هم مى پاشید

 و عمر سعد را فرمود: اى عمر! ابو عبدالله را مى کشند و تو او را نظاره مى کنى .

آن ملعون جواب نگفت .

زینب با لشکر فرمود: واى بر شما مگر میان شما یکنفر مسلمان نیست . احدى جواب

او را نداد و بالجمله شمر لشکر را ندا کرد که مادر بر شماها بگرید چه انتظار مى برید،

چرا کار حسین را تمام نمیکنید. پس همگى بر آن حضرت از هر سو حمله کردند.


حصین بن نمیر تیرى بر دهان مقدسش زد و ابو ایوب غنوى تیرى بر حلقوم شریفش زد

 و رزعة بن شریک ضربتى بر شانه چپش زد و سنان بن انس نیزه بر گلوى مبارکش

فرو برد و تیرى بر نحر شریف آن مظلوم زد.

پس آن جناب را شهید کردند بنحوى که ذکرش را شایسته نمى دانم . پس از آن ، بدن

مقدسش را برهنه کردند و لشکر بخیام محترمش ریختند و آنچه در خیمه ها بود، بردند و

زنهاى داغدیده را بیازردند. زنها ناله هاشان بلند شد. عمر سعد بجانب خیام آمد. زنها

نزدیک او جمع شدند و چنان صیحه کشیدند و گریستند که ابن سعد بحال آنها رقت کرد.

فریاد زد که کسى متعرض ایشان نشود. زنها خواهش لباسهاى ربوده خود را نمودند.

عمر سعد حکم به رد کرد، لکن کسى بر ایشان رد نکرد و این واقعه ، مفصل است و

مقام را گنجایش بیش از این نیست والى الله المشتکى و هو المستعان .

شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارى از کارهاى دنیا نشوند

و از براى خانه خود چیزى ذخیره نکنند و مشغول گریه و نوحه و مصیبت

باشند و تعزیت حضرت امام حسین علیه السلام را اقامه نمایند و بماتم

اشتغال نمایند چنانچه درماتم عزیزترین اولاد و اقارب خود اشتغال

مى نمایند و زیارت کنندحضرت سید الشهداء را بزیارات عاشورا و سعى

کنند بر نفرین و لعن بر قاتلان آن حضرت و تعزیت گویند یکدیگر را در

مصیبت آنحضرت و بگویند:


اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاکم

من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدى من آل محمد علیهم السلام .





تاریخ : سه شنبه 90/9/15 | 9:27 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

شب عاشورا است و در این شب جناب سید الشهداء اصحاب خود را جمع کرد و

خطبه اى خواند و کلماتى با آنها فرمود که حاصلش آنکه من بیعت خود را از شما

 برداشتم و شما را باختیار خودتان گذاشتم تا بهر جانب که خواهید کوچ دهید و

اکنون پرده شب ، شما را فرو گرفته . شب رامطیه رهوار خود قرار دهید و بهر سو

که خواهید بروید. اهل بیتش عرض کردند: براى چه این کار بکنیم آیا براى اینکه بعد

از تو زندگى کنیم . خداوند هرگز نگذارد که ما این کار نا شایسته را دیدار کنیم و

اصحاب نیز هر یک باین نحو کلماتى گفتند و شهادت در خدمت آن حضرت را بر

زندگى دنیا اختیار نمودند.

از جناب على بن الحسین علیه السلام روایت است که فرمود: در آن شبى که

پدرم در صباح آن شهید شد من بحالت مرض ‍ نشسته بودم و عمه ام زینب پرستارى

من مى کرد و که ناگاه دیدم ، پدرم کناره گرفت و بخیمه خود رفت و با آن جناب بود

جون آزاد کرده ابوذر و شمشیر آنجناب را اصلاح مى نمود. پدرم مى گفت : یادهر اف

لک من خلیل الخ . و این ابیات را دو دفعه یا سه مرتبه انشاد فرمود و من حفظ کردم .

پس چون دانستم که از خواندن آنها چه اراده کرده ، گریه گلویم را گرفت ، بر آن صبر

نمودم و اظهار جزع ننمودم و لکن عمه ام زینب چون این کلمات را بشنید خویشتن دارى

نتوانست کرد، چه زنها را حالت رقت و جزع بیشتر است .

پس برخاست و به جانب آنحضرت شتافت و گفت : ای کاش

مرگ ، مرا نابود ساختى و این زندگى از من برداشتى . این وقت زمانى را ماند که

مادرم و پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفته ، چه اى برادر! تو جانشین گذشتگان

و فریادرس بازماندگانى .


حضرت بجانب او نظر کرد و فرمود: ای خواهر نگران مباش که شیطان حلم ترا نرباید

 و اشگ در چشمهاى مبارکش ‍ بگشت و باین مثل تمثل جست :


لو ترک القطا لنام : یعنى اگر صیاد، مرغ قطا را بحال خود گذاشتى ، آن حیوان در

آشیانه خود، شاد بخفتى .

زینب گفت : یا ویلتاه ، آیا به ستم جان شریفت گرفته خواهد شد. پس این مطلب

بیشتر دل مرا مجروح خواهد کرد و غصه آن بر من سخت تر اثر خواهد نمود.

پس لطمه بر صورت خود زد و بر رو افتاد و غش کرد.


پس جناب امام حسین ع آب بر صورت او بپاشید تا بهوش آمد و او را بکلماتى چند

تسلیت داد. پس از آن فرمود: اى خواهر من ! ترا قسم مى دهم و باید که به قسم

من عمل کنى . گاهى که من کشته شوم ، گریبان در مرگ من چاک مزنى و چهره

خویش را بناخن نخراشى و از براى شهادت من بویل و ثبور فریاد نکنى . پس

سید سجاد ع فرمود که پدرم عمه ام را آورد و در نزد من نشانید.

روایت است که حضرت امام حسین علیه السلام در آن شب فرمود که خیمه هاى

 حرم محترم را بیکدیگر متصل کردند و بر دور آنها خندقى حفر کردند و از هیزم پر کردند

 که جنگ از یکطرف باشد و دشمن نتواند متعرض خیام حرم شود.


خدا داند که آن خداپرستان در آن شب آخر عمرشان چه زحمتها کشیدند از حفر خندق

و جمع کردند هیزم و تحصیل آب براى وضو و غسل و شستن جامه هاى خویش که

 کفنهاى ایشان بود و چه عبادتها و تضرعات و مناجات با قاضى الحاجات که در آن

شب بجا آوردند و پیوسته صداى تلاوت و عبادت از عسکر سعادت اثر آن نور دیده

خیرالبشر بلند بود و شایسته است که شیعیان بآن سعادتمندان تاءسى کنند و

 این شب را بعبادت و تلاوت و گریه و اندوه احیاء دارند.




تاریخ : سه شنبه 90/9/15 | 8:34 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

روز تاسوعا است و روزی است که شمر بن ذى الجوشن با نامه

 ابن زیاد در باب قتل امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد و

ابن سعد بر حسب آن نامه ، مهیاى قتل آنحضرت شد. لاجرم

وقت عصر بود که لشکر خود را بانگ زد که : یا خیل الله ارکبى

و بالجنة ابشرى .

جنود نامسعود او سوار شد ورو به سپاه سید الشهداء آوردند در حالیکه

آن حضرت در پیش خیمه ، شمشیر خود را در بر گرفته بود و سر

به زانو نهاده بود و بخواب رفته بود. خانم زینب (س)چون هیاهوى

 لشکر را شنید، به نزد برادر دوید، عرض کرد: برادر مگر صداهاى

 لشکر را نمی شنوید که نزدیک شده اند. پس حضرت سر از زانو

برداشت و خواهر را فرمود که ای خواهر اکنون رسول خدا (ص)را در

 خواب دیدم که بمن فرمود: تو بسوى من خواهى آمد.

حضرت زینب(س) تا این خبر را شنید، بر صورت زد و واویلا گفت .

حضرت فرمود که ای خواهر ویل و عذاب از براى تو نیست ، صبر

کن و ساکت باش ، خدا ترا رحمت کند.

پس جناب عباس را فرستاد تا تحقیق کند چه مطلب شده چون معلوم کرد

 که بناى قتل است ، آن شب را حضرت از ایشان مهلت خواست که

قدرى نماز و دعا و استغفار بجا آورد و بالجمله این روز، روز

اندوه و حزن اهل بیت ع است .

شیخ کلینى از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت

فرمود: تاسوعا روزى بود که امام حسین علیه السلام و اصحابش را

 در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتال آنحضرت اجتماع

کردند و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند بسبب کثرت سپاه

و بسیارى لشکر که براى آنها جمع شده بود و امام حسین ع و

اصحابش ضعیف شمردند و یقین کردند که یاورى از براى آن

حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند نمود.

پس فرمود پدرم : فداى آن ضعیف غریب .

1.محاصره خیمه ها در کربلا


امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که

حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام

بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر

کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،

وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری

از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.1

2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام


در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و

 برادرانش امان نامه آورد . 2آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:

"أین بنو اختنا": "پسران خواهر ما کجایند"؟ ولی آن بزرگواران

جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید

اگر چه فاسق است.

حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟

شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما

خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.

حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:"لعنت خدا بر تو

 وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه

پسر رسول خدا را امان نباشد"؟!3

3.در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام


در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک

شب دیگر مهلت گرفتتند.4چون عمر سعد لشکر را آماده جنگ با

امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به

برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.

آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.5

4.آمدن لشکر تازه نفس به کربلا


در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،

وشمر نامه ابن زیاد را آورد.6

5.خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش


در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای

قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.

6. یک شب مهلت برای راز و نیاز


پس حضرت عباس ( علیه السلام ) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و

شب عاشورا را برای نماز وعبادت مهلت خواست عمربن سعد در

موافقت با این درخواست مردد بود وسرانجام ازلشکریان خود پرسید

که : چه باید کرد ؟
عمروبن حجاج گفت : سبحان الله اگراهل دیلم ( کنایه ازمردم بیگانه )

و کفارازتو چنین تقاضائی می کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی .

 
قیس بن اشعث گفت : درخواست آنها را اجابت کن بجان خودم سوگند

که آنها صبح فردا با توخواهند جنگید .

ابن سعد گفت : بخدا سوگند که اگربدانم چنین کنندهرگز با درخواست

آنها موافقت نکنم .

و عاقبت فرستاده ابن سعد به نزد حضرت عباس بن علی ( علیه السلام )

 آمد و گفت :

ما به شما تا فردا مهلت می دهیم اگرتسلیم شدید شما را به نزد عبیدالله

 بن زیاد خواهیم فرستاد واگر سرباززدید ، دست ازشما برنخواهیم داشت .

منبع:
1 .کافی:ج4 ص 174.
2.اعلام الوری :ج1 ص455. فیض العلام:ص143.بحار الانوار :ج44ص361.
3از مدینه تا مدینه :ص381_382
4.اعلام الوری:ج1 ص455.فیض العلام:ص146.بحارالانوار :ج44ص392.
5 .مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.
6.اعلام الوری :ج1 ص455.فیض العلام:ص146.
7. مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی




تاریخ : دوشنبه 90/9/14 | 5:44 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
وبلاگicon
Online User