کنج خرابه ای، نور به آسمان حواله می کند.
سایبانی نیست؛ سوز آتش، جسم ها را می گدازد
و سوزاننده تر، زخم زبانی است که از گوشه و کنار،
شعاع قلب ها را درمی نوردد.
صبر، خسته و خسته تر می شود؛
اما کسی هست که صبر را خسته کرده است.
گرده ای که هیچ گاه از آتش زخم زبان خمیده نشد
و حتی در طوفان بلا گفت:
«ما رأیت الاّ جمیلا.»
بساط جور را جوابی نبود.کسی یارای مصاف نداشت.
صدایی از آسمان می گفت:
کسی جز او، داغ برادر را چنین، تاب نمی آورد!
منبع:http://razebehesht7.blogfa.com/
تاریخ : دوشنبه 92/8/20 | 1:31 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()