امام حسن عسکری (ع) فرمودند:
از جمله گنـاهانى کـه آمرزیده نشود ایـن است که
[آدمى ] بگوید: اى کاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نکنند.
سپس فرمودند:
شرک در میان مردم از جنبش مورچه
بر روپوش سیاه در شب تار نهان تر است.
ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود
خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند
بازرگانان قریش هر سال یک بار به سوی شام و یک بار
به سوی یمن می رفتند .ابوطالب عموی پیامبر (ص) نیز
گاه در این سفر های تجاری شرکت می کرد .
پیامبر (ص) در یکی از سفرها او را همراهی کرد .
رسول خدا هشت سال بیشتر نداشت که به شام سفر کرد .
کاروان به راه افتاد .
در طول مسیر معجزات فراوانی به برکت وجود مقدّس آن حضرت
پیش آمد ؛ از جمله :
1- در گرمای شدید هوا ، ابری به سان برف ، در تمام مسیر بالای سر
حضرتش سایه می افکند .
2- هر جا می رسیدند ، حوض های بی آب ، پر آب می شد و زمین
خشکیده ، سرسبز می گشت .
3-شتران از حرکت باز مانده ، به دست آن حضرت ، به حرکت
در می آمدند.
4- درخت خشکیده ای که نزدیک دیر بود ، شاداب و سرسبز شد
و میوه دار گشت .
معجزات پیامبر (ص) :
1- آنچه به آسمان و اجرام سماوی مربوط می شود: شق ّالقمر(دوپاره کردن ماه ) ، ردّشمس(بازگرداندن خورشید به وسط آسمان در وقت فضیلت نماز عصر)
سایه انداختن ابر ، نزول مائده ، طعام برای حضرتش در آسمان
2- آن چه به جمادات و گیاهان مربوط می شود : سلام کردن سنگ و درخت به آن حضرت ، تسبیح گفتن سنگریزه در دست رسول خدا (ص) ،ناله ی ستون مسجد در فراق آن حضرت ، شمشیر شدن چوب یا برگ نخل برای افراد متعدد در جنگ ها و ..
3-آن چه در حیوانات ظاهر شد : به زبان آمدن گوساله ای و دعوت مردم به نبوت آن حضرت ، سخن گفتن گرگ و شتر و سوسمار و بچه آهو و گو سفند بریان زهر آلوده و.. با آن حضرت
4-زنده کردن مردگان و شفای بیماران ، حیات بخشیدن به بزغاله ای که مرد انصاری برای پیامبر (ص) ذبح کرده بود ، سخن گفتن فاطمه بنت اسد در قبر با آن حضرت ، جان دادن به جوان انصاری که از دنیا رفته بود ...
5- ظهور نشانه های قدرت الهی در هلاک شدن جمعی که حضرتش را استهزاء می کردند و بی اثر شدن کید دشمنان حضرتش مانند ابوجهل ، ابو لهب و امّ جمیل همسر او ، عامربن طفیل و ..
6- خبر دادن آن حضرت از وقایع آینده و قضایای غیبی مانند خبر دادن به ابوذر در مورد تنهایی او در اخر عمر و مرگ او در بیابان زبده وخبر دادن از شهید شدن عمار یاسر به دست سرکشان ، خبر دادن از شهادت حضرت زهرا (س) و امیر المؤمنین (ع)و امام حسین (ع) با تفصیل وقایع و ..
منبع : منتهی الامال / ج1/ باب 1/ فصل5
مردی از علی علیه السلام خواست که اخلاق پسندیده پیامبر را
توصیف کند. آن حضرت فرمود: «تو نعمتهای دنیا را بشمار تا من نیز
خصوصیات اخلاقی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را
برای تو بشمارم». آن مرد گفت: چگونه نعمتهای خدا را میتوان
به شماره آورد، در حالیکه خداوند خود میفرماید:«اگربخواهید
نعمتهای خدا را بشمارید نمیتوانید آنها را به پایان ببرید».
علی علیه السلام به آن مرد فرمود: «خداوند در قرآن میفرماید
قُل: مَتاعُ الدُّنیاقَلیلٌ؛ متاع و نعمتهای دنیا اندک است؛
اما در توصیف اخلاق پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
تو صاحب خوی بسیار بزرگی هستی. وقتی تو ازشمارش
چیز اندک ناتوانی، من چگونه امر عظیمی چون
ویژگیهای اخلاقی پیامبر (ص)را بشمارم؟
حضرت محمد(ص)تنها فرزند عبداللّه و آمنه بود. زمانی که به دنیا آمد پدرش عبداللّه،
چشماز جهان فرو بسته بود. مادر از همان روزهای نخست تولد پیامبر(ص) دریافت که
شیرکافی برای ریختن در کام نوازدش ندارد. او را به زنی به نام ثویبه سپردند،او هم
شیرکافی نداشت و سپس حلیمه از تیره; بدویان سعدیه،عهده دار شیردهی به
پیامبر(ص) شد. حلیمه،طفل را در آغوش گرفت و روانه بادیه شد. رسم اهل مکه
چنین بود که نوزادان را به دایگان می سپردند تا آنان از شرّ هوای بد و وباخیز مکه،در
امان بمانند و از هوای پاک و مناسب صحرا بهره مند شوند و توان مقابله با مشکلات
و سختیهای زندگی را به دست آورند. علاوه بر آن فصاحت زبان آنان در میان اهل بادیه
تقویت شود. همچنین زندگی در صحرا و بادیه به دلیل دور بودن آدمی از اشغالات زندگی
شهری،زمینه و فرصت اندیشه در اسرار طبیعت را فراهم میآورد و موجب بروز ذوق و
قریحه های پاک در آدمی می شود. البته به شرط آن که زندگی در صحرا،استمرار
نیابد و طولانی نشود.
دوره توقف پیامبر(ص) در بادیه متفاوت گزارش شده است. برخی منابع،دو سال
و برخی دیگر چهار سال را ذکر میکنند. صاحب طبقات مینویسد چون رسول(ص)
به چهار سالگی رسید،هر روز صبح همراه برادر و خواهر شیری خود،چهار پایان
را به نزدیک قبیله برای چرا می برد. گذران دوران کودکی در فضای باز و گشاده
صحرا،بی گمان زمینه بازی،تفریح،جست و خیز و تخلیه انرژی و رشد جسمی
و روحی را برای کودکان فراهم میآورد. پیامبر(ص) نیز که پسر بچه چالاکی بود
و به دلیل گذران چند سال اول کودکیاش در صحرا،از این امر مستثنی نبوده است.
بخصوص که محمد(ص) در دوران طفولیت،برادر و خواهر شیری هم داشته و بطور
طبیعی با آنان بازی می کرده و گوسفندان را به چرا می برده است.
با این حال در منابع سیره و حدیث از بازی های پیامبر(ص) با دیگر کودکان اخبار
و روایات زیادی نقل نشده است.
در گزارشی میخوانیم که پیامبر(ص)چون شش ساله شد،آمنه او را نزد
دایی های آن حضرت(ص) که در محله بنی عدی بن نجار شهر یثرب
(مدینةالنبی) بودند،برد تا با ایشان دیدار کند. رسول خدا(ص) برخی از
خاطرات این سفر را درحافظه داشت و چون پس از هجرت،به محله بنی عدی
بن نجار رفت،آن جا را شناخت و فرمود:من با انیسه دخترکی از انصار در اینجا بازی
می کردم و همراه پسر بچه های دایی هایم،پرندگانی را که اینجا می نشستند،
می پراندیم و چون به خانه ای نگاه کرد،فرمود:مادرم مرا در این خانه منزل داد و در
استخر آب چاه بنی عدی بن نجار،شنا کردن را بخوبی آموختم. همچنین در جایی دیگر،
رسول خدا(ص) فرمود:من با بچه های قریش برای نوعی بازی،از این طرف و آن طرف،
سنگ تهیه می کردیم. محمد(ص) از دوران کودکی در بادیه به شبانی می پرداخت
و بعداً نیز پس از انتقال به خانه ابوطالب و با توجه به فقر و تنگدستی او و سنت
جوامع قدیم که کودکان را از همان آغاز سن رشد به کار و یاری بر معیشت خانه
وا میداشتند؛ابتدا وظیفه شبانی خویشاوندان را عهده دار گردید و سپس به شبانی
گله های مکّیان پرداخت. در این دوران،پیامبر(ص) حلم و شفقت را نیک آموخت و
خود را برای تحمل سختیهای اینده رسالت آماده کرد و امکان یافت تا هم از فرهنگ
بت پرستی و سنن اجتماعی به دور باشد و هم فرصت اندیشه در عظمت هستی
و شگفتی های خلقت را پیدا کند. بنابراین حضور موقت پیامبر(ص) در بادیه و پرداختن
به شبانی از کودکی تا سالهای بعد،تأثیرات مثبتی بر شخصیت رسول خدا(ص) داشت
و او را برای دوران بزرگسالی و وظیفه سنگین رسالت آماده کرد؛لذا او در این سالها از
زندگی در صحرا و بادیه،جز آموزه های مثبت را بدست نیاورد و خشونت صحرا بر روان او
چیره نشد. اما در کنار این عوامل،برخی از پژوهشگران به زمینه ها و عوامل دیگری
اشاره کرده اند که می توانست بر شخصیت محمد(ص) تأثیرات دوگانه داشته باشد.
یکی از این عوامل یتیمی او بود.
پیامبر(ص) پس از آن که در شش سالگی مادر خود را از دست داد،درهشت سالگی
به سوگ پدر بزرگ مهربان خود نشست. یتیم عبداللّه را به سفارش جدّش به
خانه ابوطالب انتقال دادند. ابوطالب در زندگی خویش،تنگدستی و بزرگواری را
با یکدیگر جمع کرده بود. فقر خانه ابو طالب،محمد(ص) را با گرسنگی آشنا کرد.
اما یتیمی و سختیهای دوران کودکی که به طور طبیعی بر روح و روان کودک اثر
میگذارد؛بر شخصیت پیامبر(ص) تأثیر منفی نداشت. گرچه حضرت محمد(ص) از
آغاز تولد،از محبت پدر محروم بود و تنها شش سال به همراه مادر بود در این مدت
هم،چند سال دوران شیرخوارگی خود را در نزد حلیمه بسر میبرد؛
اما از نظر روحی و عاطفی افراد مهربان و دلسوزی چون پدر بزرگ
و عمو،جایگزین مناسبی برای پدر و مادر او به شمار می رفتند و با
محبتها و نوازشهای بیدریغ،خلاء نبودن پدر و مادر را برای او پر میکردند.
حضرت محمد(ص) تا دوران جوانی همچنان در خانه و همراه عموی مهربان خود
زندگی میکرد. لذا در دوران کودکی،نوجوانی و جوانی همه با او مهربان بودند
و او جز نوازش و احترام و محبت از سرپرستان خود چیزی ندید. هر چند که
پیامبر (ص) در کنار این محبتها،سختیها و تنگناهای معیشت را درک کرد و
بخصوص در خانه ابوطالب که عیالوار و تنگدست بود،فقر را با تمام وجود چشید؛ا
ما فقر و سختی هرگز در وجود او،تبدیل به عقده نگشت و او را در زندگی اینده به
سوی فزون خواهی نکشاند. فقر خانه ابوطالب در کودکی و نوجوانی پیامبر(ص)
برای او زمینه معرفتی فراهم کرد که در پرتو آن،فقر را بشناسد و درد فقیران را
لمس کند و همواره به یاد ایشان باشد و راه نجاتشان را جستجو کند.
منشأ کرامت و بزرگواری عمیقی که در روان محمد(ص) بوجود آمد،بی گمان
الهیست. زندگی سختی که یتیم عبداللّه در متن آن پرورش یافت،به طور
طبیعی می بایست او را فرد گرا و عاری از کرامت و بزرگواری بار آورد اما
در سیره پیامبر (ص) نه تنها فردگرایی،خودبینی، پرخاشگری و عدم تعادل
عاطفی مشاهده و گزارش نشده است،بلکه او اینه روحش را تنها به روی فضایل
موجود جامعه خویش گشود و تنها آن چه را که با فطرت انسانی سازگار است،
در خود پروراند.
علاوه بر آن محرومیت از نعمت پدر و مادر در دوران کودکی،بر روح و روان محمد(ص)
تأثیرات مثبتی بر جای گذاشت که مهمترین آنها،استقلال شخصیت او بود.
عدم پرورش محمد(ص)در دامان پدر و مادر،بویژه در دوران کودکی،مانع از آن
شد که رسوم و سنّتها و ارزشهای جامعه جاهلی در ذهن او رسوخ کند و
سرپرستان او نیز به خاطر ممانعت از دل آزردگی یتیم خویش، نمیتوانستند
در این جهت بر او سختگیری کنند. علاوه بر آن گویا دست تقدیر چنین رقم خورده بود
که پیامبر(ص) کسی را تکیه گاه همیشگی خود برنگزیند تا بتواند تکیه گاه و ملجأ
حقیقی را بیابد.