«این داستان رو بخون و ببین
آیا به اندازه ی یک زنبور، امام زمان (عج) رو یاری کردی؟»
زنبور عسلی در اطراف آتش بر افروخته نمرودیان پرواز می کرد.
حضرت ابراهیم از او پرسید:
زنبور، در اطراف آتش چه می کنی؟
آیا نمی ترسی که سوخته شوی؟
زنبور گفت: یا ابراهیم (ع)آمده ام تا آتش را خاموش کنم!
ابراهیم(ع)(با خنده) گفت:
تو مگر نمی فهمی آب دهان کوچک تو هیچ
تاثیری بر این آتش ندارد؟
زنبور گفت: چرا می خندی یا ابراهیم(ع)؟
من به خاموش شدن یا نشدن آتش نمی اندیشم،
بلکه به این می اندیشم که اگر روزی از من بپرسند
آن هنگام که ابراهیم (ع)در آتش بود تو چه می کردی؟
بتوانم بگویم من نیز در کار خاموش کردن آتش بودم .
راستی با طفل
«عبدالله بن عامر گوید: پیامبر خدا به خانه ما آمد،
در حالیکه من طفلی خردسال بودم. پس برای بازی رفتم.
مادرم گفت: عبدالله! بیا تا به تو چیزی بدهم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چه میخواهی به او بدهی؟
مادرم عرض کرد: خرما! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
اگر به او خرما ندهی، گناه یک دروغ بر تو نوشته میشود».
پرهیز از دروغ در کسب و کار
آوردهاند یکی از دوستان امام صادق علیه السلام به وی گفت:
من میخواهم مشغول تجارت و کاسبی بشوم،
خواهش میکنم در حق من دعا کنید.
امام علیه السلام فرمود: تو را به راستگویی سفارش میکنم.
هرگز دروغ مگو و عیب کالای خود را از مشتری پنهان مدار
و مردم را مغبون نکن و راضی مباش بر مردم،
مگر به آن چیزهایی که برای خود راضی هستی.
حق بده و حق بگیر؛
زیرا تاجرِ راستگو در قیامت روسفید خواهد بود
و دعا زیاد بخوان که خداوند به کار تو برکت میدهد
سخنرانی هایش کوتاه بود و پندهایش چند کلمه بیشتر نبود .
با هر وضو مسواک می زد . هرگاه وارد خانه می شد مسواک می زد.
هربار از خواب بر می خاست مسواک می زد و می فرمود: مسواک زدن روش پیامبران است.
دستمالی داشت که پس از وضو ، صورت خود را با آن پاک می کرد .
می فرمود : تا می توانید پاکیزه باشید چون خداوند ، اسلام را بر پایه ی پاکیزگی قرار داده و فقط انسان پاکیزه وارد بهشت می شود .
هر وقت لباس نویی می پوشید ، لباس قبلی اش را به درماندگان می بخشید .
مردم را از پوشیدن لباس هایی که آنها را انگشت نما کند ، منع می کرد.
داستان تولد پیامبر اسلام را بارها شنیده ایم
اما آن داستان از زبان امامان بسیار شنیدنی تر است .
حضرت علی (ع) فرموده اند :
روزی که پیامبر به دنیا آمد ،
همه ی بت های کعبه با صورت روی زمین افتاده بودند
و یک صدایی از آسمان شنیده می شد که می گفت :
« حق آمد و باطل نابود شد . چون حتما باطل نابود خواهد شد .»
امام صادق (ع) فرموده اند:
روزی که پیامبر (ص) متولد شدند
شیطان از اطلاعات آسمانی محروم شد
و شیطان ها بوسیله ی ستارگان سنگ باران شدند ...
صبح روز تولد پیامبر(ص) همه ی بت هارا شکستند
و اگر بتی سالم مانده بود ، با صورت روی زمین افتاده بود ...
ایوان کسری در آن شب به لرزه در آمد
و چهارده تا ار کنگره های آن فرو ریخت .
دریاچه ساوه خشک شد .
آتش آتشکده ی ایران که هزار سال روشن مانده بود خاموش شد .
رود دجله طغیان کرد
و پل و ساختمانی که روی آن ساخته بودند ، خراب شد .
در آن شب نوری از ناحیه ی حجاز می تابید
که همه ی مشرق زمین را فرا گرفته بود .
همه ی پادشاهان دنیا از روی تخت به زمین افتاده بودند
و آن روز نمی توانستند حرف بزنند .
دانش کاهنان از انها گرفته شده بود .
سحر جادو گران باطل شد بود ...
امام علی (ع) در یکی از نامه هایش
به محمدبن ابی بکر نوشت :
پیغمبر(ص) به من فرمود :
من بر امتم از مؤمن و مشرک نمی ترسم.
زیرا خداوند مؤمن را به سبب ایمانش باز می دارد
و مشرک را به خاطر شرکش خوار می کند ؛
ولی بر شما از هر منافق دل دانا زبان می ترسم
که آن چه می پسندید می گوید
و آن چه ناشایست می دانید انجام میدهد.
نهج البلاغه/خطبه 16