تمام علما و مفسرین شیعه و اکثر علما و مفسرین اهل سنت بر این باورند
که سوره هل اتی ـ یا همان سورهی مبارکهی انسان ـ در شأن علی(ع)
و اهل بیت پیامبر (ص) نازل شده است.
انفاق، ایثار، سخاوت و جود امیرالمؤمنین علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص)
زبانزد خاص و عام و حتی دشمنان آنان است. آیات قرآن کریم هم ـ مانند
آیهی ولایت (آیه 55 سوره مائده) و نیز سوره مبارکهی انسان ـ گواه
انفاق، ایثار، جود و سخاوت علی(ع) و خانواده بزرگوارش هستند.
سورهی انسان درباره چه کسانی نازل شده است؟
سوره انسان هفتاد و ششمین سوره قرآن کریم است و در جزء 29 قرار دارد.
این سوره نامهای دیگری نیز دارد که مشهورترین آنها «دهر» و «هل اتی» است.
تمامی علماء و مفسرین شیعه، و نیز اکثر علماء و مفسرین اهل سنت بر
این باورند که سورهی انسان در مدح و شأن اهلبیت(ع) نازل شده است؛
اما برخی میگویند که کل سوره را جبرئیل در شأن اهلبیت(ع) به پیامبرش
هدیه کرد، و برخی میگویند که تنها آیات 7 تا 11 ـ یعنی « یُوفُونَ بِالنَّذر
وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا ؛ ویُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا
وَأَسِیرًا ؛ إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا ؛ إِنَّا نَخَافُ
مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا و ...» ـ در شأن اهل بیت(ع) است.
شأن نزول این سوره
امام حسن و امام حسین ـ علیهما السلام ـ در کودکی بیمار شدند.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همراه دو نفر از اصحاب از آنها عیادت کرد.
یکی از اصحاب به علی علیه السلام عرض کرد: « چه خوب بود برای
شفای دو فرزندت نذری برای خدا میکردی».
حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «نذر میکنم اگر خوب شدند سه روز
را روزه بگیرم». فاطمه(س) نیز چنین گفت. امام حسن و حسین علیهما السلام
هم گفتند: « ما نیز سه روز روزه می گیریم.» فضه، کنیز آنان، نیز
همین نذر را کرد.
چندی نگذشت که حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ شفا یافتند.
همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه نبود.
لذا علی(ع) مقداری پول تهیه کرد و آرد خرید.
علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد.
سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمومنین
اولین تکه را برداشت، مسکینی در خانه را زد و گفت: «السلام علیکم
یا اهل بیت محمد! من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه میخورید به من
بخورانید. خداوند از نعمتهای بهشت به شما بدهد!» همه اهل خانه هر پنج
قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند.
فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله علیها یک سوم دیگر
از آرد کرد و پنج قرص نان پخت. بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره
نشستند، یتیمی به در خانه آمد و گفت: « السلام علیکم اهل بیت محمد!
من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه میخورید به من نیز بدهید. خداوند شما را
از نعمت های بهشتی اطعام کند.» همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه
سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند.
فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد
و گفت:« السلام علیکم یا اهل بیت محمد! ما را اسیر می کنید و به بند
می کشید، اما به ما غذا نمیدهید؟» آن شب نیز همه نانهای خود را به
اسیر دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند.
فردای آن روز رسول خدا(ص) حسن و حسین را دید که از فرط گرسنگی
مانند جوجه به خود می لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود:
« ای اباالحسن! حالت شما مرا سخت ناراحت میکند. نزد دخترم فاطمه برویم.»
نزد فاطمه(س) رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار
ضعف شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است. پیامبر(ص) او را به
سینه چسباند و گفت: «به خدا پناه میبرم. شما سه روز است که گرسنهاید!»
جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد! آنچه را خداوند برای تو
در باره اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.»
پیامبر (ص)فرمود: «چیست؟»
«جبرئیل» آیات آغازین سورهی « هل اتی » را قرائت کرد تا رسید به آیه « انّ هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا.»...
آیتالله ناصر مکارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، جلد 5.
· جواد محدثی، آشنایی با سورهها (شناخت سورههای قرآن) ، 1374، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
· علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج20
میگویند مرویست که: چون بر سر مریضی هفت مرتبه دعای زیر
خوانده شود اگر اجلش نرسیده باشد بزودی شفا یابد
و دعا این است:
« اَسئَلُ اللهَ الْعَظیم رَبّ الْعَرشِ الْعَظیم اَنْ یَشْفیکَ »
(از خدای عظیم پرورش دهنده عرش عظیم مسئلت میکنم
که تو را شفا دهد.)1
مرویست که برای رفع تمامی امراض این دعا را بر آنها بخوان:
« یا مُنْزِلَ الشَّفآءِ و مُذْهِبَ الدّآءَ صَلّ عَلی مُحَمَّدٍ و الِهِ و
اَنْزِلْ علی و جمعی الشَفآءَ »
(ای خدایی که نازل کننده شفائی و برنده درد و مرض هستی!
بر محمد و آل او درود فرست و شفا را بر دردم نازل کن.)2
1) زبدة الدّعوات
2) ادعیه عافیت
معنای لغوی و اصطلاحی مباهله
مباهله در اصل از «بَهل» به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است.
اما مباهله به معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است. کیفیت مباهله به این
گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع
شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و
مجازات کند.
شرح مختصر واقعه مباهله
هجری اتفاق افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد. وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.
مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم
موقعیت جغرافیایی
قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح علیه السلام گرویده بودند.
بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن
دعوت به اسلام
پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم برای گزاردن
رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا
نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم
چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران
را به آیین اسلام دعوت فرمود.
نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به اسقف نجران
مشروح نامه پیامبر به اسقف نجران چنین بود: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و
یعقوب. [این نامه ایست] از محمد، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم و
اسحاق و یعقوب را ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا فرا
می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در
ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی مالیات
(جزیه) بپردازید [تا در برابر این مبلغ، از جان و مال شما دفاع کند] و در غیر این
صورت به شما اعلام خطر می شود».
عکس العمل نجرانی ها
نمایندگان پیامبر که حامل نامه دعوت به اسلام از جانب پیامبر بودند، وارد نجران
شدند و نامه را به اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به
مشورت پرداخت. یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها
از پیشوایان خود شنیده ایم که روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان
اسماعیل انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد ـ که از اولاد اسماعیل است
ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی به عنوان هیئت
نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد صلی الله علیه و آله وسلم
تماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی کنند.
گفتگوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با هیئت نجرانی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مذاکره ای که با هیئت نجرانی در مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسی علیه السلام بدون واسطه پدر می دانستند. در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب پیامبر جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، با بیان شباهت تولد حضرت عیسی علیه السلام و حضرت آدم علیه السلام ، یادآوری می کند که آدم را با قدرت بی پایان خود، بدون این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این باشد که مسیح فرزند خداست، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر. اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود، دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.
مباهله، آخرین حربه
خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی علیه السلام می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند. بنابراین پیامبر، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت. خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».
دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله
در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند. نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.
در میعادگاه چه گذشت؟
طبق توافق قبلی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش دارد، دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و علی و زهرا علیهماالسلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد. بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.
سخنان ابوحارثه درباره مصالحه
هنگامی که هیئت نجرانی پیامبر را در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد. اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».
سرانجام مباهله
ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم». پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.
مباهله، اثبات صدق دعوت پیامبر
مباهله پیامبر با نصرانیان نجران، از دو جنبه نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد. نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر کسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر به درستی دعوتش می باشد که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.
مباهله، سند عظمت اهل بیت
مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی علیهم السلام بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین علیهماالسلام هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه علیهاالسلام و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی علیه السلام بوده است. این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره دارد که علی علیه السلام در منزلت جان و نفس پیامبر است.
دو روایت در شأن اهل بیت
در کتاب عیون اخبار الرّضا درباره مجلس بحثی که مأمون در دربار خود تشکیل داده بود، چنین آمده است: امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به دنبال نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را با خود به مباهله برد. این مزیّتی است که هیچ کس در آن بر اهل بیت پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که قبل از آن، هیچ کس از آن برخوردار نبوده است».
در کتاب غایة المرام به نقل از صحیح مسلم آمده است: روزی معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: چرا ابوتراب را دشنام نمی گویی؟ گفت: از آن وقت که به یاد سه چیز افتادم که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره علی فرمود، از این کار صرف نظر کردم. یکی آن بود که وقتی آیه مباهله نازل شد پیغمبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد و سپس فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی؛ خدایا، اینها خاصّان منند»...
نزول آیه تطهیر در روز مباهله
روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.» در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد: «همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاکِ پاک کند.
اعمال روز مباهله
روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روز مباهله پیامبر با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست. در کتاب شریف مفاتیح الجنان، اعمال مخصوصی بدین شرح برای این روز ذکر شده است:
اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است؛
دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛
سوم: دو رکعت نماز؛
چهارم: دعای مخصوص این روز که به دعای مباهله معروف است و شبیه دعای سحر ماه رمضان می باشد.
هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین به ویژه زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از مولی الموحدین علی علیه السلام که در رکوع نمازش به نیازمند احسان فرمود، سفارش شده است.
بخش هایی از دعای روز مباهله
خداوندا، بر محمد و آل محمد درود فرست و به من شادی و خرّمی، استقامت و گشایش، عافیت و سلامت و کرامت، روزی پاک و فراوان، و هر نعمت و وسعت که نازل شده یا از آسمان به زمین نازل می شود، قسمت کن.
خداوندا، اگر گناهان چهره مرا نزد تو فرسوده اند و میان من و تو حایل شده اند و حالم را نزد تو دگرگون کرده اند، از تو درخواست می کنم به نور آبرویت که خاموش نشود و به آبروی حبیبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم و به آبروی وصیّت علّی مرتضی علیه السلام و به حق اولیائت که آنها را برگزیدی که بر محمد و آل محمد درود بفرستی و هر گناه که کرده ام بیامرزی و مرا در باقی مانده عمرم حفاظت کنی.
خداوندا، من مطیع توام، پس از من خشنود باش. عملم را ختم به خیر کن و ثواب آن را برایم در بهشت مقرّر دار و آنچه خود سزاوار آنی برای من انجام ده، ای سزاوار تقوا و آمرزش. رحمت فرست بر محمد و آل محمد و به رحمت خود به من رحم کن، ای مهربان ترینِ مهربانان.
بر اساس آن چه شیعه اعتقاد دارد همه انبیای گذشته به آمدن و ولایت
اوصیای پیامبر اکرم (ص) (که همان ائمه طاهرین (ع) هستند) خبر داده اند.
روایات بسیاری درباره توسل پیامبران پیشین به اهل بیت (ع) و اعتقاد به
ولایت آنها در منابع شیعی وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود:
"هرگز پیامبری به نبوت نرسید؛ مگر به خاطر شناخت حق ما و تفضیل دادن
ما بر دیگران"[1]
هم چنین در روایات آمده است که پیامبران پیشین با توسل
به نبوت رسول اکرم و ولایت حضرت علی و سایر ائمه (ع) از گرفتاری ها
رها می شدند.[2] حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل با توسل به نبی اکرم
و ولایت علی (ع) از رودخانه نیل به سلامتی گذشتند.[3] توبه حضرت
آدم به علت توسل او به اهل بیت (ع) پذیرفته شد.[4] و این به خاطر
مقام والایی است که ائمه طاهرین در نزد خداوند متعال دارند.
علامه مجلسی با توجه به روایات می نویسد: "همه پیامبران می دانستند
که پس از آنها پیامبری خواهد آمد که خاتم پیامبران است و شریعت آنها
را نسخ خواهد کرد؛ همان گونه که می دانستند که پیامبر آخرالزمان بر
همه پیامبران برتری و فضیلت دارد و نیز یقین داشتند که او اوصیا و
جانشین هایی خواهد داشت که حافظ شریعت او و نگهدار دین او
خواهند بود؛ از این رو بر آنها واجب بود که به آخرین پیامبر و
جانشین های او باور داشته باشند و اعتراف کنند."[5]
در ذیل آیه شریفه 115 سوره طه که می فرماید: " و ما با آدم عهدی بستیم
او آن را فراموش کرد و او را در آن عهد استوار و ثابت قدم نیافتیم"
در تفسیر این عهد روایاتی -که برخی از جهت سند صحیح هستند-
در کتاب های حدیثی و تفسیری و کلامی شیعه نقل شده است.
در برخی از این روایات آمده است که : "با آدم عهد بستیم در باره
محمد (ص) و امامان پس از وی و او در این عهد ثابت قدم نبود و
همانا پیامبران اولوا العزم به این نام نامیده شدند؛ چون در بار? محمد
و اوصیاء او به خصوص درباره مهدی و روش او با آنها عهد بستیم
و آنان در این عهد استوار بودند و به آن گواهی دادند".[6]
حدیثی دیگر از امام باقر (ع) دلالت دارد که این عهد و پیمان در
عالم ذر بوده است. امام باقر در این حدیث پس از بیان کیفیت خلقت
آدم از گل، به آی? "آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا گواهیم؛
تا نگویند که ما بی خبر و غافل بودیم"[7] استشهاد کرده و می فرماید:
" سپس خداوند از پیامبران پیمان گرفت و فرمود: "آیا من پروردگار
شما نیستم؟ و آیا این محمد رسول من نیست؟ و آیا این علی امیر مؤمنان
نیست؟ گفتند: بله، و نبوت برای آنان اثبات شد و از پیامبران اولوالعزم
پیمان گرفت بر این که من پروردگار شما هستم و محمد رسول من است
و علی امیر مؤمنان است و اوصیائش پس از او والی امر من و
خزانه دارهای علم من می باشند و به وسیله مهدی دینم را نصرت
می دهم و دولتم را ظاهر می کنم و از دشمنانم به وسیله او انتقام می گیرم
و به وسیله او با میل یا اکراه پرستیده می شوم. گفتند: بله، پروردگارا ما
اقرار داریم و گواهیم، آدم نه انکار کرد و نه اقرار، و مقام اولوا العزمی
در این پنج ثابت شد ... و این است تفسیر سخن خدا که فرمود:
" و ما با آدم عهدی بستیم او آن را فراموش کرد و او را در
آن عهد استوار و ثابت قدم نیافتیم...".[8]
این حدیث و احادیث دیگری با این مضمون در بسیاری از کتب حدیثی
و تفسیری شیعه آمده است. علامه طباطبایی پس از نقل این حدیث در
ذیل آیه 115 سوره طه می نویسد: "معنای یاد شده از عهد، در روایت
امام باقر(ع) از بطن قرآن است و از باب تفسیر لفظ آیه نیست".[9]
امام صادق (ع) می فرماید: "ولایت ما ولایت خدا است که هیچ
پیغمبری جز برای آن مبعوث نشد".[10]
هم چنین در روایتی دیگر می خوانیم: "ولایت علی (ع) در صحف
همه پیامبران نوشته شده است و خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد
مگر با عقیده به نبوت محمد (ص) و امامت علی (ع)".[11]
با توجه به روایات یاد شده می توان اصل عهد و پیمان گرفتن خداوند
از انبیاء گذشته نسبت به ولایت و امامت ائمه (ع) را اثبات کرد؛
ولی از تفصیل و جزئیات بیشتر درباره آن نمی توان مطلب بیشتری فهمید.
پیامبر اسلام و اوصیای وی در عهدین
نکته دیگری که لازم است ذکر شود، این است که همه کتاب های
آسمانی به غیر از قرآن کریم دچار تحریف شده اند. آن چه امروز
به نام تورات و انجیل در دست یهودیان و مسیحیان است، کتاب های
نازل شده بر حضرت موسی و عیسی (ع) نیست؛ بلکه این کتاب ها
به وسیله یاران آنها یا افرادی بعد از آنها تألیف شد. خود مسیحی ها
و یهودی ها نیز این مطلب را می پذیرند.[12] بنابراین وقتی نام
رسول اکرم در کتاب های آنها حذف شده است به یقین نام اوصیای
او نیز حذف خواهد شد.
با وجود این باز هم می توان مواردی پیدا کرد که به نبوت رسول اکرم (ص)
و جانشین های او اشاره دارند. برخی از محققان اسلامی کوشیده اند و
از کتاب های آسمانی گذشته شواهدی را یافته اند که به نبوت
رسول اکرم (ص) و جانشین های آن حضرت دلالت می کنند.
سید محمود سیالکوتی در کتاب "علی و پیامبران" می نویسد:
"مثلا در انجیل، صحیفة غزل الغزلات، چاپ لندن، سال 1800 میلادی،
باب 5، آیه 1 ـ 10، سخنانی غیرصریح از حضرت سلیمان (ع) راجع
به پیامبر خاتم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) دارد تا در آخر، صریحاً
می فرماید: "خلو محمّدیم" (او دوست و محبوب من، محمّد است).
ولی از انجیل هایی که بعد از سال 1800 میلادی چاپ شد،
جملة "خلو محمدیم" حذف گردیده است. همچنین لفظ "ایلیا" یا "ایلی"
یا "آلیا" که در کتب مقدّس پیشین ذکر شده است، مخالفان حقّ،
می کوشند ثابت کنند که مراد از آن، خدا یا الیاس یا مسیح یا یوحنّا است
نه حضرت علی (ع).
ناگفته نماند که بعضی از روحانیان با انصاف مسیحی که دربار? "ایلیا"
یا "ایلی" یا "آلیا" تحقیق کرده اند و از زندان تعصّب رهایی یافته اند،
حقیقت امر را بیان نموده اند.
یکی از آنان mr. j. b.galidon است، که چنین می نویسد:
in the language of oldest and present hebrew the word "allia" or "ailee" is not in the meanings of god or allah but this word is showing that in next and last time of this world any one will become nominates allia or ailee.
ترجمة متن انگلیسی:
در زبان عبرانی باستانی، کلم? "ایلیا" یا "ایلی" به معنای خدا، یا "الله" استعمال نشده و نمی شود، بلکه کلمه مذکور نشان می دهد که در زمان آینده یا آخرالزمان شخصی خواهد آمد که نامش "ایلیا" یا "ایلی" باشد."[13]
برای مطالعه بیشتر به دو کتاب زیر مراجعه شود:
1? علی و پیامبران، سید محمود سیالکوتی، ترجمه سید محمد مختاری، دار الثقافة، 1384هـ ش.
2? اهل البیت فی الکتاب المقدس، کاظم نصیری، چاپ اول، صدر، 1997م.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. کلینی،اصول کافی، ج3، ص 245، چاپ هشتم ، انتشارات اسوه، قم، 1385هـ ش؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 299، چاپ اول، مؤسسه الوفاء، لبنان، 1404هـ ق.
[2]. بحار الانوار، ج 13، ص 138، ج 14، ص 402?
[3]. همان، ج 14، ص 402?
[4]. همان.
[5]. همان، ج 18، ص 299?
[6]. اصول کافی، ج 3، ص 176?
[7]. اعراف، 172?
[8]. اصول کافی، ج 4، ص 29؛ صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص 90، منشورات اعلمی، تهران، 1362 هـ ش؛ بحرانی، هاشم، غایة المرام، ج 1، ص 93، تحقیق علی عاشور.
[9]. ترجمه المیزان، ج 14، ص 322?
[10]. اصول کافی، ج 3، ص 245?
[11]. اصول کافی، ج 3، ص 246?
[12]. تفسیر نمونه، ج 24، ص 72?
[13] . سیالکوتی، محمود، علی و پیامبران، ترجمه سید محمد مختاری، دارالثقافة، 1384هـ ش.
ابو بصیر گوید: خدمت امام باقر (ع) نشسته بودم که مردى به آن
حضرت عرض کرد: مرا از ولایت على (ع) خبر ده ، که آن از
جانب خدا هست یا از جانب پیغمبر (ص) ؟ حضرت خشمگین شد
و فرمود: واى بر تو! پیغمبر (ص) از خدا بیمناکتر از آن است که
چیزى را که خدا دستورش نداده بگوید، بلکه ولایت على (ع) را
خدا واجب ساخت . چنانکه نماز و زکوة و روزه و حج را واجب
ساخت .
اصول کافى جلد 2 صفحه 48