پدر عزیزم ، یک سالیست که با بیماریت مدارا می کنی .
وقتی به چهره ات نگاه می کنم اشکم سرازیر میشه .
صبر و تحمل در برابر رنج و درد کار راحتی نیست .
تو این دو هفته ای که در بیمارستان بستری هستی از بدن رنجورت
پوست و استخوانی بیش نمونده.
هر روز بیماری درد جدیدی در بدنت ایجاد می کنه . .
دیدن بدن نحیفت در هنگام دیالیز رنج آوره .
حتی دیگه توان راه رفتن نداری ولی مدام خدا رو شکر می کنی
یادمه هفت سالم بود که من رو به کنار حوض آّب توی حیاط خونه
بردی و گفتی من وضو می گیرم تو هم مثل من انجام بده .
روی نماز هام خیلی حساس بودی .
هنگام صبح همه رو برا نماز بیدار می کردی .
نماز شبت رو در هیچ شرایطی ترک نمی کردی .
هر موقع از شب که می خوابیدی باز موقع نماز شب بیدار می شدی .
وقتی به دستانت که ازشدت بیماری کبود شده نگاه می کنم
یاد زحمات فراوانی که برام کشیدی می افتم .
خدایا تو رو به مقربان درگاهت قسم می دم تمام بیماران
رو شفای عاجل عنایت بفرما .
دکتر جواب کرده ها رو خودت جواب مفرما .
به پدر من هم سلامتی عنایت فرما .
آمین یا رب العالمین