نظرات ارسالي
كيوان گيتي نژاد و
02/4/31
ديدار معشوق پي جويدم و هواي صحرا آمده بر ديواره دل کجايي اي يار اکسير به دوش من که منم همان يار ديرينه و آن عمده از سر رشک و غم زمانه که تو شادي و مسرور از. اينهمه عاشق سينه چاک پر از ياد جنت منم آن ديده غمبار که ندارد جز غم و دردسر براي اين يار نفس هويدا به شرف و راست که ندارد ديگر هوي و حوسي از سر عشق بخ دوران غمزه يار به دار قالي بسته رسواي زمانه جاي
بقية الله
02/4/8
6 فرد دیگر
29 فرد دیگر
+
سلام عليکم. خوب هر اومدني يه رفتني داره .منتها قبل رفتن و خداحافظي لازم ميدونم که چند مطلبي رو به عرض دوستان بزرگوارم برسونم .اول اينکه .خيلي اين دنياي مجازي جالب بود درسهايي بهم داد و دوستان بسيار خوب و فهيمي پيدا کردم .و دوستاني که چنتايي رو حضورا ديدم و چه در قم و چه در مشهد باهاشون ديدار داشتم ..

انديشه نگار
99/5/23
1در مجموع محيط مجازي مثل پيام رسان خيلي جالبه هر کاري کني و هر جور عقيده داشته باشي بازم مخالفهاي خودشو داره .هيچ وقت نميشه که همه ازت راضي باشن .خيليا تشويقت ميکنن خيليا هم مسخره ميکنن و خيلي ها هم بهت تهمت ميزنن .تهمت بله همين تهمتها شايد باعث شد که بنده اين تصميم رو بگيرم .براتون عرض ميکتنم چه تهمتي .
2نشد ما يه مطلبي بنويسيم و پيام خصوصيها سرازير نشه .يکي ميگفت احسنت يکي ميگفت اه اه يکي ميگفت مسخره يکي ميگفت خشک مقدس يکي ميگفت ..... همه اينها رو تحمل کردم اما تهمتي که بهم زدن رو تحمل نميکنم ..آي انسان آي دوست عزيز واقعا بنده اينجوريم؟؟؟؟؟ اين خصلت رو دارم؟؟؟؟ شما از کجا متوجه شدي؟؟؟؟؟ ميتوني ثابت کني؟؟؟؟
کجا بهتر از پارسي بلاگ آقاي فخري يه پيزوري تحمت زده من که رفتم و برگشتم خيلي لوسي حالا لخت تو اينيستان دنبال چهار تا آدم حسابيم دو کلمه چرت و پرت بگم ما پير شديم
+
(فقط خدا) كاربري كه مانند اربابان آمريكايي خود به دنبال ايجاد تفرقه بين ماست ... ممنونم از همه ي دوستانم كه هنوز اين مهره ي سوخته رو در بايكوت نگه داشتن ... باز هم به دوستان تازه واردم سفارش مي كنم نه به صورت موافقت و نه مخالفت با اين فرد وارد صحبت نشيد و به هيچ عنوان زير فيد هاش نه نظر بذارين نه لايك ... از همه تشكر مي كنم
طنين آرامش
97/6/27
7 فرد دیگر
20 فرد دیگر
+
سلام دوستان خوب وآگاه در پيامرسان خواهشمندم از همين ماه فروردين 1391 در فكر دعوت از دوستان وبلاگ نويس و علاقمند به وبلاگ نويسي جهت فعاليت در پارسي بلاگ و پيامرسان باشيم. پتانسيل پيامرسان بسيار بيشتر از ظرفيت فعلي ميباشد تابه اين طريق انشالله بتوانيم بنوعي در پويايي پيامرسان نقش كاربردي تري ايفا كنيم .متشكرم

شهيد هادي
96/12/13

+
دوغ قبول
شيركاكائو قبول
آبميوه پاكتى قبول
اصلا نوشابه هم قبول
آب معدنى رو ديگه برا چى تكون ميدى؟

جبهه مقاومت اسلامي
96/9/20
+
به نام خدا
سلام بر شما
طاعات و روزه داري ها قبول ان شا ءالله
@};- *فيد مسابقه به مناسبت ميلاد کريم اهل بيت امام حسن عليه السلام*@};-
*جدولي* طراحي شده که نواقص را به بزرگواري خودتون مي بخشيد. سعي شده اکثر مطالب مذهبي و تا حد امکان مربوط به زندگي امام حسن عليه السلام باشه
بزرگواران فايل ورد رو دريافت ميفرمائيد.
از امشب تا روز 15 ماه مبارک رمضان ساعت 24 فرصت داري
http://persiandrive.com/492037

شکار لحظه ها
96/3/22

خواهش ميکنم خانم ابرار. صاحب اختياريد بزرگوار :) خب ممکن بود خود من همچين درخواستي کنم منم دوس داشتم اون لحظه تمديد بشه. باز خدا رو شکر که تمديد شد دوستان بيشتري تونستند در مسابقه شرکت کنند. اجرتون با صاحب الزمان (عج)
21 فرد دیگر
52 فرد دیگر
+
آنقدر جاي تو خاليست
که هيچ گزينه اي آن را پر نميکند حتي تمام موارد . . .

* گل نرگس *
95/11/20
+
نگاهي به قيافه اش انداختم و پرسيدم:
شغلت چيست؟
گفت:کشاورز!!!
گفتم:روي ِ اين برگه که چيز ِ ديگري نوشته اند!!
گفت:آن شغلم موقتي ست...
اينجا بذر ميپاشمو و آنجا درو ميکنم...
.
.
( قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : الدنيا مزرعةالاخرة ، دنيا مزرعه ي آخرت است )
خدا کند وقت ِ درو پشيمان نشويم!

جبهه مقاومت اسلامي
95/11/9

+
ديروز عصر احساس درد شديدي در ناحيه چپ سينه ام کردم.بلافاصله به (ميراب) زنگ زدم.گفتم ميراب جان حلالمان کن! گفت: چيه(مهاجري).بلافاصله خودش را رساند.به 115 اعتماد نکرد و با ماشين (شاهتور) به سمت نزديکترين بيمارستان حرکت کرديم.آه چه درد شديدي داشتم .ميراب مرا در بغل خود گرفته بود و با گوشي خود ور ميرفت.اول فکر کردم اس ام اس بازي ميکند .اما پس از مدتي گفت: الو الو (نشريه) جان اعلاميه را چاپ کن....

جبهه مقاومت اسلامي
95/10/20

1 .آره آره همون مسجد خوبه! راستي به حاج آقا (فياضي) هم براي مراسم کفن و دفن و سوم و ختم خبر بده! آه که اين دنيا به اندازه(پرکاهي ) هم ارزش ندارد .ناگهان به ياد گذشته افتادم خدايا چقدر گناه کردم..در راه( خاطرات مدرسه) به يادم آمد.من زير روکش صندلي معلممان سوزن ته گرد گذاشته بودم .پس از آن خاطرات(سربازي) پشت بدن فرمانده امان تير مشقي زدم و سه ماه اضافه خدمت!از ديدن(حفاظ) هاي
2 ديوار بيمارستان متوجه شدم که رسيديم.در حياط بيمارستان ديدم که (حسين عاشقترين و راشد جان) هم آمده اند و در دستشان کيسه پلاستيکي داشتن..فکر کنم پيراهن مشکيشان بود(بي کلاسها)..دي..مرا روي تختي روان روانه سي سي يو کردن.دعا ميکردم که (دکتر سخني) نباشد جونکه ايشان بيماران خود را سرپايي مداوا ميکنن.اما منکه نميتوانم سرپا بايستم تا مداوا شوم.(.دکتر ستوده آمد ).بلافاصله مشغول شد. دودست خود را
+
[وبلاگ]
سلام بهدوستان خوبم لطفآ نگاهي به سايت من هم بيندازيد. - http://Pictureszeba.ParsiBlog.com/Posts/37/%d3%e1%c7%e3+%c8%e5%cf%e6%d3%ca%c7%e4+%ce%e6%c8%e3+%e1%d8%dd%c2+%e4%90%c7%e5%ed+%c8%e5+%d3%c7%ed%ca+%e3%e4+%e5%e3+%c8%ed%e4%cf%c7%d2%ed%cf./
*گل مينا *
95/3/6
+
در اين روزهاي عزيز براي شفاي همه بيماران دعا کنيم ...
پسرعموي 6 ساله منو از ياد نبريد ....

عباس رسولي
95/1/12