هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود:
«لَیْسَ فِی الْبَدَنِ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ عَزَّ وَجَل»[8]
چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ چشمان با ارزش را این گونه توصیف می کند:
«کُلُّ عَیْنٍ باکِیَهٌ یَومَ القِیامَهِ اِلّا ثَلاًًثَهُ اَعیُنٍ: عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشیَهِ اللهِ وَ عَیْنٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَیْنٌ باتَت ساهِرَه فی سبیلِ الله»[9]
همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد.
چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب برکات زیر می گردد:
1 . دیدن شگفتیها: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ»[10]
چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید.
2 . راحتی قلب: امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ»[11]
آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت کرده است.
3 . نیک خویی:همچنین آن حضرت فرمود:
«مَن غُضَّتْ اَطرافُهُ حَسَنَتْ اَوصافُهُ»[12]
کسی که نگهاههایش کنترل شود، صفاتش نیکو گردد.
4 . پاداش الهی: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مَنْ نَظَرَ اِلی امْرأَهٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِلیَ السَّماءِ اَوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ یَرْتَدَّ اِلَیْهِ بَصَرُهُ حَتّی یُزَوَّجَهُ اللهُ مِنَ الْحُورِ العینِِ»[13]
هر کسی زنی را ببیند و (بلافاصله) دیده اش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد، چشم باز نگرداند مگر خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد.
5 . چشیدن شیرینی ایمان: پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْلیسَ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ایماناً یَجِد حَلاوَتَهُ فی قَلْبِهِِ»[14]
نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس کند.
چرا نماز اهمیت دارد؟ از حضرت امام صادق(ع) پرسیدند: «با فضیلت ترین کار کدام است؟ فرمودند: نماز! پرسیدند: «دوست داشتنی ترین کار نزد خدا چیست؟ باز هم فرمودند: نماز!» (الکافی 3 / 264 / 1). اساساً تشبیه نماز به ستون خیمه از اینروست که: وقتی، ستون برقرار باشد، میخ و چادرها نیز فایده بخش اند اما شکستگی تیرک اصلی خیمه، سایر اجزاء (طناب، میخ و چادر) را از بهره ساقط می سازد. (همان 3 / 264؛ بحار 82 / 227 / 51). ناگفته نماند که شأن نماز، همان عامل بازدارنده بودنش است و ترازوی سنجش میزان بهره بری نمازگزار از نماز، همان فاصله ای است که از ناهنجاریها گرفته و نسبت به فعالیتهای منفی اجتناب می ورزد، اگر به شدت مقید به خویشتن داری گردید،نشانگر تأثیرپذیری بالا از چنین عملی بوده و در غیر اینصورت، مقدار نفعش از نیایش، محدود به همان مقدار کم پارسایی اوست.(معانی الاخبار 237/1) در یکی از وقایع مربوط به تاریخ اسلام می خوانیم: جوانی دست به کارهای گناه آمیز می زد! اما در عین حال، نمازهای پنجگانه اش (به خاطر محبتی که به پیامبر و خاندانش داشت) را به جماعت و در پشت سر حضرت رسول اکرم(ص) می خواند! مردم این جریان را به ایشان عرض کردند. آن طبیب دلها و معلم حکمت فرمودند: نمازش روزی، او را از این کارهای زشت باز می دارد! چند وقت بعد نیز، جوان توبه کرد.(بحار 82/98).
و آنکه عمداً نماز نخواند با دست خود چنین مرزی را برداشته و به جهنم کفر وارد شده! (این چند حدیث از حضرت محمد(ص) است. ر.ک: ثواب الاعمال 275 / 1؛ کنز العمال 18869) ترک نماز به معنای انهدام پایه و ارکان دین است. (جامع الاخبار 185 / 455) حضرت محمد (که درورد خدا بر او و خاندانش باد) فرمودند: هر که در نماز، سستی کرده و تا آنجا پیش رود که بی هیچ عذر موجهی آن را نخواند، حقیقتاً بر تمام کارها و ثوابهای گذشته اش نیز خط بطلان کشیده! (همان 185 . 7و456) کسانیکه نسبت به اوقات نماز بی تفاوت است (و گاهی دیر و گاهی پس از وقت می خواند) با این کارش خود را داخل «ویل» که «وادی پرعذابی در جهنم» است و سراسر سرزنش و مصیبت می باشد وارد کرده و این همان وعده خداست که فرمودند: «فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون؛ویل (جهنم برای) نمازگزارانی که در خصوص نماز مسامحه می کنند.» (جامع الاخبار 186/462) و توجه داشته باشیم که به فرموده حضرت امام صادق(ع): «خداوند واژه «ویل» را درباره هیچ کس در قرآن استعمال نکرده مگر اینکه او را کافر نام نهاده» (تفسیر نور الثقلین 5/527) آنچه گفتیم، توضیحی بود درباره فرمایش حضرت امام رضا(ع) که یکی از حکمت های وجوب نماز را «اقرار به پروردگاری خدا» بیان نمودند. (علل الشرایع، 317 / 1 و 2)
|
گاهی وقتی صحبت از کار برای خدا می شود بویی از آن چه گفته می شود به مشام نمی رسد. کار برای خدا می گوییم و از ابتدا یا در انتها امضا را شیطان پای آن کار ما می زند.
بسیاری از ما نصب العینمان آیه شریفه ان تنصرو الله ینصرکم شده است. می خواهم برای خودمان که اینچنینیم بگویم. وقتی صحبت از یاری خدا می شود اولا همه بدانیم که خدا نیازی به ما ندارد. هر چه هست این مسیر رشد ماست و برای ماست. از این رو جای تعجب دارد آنها که در مسیر کار برای خدا هستند گاهی کبر و غرور بر می دارند که چه ها کرده اند. البته جای خوشحالی دارد که آدم بین این همه اله، الله را برگزیده است و دین او را یاری می دهد اما جای کبر ندارد. جای غرور هم ندارد. مغرور می شوید از چه؟
نکته دوم را بگویم. وقتی کسی را می خواهی یاری کنی نمی توانی هر چه دلت خواست انجام دهی. خودت را فرض کن که جایی نیاز است کسی کمکت کند. تشخیص این که چه کمکی باید انجام شود آیا با دل آن شخص دیگر است یا بایستی نیاز تو را بسنجد؟ اینجاست که دین خدا را اگر کسی می خواهد یاری دهد نباید برای خدا کار خودش را بکند باید آن کاری را قبول کند و انجام دهد که خدا از همه بیشتر می پسندد. باید خود را در محضر خدا ببیند و رضایت او را بر همه ترجیح دهد. باید بسنجد که دین خدا کجا بیش از همه نیاز به کدام کار دارد. از همین قسمت البته گریزی هم می زنم به اینکه تا دستت در دست ولی خدا نباشد نمی توانی راه را به بهترین شکلش بیابی و گم می شوی. ولی خدا اگر نباشد یک وقت سر بلند می کنی می بینی هر چه رشتی پنبه شد.
کسی که برای خدا کار می کند و آن چه را که خدا می پسندد انجام می دهد، برایش فرقی نمی کند بندگان خدا کار او را چه مقدار بزرگ می بینند. کار برای خدا، برای خداست و کوچک و بزرگ ندارد. گاهی لازم است مملکتی را اداره کنی و گاهی باید که چند پروژه علمی را به سرانجام برسانی و مشکلی از مشکلات این نظام را حل کنی. در کار برای خدا کیفیت از کمیت بسیار مهمتر است. کار برای خدا را باید آنچنانی انجام داد که شایسته جایگاه خدا باشد. البته کار برای خدا هم مراتب دارد و باید که هر چه می شود کارهای بزرگتری را انجام داد اما در جبهه گاهی لازم است کسی یک سر برانکارد را بگیرد تا مجروحی جا به جا کند و گاهی لازم است آر پی جی بر دوش بگیرد و تانک منهدم کند. در کار برای خدا فرقی نمی کند کجای این پازل باشی باید که درون این پازل باشی. یاد حدیثی افتادم از حضرت امیرالمومنین _علیه السلام_ که در تحف العقول صفحه 182 آمده است:
خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده:
- رضای خود را در طاعت ها؛ پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد.
- غضبش را در گناهان؛ پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد.
- استجاب خود را در دعاها؛ پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب
باشد.
ولی و دوست خود را درمیان بندگانش؛ پس به هیچ بنده مؤمنی بی اعتنایی نکنید شاید او ولی خدا باشد، و شما نشناسیدش.
از کار برای خدا نباید خسته شد. کار برای خدا میدان مبارزه است. در این میدان شاید جسم خسته شود اما روح فقط رشد می کند. کسی که می گوید بی حوصله ام عظمت کار برای خدا را نفهمیده است. مگر ما چقدر فرصت داریم که بخواهیم در آن بین ناز هم بکنیم و بی حوصله شویم. کسی که برای خدا کار می کند خوابش هم اندک است. اصلا اسفند روی آتش است. یا به قولی موج است که آسودگی اش همان عدمش هست. کار که برای خدا باشد مومن مانند کوه محکم می شود.
کار برای خدا شاید نوعاً کار ساده ای باشد اما نباید آن را ساده گرفت. کار برای خدا باید برای خدا باشد. این که خلق خدا چقدر راضی باشند در راستای رضایت خداست که معنا می گیرد. کار برای خدا اگر برای خدا نباشد می سوزد و عاملش هم سقوط می کند. اخلاص در کار برای خدا اصل است و نوع کار و بزرگی و کوچکی آن همه به واسطه همان خدایی بودن و اخلاص است که ارزشمند می شوند.
کار برای خدا یک کار نیست. کسی که می خواهد زندگیش رنگ خدا بگیرد همه امورش را بر همان اساس سامان می دهد. درس خواندنش برای خداست. کار کردنش برای خداست. کتاب خواندنش برای خداست. گفت و شنودهایش هم برای خداست. اصلا برای خدا می خوابد و می خورد و برای خدا رفاقت می کند و یا ارتباطش را قطع می کند. ملاکش در عمل فقط خداست، عمل به تکلیف است و این در همه ساعات و لحظات زندگی اش و در همه دوراهی ها برایش نمود پیدا می کند.
کار برای خدا و دین خدا قدم های مستحکم می خواهد و همین کار برای خدا قدمهای انسان را مستحکم هم می کند و این یعنی حرکت رو به جلو...
یا ایها الذین امنوا ان تنصرو الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم
فایل صوتی درد دل شنیدنی و جانسوز یک کودک شیرین زبان با امام زمان (عج)
و در ادامه نوای محمد اصفهانی (حکایت هجران)
صحبت معصومانه یک کودک با امام زمان (عج) دانلود کنید حجم فایل : 396 کیلوبایت ، نوع فایل : wma در صورت دانلود نشدن فایل صوتی فوق از اینترنت اکسپلور ( IE ) استفاده نمایید. روی گزینه دانلود کنید راست کلیک کنید و سپس گزینه Save Target as را انتخاب نمایید .
غیب یعنی نهان، پشت پرده،
یعنی آن چیزهائی که از حواس ظاهری ما نهان است
و پشت پرده محسوسات واقع شده است.
قرآن کریم این کلمه را زیاد بکار برده است، گاهی تنها،
مثل اینکه می فرماید: " «الذین یؤمنون بالغیب» (بقره/ 3)"
یعنی آنانکه به غیب ایمان دارند. یا میفرماید:
" «و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو» (انعام/ 59) "
یعنی کلیدهای غیب نزد خداست و جز او کسی از آنها آگاه نیست.
حافظ می گوید:
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان /کدام محرم دل ره درین حرم دارد
هم او میگوید:
ما از برون در شده مغرور صد فریب /تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند
خیام می گوید:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من /وین خط معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو/ چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
غیب یعنی نهان، پس پرده. این پرده چیست؟
چگونه پرده ایست که جلو چشم ما کشیده شده که نمی توانیم ببینیم،
آیا واقعا پرده ای وجود دارد که باید پس برود تا ببینیم یا اینکه این تعبیرات
کنایه از حقایق دیگری است. اتفاقا همین تعبیر پرده در خود قرآن کریم
نیز آمده است درباره اهل قیامت میفرماید:
«و لقد کشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید»؛
یعنی امروز پرده را از جلوی تو برداشتیم، اینک دیده تو باز است
و می توانی همه چیز را ببینی (ق/ 22).
مسلما این پرده از نوع ماده و جسم نیست،
این پرده جز حجاب محدودیت حواس ما که تنها امور نسبی و محدود را درک می کند نمیباشد.
گذشته از اینکه اشیاء در اصل هستی خود از غیب مدد می گیرند،
بعبارت دیگر سراسر طبیعت مدد غیبی است،
در زندگی بشر یک سلسله مددهای غیبی خاصی هم وجود دارد. یعنی چه؟
مگر مددهای عمومی و خصوصی در کار است؟
بلی لازم است قبلا اصطلاحی از قرآن ذکر کنم و سپس به توضیح مطلب بپردازم.
قرآن خداوند را هم با صفت رحمان و هم با صفت رحیم یاد می کند.
بسم الله که خود آیه ای از قرآن است هم مشتمل بر رحمان است،
هم مشتمل بر رحیم. رحمان و رحیم دو مشتق از رحمت می باشند،
با این تفاوت که رحمت رحمانی عبارت است از رحمت عمومی
که شامل همه موجودات است. وجود هر موجودی برای آن موجود رحمت است،
وسائلی که برای ابقاء و ادامه وجود او آفریده شده است رحمت است.
اما رحمت رحیمیه عبارت است از الطاف و دستگیری های خاصی که یک
موجود مکلف در اثر حسن انجام وظیفه مستحق آن می گردد،
لطف خاصی است که طبق قانون خاص، نه قانون عام طبیعت، شامل حال می گردد.
پیامبران آمده اند که ما را به اینگونه مددهای غیبی مؤمن نمایند،
اگر چنین ایمانی در ما پیدا شود ما عملا با خداوند وارد معامله و بده و ب
ستان می شویم، احساس می کنیم که نیکی کردیم و خداوند
بما پاداش نیک داد، ما را حفظ و نگهداری کرد، بر عکس، بدی کردیم
و کیفر دیدیم. بهر حال بشر در زندگی خاص خود، اعم از زندگی فردی یا اجتماعی
احیانا مشمول لطف ها و رحمتهای خاصی می شود که او را دستگیری می کند
و از سقوط نجات می دهد، خداوند درباره رسول اکرم می فرماید:
«الم یجدک یتیما فاوی* و وجدک ضالا فهدی* و وجدک عائلا فاغنی»؛
مگر نه یتیمت یافت و پناه داد؟ و سرگشته ات یافت پس راه نمود؟
و محتاجت یافت و بی نیاز کرد؟ (ضحی/ 6-8) اما در نمازهای پنجگانه می گوئیم
" «ایاک نعبد و ایاک نستعین»"؛
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو کمک می خواهم (فاتحه/ 5).
این خود نوعی استمداد از غیب است.
به طور خلاصه می توان گفت که در زندگی افراد بشر انواعی از مددهای
غیبی وجود دارد: به صورت تقویت دل و اراده، بصورت فراهم شدن اسباب
و وسائل مادی کار، بصورت هدایت و روشن بینی،
بصورت الهام افکار بلند علمی.
پس معلوم می شود بشر به خود واگذاشته نیست،
دست و عنایت پروردگار در شرائط خاصی او را دستگیری می کند،
از ضلالت و گمراهی و سرگردانی و از عجز و ضعف و ناتوانی نجات می دهد.