سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در طول این دو ماهی که مطالب وبلاگم رو به امام حسین (ع)

و شرح حال مصائب عاشورا اختصاص دادم

فقط توانستم اندکی از مصیبتهایی را که یزیدیان

بر خاندان پیامبر (ص) وارد آوردند بیان کنم

و بسیاری از مطالب ناگفته باقی ماند..

به قول شاعر : دست ما کوتاه و خرما بر نخیل .

در پایان و به عنوان حسن ختام یکی از اشعارم را که به نوعی

همدردی با حضرت زینب (س) است می نویسم

امیدوارم که در روز بازپسین آن بانوی صابره دستگیر ما باشد

ان شاالله.


و سروده ی من :


بگو خواهر از احوال دل زار/
بگو زینب تو از این جور کفار


بگو خواهر چرا رنگت پریده/
چرا خون از از دو چشمانت چکیده


بگو زینب از آن سجاد بیمار/
از آن طفلان بی بابا در آن حال


بگو آخر کجایند آن دلیران/
علی اکبر جوان شیر مردان


ابوالفضل آن علمدار رشیدت/
علی اصغر همان طفل صغیرت


بگو زینب از آن صحرای محشر/
از آن یار خدا در قلب لشکر


بگو از تشنه کامی های ابرار/
از اعمال و جنایت های کفار


بگو خواهر یتیمان و زنان را/
چه آمد برسر از ظالم صفتها


بگو از کوفیان ظلم پیشه/
که لعنت باد بر آنان همیشه


بگو جانم به قربان تو خواهر/
از آن شاه عرب میر دلاور


از آن شمر لعینی که از سر فرّ/
جدا کرد آن مطهرسر زپیکر


که ناگه در بهشت از آه زهرا/
خروشی شد که دردا واحسینا


زمین از آه زهرا در فغان شد/
بنالید و جهانی در جهان شد


 جهنم بانک زد الله اکبر/ندا ده تا کنم دنیا به یکسر


زمین لرزید و در پی آسمان هم/
بغرّید و به خون آراست ماتم


ملائک بر سر و بر سینه کوبان/
سوی جسم بدون سر شتابان


بگو اری تمام غصه ات را/
که مرهم نیست بر این زخم عظما

«التماس دعا »




تاریخ : پنج شنبه 90/10/29 | 10:2 صبح | نویسنده : ف.س | نظرات ()

پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان

امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد،

و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند،

امام سجاد علیه السلام با دست خود آنها را ساکت کرد.

آن‌گاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی راست که

پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده

همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند،

و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر

سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبتهای بزرگ

و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم.

حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی

که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت

او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه

در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی

ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما

دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی

بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟

در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان‌ها

به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها

و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها در این مصیبت

عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن

حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید

و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام

وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده

ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا

کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری

در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از

گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست.

به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای

سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما

جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند.

انالله و اناالیه راجعون.

مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت

و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم

که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛

زیرا او قادر و انتقام‌گیرنده است.» 

لهوف سید بن طاووس، ص 237.




تاریخ : سه شنبه 90/10/27 | 1:13 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

راوی می گوید :

وقتی کاروان بانوان و خاندان حرم حسینی (ع) از شام

به سوی مدینه به حرکت در آمد و آنها به سرزمین عراق رسیدند ،

به راهنمای خود گفتند :« ما را از کربلا ببر .»

وقتی کاروان اسرا به کربلا رسیدند ، دیدند که

« جابر بن عبد الله انصاری » و عده ای از بنی هاشم و مردانی

از خاندان پیامبر خدا (ص) نیز برای زیارت مزار

امام حسین (ع) به کربلا امده اند . آنها همزمان در کربلا

جمع شدند و سیل اشکها جاری گشت و شروع به عزاداری

و سوگواری و سینه زنی نمودند و عزایی بر پا کردند که

جگرها سوخت . زنانی که اطراف کربلا سکونت داشتند

نیز در اطراف آنها جمع شدند و چند روزی به عزاداری

و سوگواری مشغول شدند.

لهوف / ص 235




تاریخ : شنبه 90/10/24 | 7:30 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

روایت شده که امام حسین (ع) دوساله بودند که پیامبر خدا (ص)

برای سفری از شهر مدینه خارج شدند ، در یکی از راه ها

حضرت ایستاد و استرجاع کرده ، انا للله و انا الیه راجعون را

بر زبان جاری کرد و اشک از چشمانش جاری شد . علت این

امر را پرسیدند ، پیامبر خدا فرمودند : « این جبرئیل است که

به من خبر می دهد از سرزمینی در کنار شط فرات ، که به

آن کربلا گفته می شود و فرزندم حسین بن فاطمه (ع)

در آنجا به شهادت می رسد .» از پیامبر خدا سوال شد :

« ای رسول خدا ، چه کسی او رابه قتل می رساند ؟»

پیامبر خدا (ص) فرمودند :« مردی که اسم او یزید است

که خدا او را لعنت کند و گویی ، همینک قتلگاه و مزار

حسینم را می بینم.

لهوف / ص 29




تاریخ : پنج شنبه 90/10/22 | 4:11 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()

بدانید در روز قیامت ، سه پرچم از این امت

نزد من می آید ، اولی پرچمی سیاه است که

فرشتگان الهی نیز از آن می ترسند ، آنها ( صاحبان آن پرچم )

مقابل من ایستاده ،می پرسم : « شما کیستید ؟»

آنها در حالی که نام مرا هم فراموش کرده اند ، می گویند :

ما یکتاپرستان عرب هستیم.من به آنان می گویم :

«من احمد ، پیامبر عرب و عجم هستم.» آنها می گویند

: ای احمد، ما از امت تو هستیم . من خطاب به آنها می گویم :

« بعد از من با خاندان و عترت و کتاب پروردگار من ،

چه رفتاری داشتید ؟» آنها می گویند : اما درباره ی کتاب خدا ،

ما آن را تباه و ضایع نمودیم و درباره ی عترت تو ، ما همه ی

سعی و تلاشمان این بود که آنها را از روی زمین برداریم .

من با شنیدن این سخنان ،صورت خود را برگردانده و

آنها تشنهلب و با جگرهایی آتش گرفته

و صورتهایی سیاه از نزد

من می روند . سپس پرچم دیگری که سیاه تر از پرچم اولی

است نزد من می آید من به آنها ( صاحبان آن پرچم ) می گویم :

«شما با دو امانت گرانسنگ من ،

کتاب پروردگارم و عترت و خاندانم چه کردید ؟

آنها می گویند : اما با ثقل اکبر که کتاب خدا می باشد 

مخالفت نموده و از اطاعت دستورات آن سرباز زدیم و با ثقل

اصغرکه اهل بیت و عترت تو بودند ، پس آنان را خوار نوده و و تا

توانستیم به آنان ظلم کردیم. من به آنها می گویم :« از جلوی

چشمان من دور شوید !» آنان نیز همانند پرچم اول ، تشنه لب

و جگر سوخته و صورت سیاه از نزد من خارج می شوند .

سپس پرچم دیگری نزد من می آید که صورت صاحبان آن ،

فروزنده و نورانی است ، من از آنها سوال می کنم :

« شما کیستید ؟ آنها می گویند : « ما یکتا پرستان و پرهیزگاران

هستیم . ما امت محمد (ص) و بازمانده ی اهل حقیم که از

دستورات کتاب پروردگارمان (قر آن ) اطاعت نموده ، حلال آن را

حلال دانسته و حرامش را حرام دانستیم و ذریه ی پیامبرمان

محمد (ص) را دوست داشته و با همه ی وجود ، به آنها نصرت

و یاری رساندیم و در کنار آنان ، با دشمنانشان ، جنگیدیم و قتال

کردیم. »من به آنها می گویم : « بشارت و مژده گیرید که من

پیامبر شما محمد (ص) هستم و شما در دنیا ، همانطوری بودید

که خود وصف کردید . » سپس از حوض خودم آنها را سیراب

کرده ،پس آنها در حالی که سیراب شده و بشارت

یافته اند از نزد من خارج می شوند ،

بعد هم داخل بهشت شده و جاویدان در آن می مانند . »

لهوف/ص 35و 34




تاریخ : سه شنبه 90/10/20 | 8:55 عصر | نویسنده : ف.س | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
وبلاگicon
Online User